ما عمدتا جریان اصولگرا را با حاکمیت و رهبری مخلوط میکنیم. جریان اصولگرایی جوری رفتار میکنند که خود را به رهبری بچسبانند. لذا هر کسی بگوید بالای چشم سپاه ابروست میگویند با حاکمیت زاویه پیدا کرده است. اگر کسی بگوید سپاه اینجا بد عمل کرده است میگویند یعنی به رهبری انتقاد کرده است. این تصور که سپاه هر کاری میکند حتما واو به واو را رهبری موافقت کرده و رضایت داده است، نگاه غلطی است. این تصور که اصولگرایان با حاکمیت و رهبری یکی هستند، هم تصور غلطی است.
آقای هاشمی در دهه پایانی عمر خود با اینها اختلاف داشته و علیه آنها
و علیه عملکردشان حرف زده است. اما یک عده چون خودشان با رهبری مشکل دارند، بلافاصله
نقدهای آقای هاشمی را اینطور تعبیر میکنند که «بله، یک یلی هم پیدا شده که او هم با
رهبری مشکل دارد. این هم به ما پیوسته است.» در واقع، آرزوی خود را بصورت مصنوعی در
شخصیت آقای هاشمی ساختند که آقای هاشمی هم مثل ما با رهبری مسأله دارد. پس آقای هاشمی
هم با ماست.
یادتان هست زمانی که رهبری در بیمارستان
بودند و آقای هاشمی به عیادت ایشان رفت، چه گفت؟ شما عشق منید، دین و دنیای منید، حالا که دیدم شما خوب هستید
حالم خوب شد. یا باید بگوییم خدای نکرده آقای هاشمی با این حرفها بازی کرده
است و خلاف مکنونات قلبیاش گفته است که اینطور نیست. آقای هاشمی حرفش را زده است.
نقدها را داشته ولی واقعا نسبت به رهبری همینطور بوده است.
سابقه رفاقت و همراهی این
دو با هم طولانی است. اما آقای هاشمی بهرحال یک جاهایی انتقاد کرده، یک جاهایی در جلسه
خصوصی گفته این درست نیست، آن درست است. این چیزها را میخواهند به حساب این بگذارند
که ایشان با رهبری زاویه پیدا کرده است. در حالی که تا آخر عمرش هم معلوم است نگاهش
به رهبری چه بوده و جایگاهش در نظام مشخص است. تا آخر عمر خود جزو حاکمیت بوده است.
بعد از فوتش هم آقای ای برایش سنگ تمام گذاشته است.
هاشمی تا پایان عمر، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو مجلس خبرگان رهبری و نزدیکترین فرد به رهبری بوده است. هر وقت میخواست با ایشان مینشست و گفتوگو میکرد. مواردی هم پیدا شد که اختلاف نظر پیدا کرد ولی تا آخر هم باز ملاحظه جایگاه ایشان را میکرد، اینکه هاشمی از حاکمیت فاصله گرفته بود، من در جغرافیای ی آقای هاشمی چنین چیزی را نمیبینم که زمانی از حاکمیت فاصله گرفته باشد.
درباره این سایت