کلید انداختم و وارد خانه شدم. همسرم داشت یکی از دکلمه های حسین پناهی را گوش می‌داد که با ترانه محسن چاوشی معروف شد.

تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه؛

اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه|

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه،

انجیر می‌خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه.

گفتم میدونستی حسین پناهی از نظر من یک فیلسوف مهم بود؟ واکنشی نشان نداد

مردن من مردن یک برگ نبود! تو رو به خدا بود؟
اون همه افسانه و افسون ولش؟!!
این دل پر خون ولش؟!!
دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟


پرسید مارون همون آبشاریه که توی یاسوج هست؟


من به فکر فرو رفته بودم و با هوم جوابش را دادم. گاهی یک جرقه برای ذهن من کافی است تا کشوی ایده‌های خود را باز کند. به این فکر کردم که فهم هر شخصیتی و در اینجا حسین پناهی نیازمند این است که خیلی چیزها از زمان حیات وی بدانیم؛ مثلا اینکه رابطه مردم و حکومت چگونه بوده، حسین پناهی در دانشکده با چه افراد مهمی همدوره بوده، حتی چه سریال و فیلم هایی آن زمان پخش میشده؟ وضعیت اقتصادی مردم چگونه بوده، وضعیت فرهنگی، بحث های داغ جامعه و چندین مولفه دیگر و دیگر.

پ.ن

  • بازنشر: چشمای من آهن انجیر شدن: لینک

  • یه متد جالب توی شخصیت شناسی علمای اسلامی هست بهش میگن طبقه بندی. این به نظرم الگوی خوبیه. بعدا بیشتر درباره اش می‌نویسم.

  • باید یه #جزوه شخصیت شناسی هم راه بیندازم توی فیشنگار.
  • یه نکته: هر کس می‌خواد ببینه عکس من"مرتضا فیش‌نیا در عهد شباب" اینجا است |link| عکس خودتون رو نشون بدین بعد رمز بگیرین.  درسته عکس واضحی نیست ولی برای اینکه یه تصوری ازم داشته باشید کافیه؛ چون فکر می‌کنم حقتونه در این حد. من که دوست دارم عکس شما بلاگرها رو ببینم؛ شما چی؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آنتی اسکالانت چیست گفت و چای کتابخانه عمومی ادیب الممالک شهر جاورسیان مدیریت بازاریابی برند و تبلیغات Steve دکتر رجبی - جراح و متخصص چشم Laura Amanda گچ پلیمری فروشگاه کفش زیبا