من خوف این را دارم که مردم برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیدهاند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی.
این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصهای را که برای من نقل کردهاند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشتهاند به ما هم بگویید، کتابها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشتهاند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما میبینیم که شما ما را دعوت میکنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش؛ معلوم میشود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفتهاند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.
این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان میآید ابتداءً به آدم میگوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمیگوید. قدم به قدم انسان را پیش میبرد، وجب به وجب انسان را پیش میبرد.
خودش هم نمیفهمد، خیال میکند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف میکند.
درباره این سایت