در پستهای اخیر بحثهایی درباره تاریخ تشیع مطرح شد و آقای شمس آذر دانش آموخته رشته تاریخ هم در وبلاگ خود مطالبی در این باره نوشت و ادعا کرد که سلسله صفویه تاثیر مستقیمی بر ترویج تشیع در ایران نداشته است. شما را به خواندن خلاصه مطالب ایشان در ادامه پست دعوت میکنم. برای من که مفید بود.
اکثر کسانی که صفویّه را کوبیده اند، با تشیّع مشکل داشتند. ابتدا در دام آنان افتادهاند که شیعه مدیون و مرهون آنهاست، سپس شروع به تخریبشان کردهاند ولی قضیه این بود که عربها به اسم گسترش اسلام رفتند و کشورگشایی کردند و به تعبیر فردوسی "تخت را با منبر برابر کردند"، اینان[صفویه] که جای جدیدی برایشان نمانده بود تا فتح کنند، آمدند و متوسّل شدند به تشیّع تا فتوحات را دوباره در دل فتوحات قبلی ادامه دهند. همین!
در نیمۀ اوّل دورۀ صفویّه برجستهترین عالمانی که توانستند از به فنا رفتن تشیّع در سرزمین ایران جلوگیری کنند، همان سه بزرگواری بودند که از سرزمینهای عربنشین بحرین، عراق و جبلعامل به ایران آمدند. علمای بعدی ایرانی که شاگردان ایشان بودند، عمدتاً اخباری بودند و توان اجتهاد و تفقّه در معارف شیعه را نداشتند و این وضعیّت ادامه داشت تا اواخر دورۀ قاجار و احیای حوزۀ علمیّۀ قم. آن علمای عرب در اصل برای نجات شیعه آمده بودند. از نیمۀ دوّم صفویّه به بعد بود که مذهب شیعه در ایران توانست تا حدّ اندکی روی پای خودش بایستد، آن هم با آن شرایط.
بین تاریخدانهای معاصر شیعه، مرحوم دکتر شریعتی تنها کسی بود که جرئت نقد واقعی صفویّه را از جایگاه یک محقّق شیعهمذهب ایرانی به خود داد و در کتاب "تشیّع علوی - تشیّع صفوی" به تفاوتهای تشیّع ادّعایی صفویّه با تشیّع واقعی پرداخت؛ هرچند ایشان نیز از مفهوم صفویّه بیشتر در جایگاه یک "نماد" استفاده کرده است تا واقعیّتی تاریخی.
عدّهای نیز بودهاند چون رسول جعفریان که ظاهراً با دغدغۀ مذهبی به تمجید صفویّه پرداخته و همواره تأکید دارند در مورد برآمدن آنها از تعبیر "طلوع" استفاده کنند که برای هر ستارۀ نحسی نیز به کار میرود و اصرار هم میکنند که این تعبیر از رهبری است!
در واقع اغلب تحلیلهای موجود احساسگرایانه و جانبدارانه است. حتّی دایرةالمعارفهایی مثل ویکیپدیا هم در این مورد بیطرف نیستند. پس مشکل عمده در این خصوص کمبود منابع نیست، کمبود دقّت نظر است؛ به عنوان مثال:
1- همه جا میخوانیم: صفویّه سیّد بودند، ولی هیچکس نمیپرسد که: چرا در همۀ منابع اسم جدّشان شیخ صفیالدّین ذکر شده و نه سیّد صفیالدّین؟!
2- همه جا میخوانیم: خاندان صفوی قبل از رسیدن به حکومت صوفی بودند، ولی هیچکس نمیپرسد که: چرا در هیچیک از منابع مربوط به تاریخ تصوّف، از طریقتی به نام صفویّه ذکری به میان نیامده است؟!
3- همه جا میخوانیم: شیخ صفیالدّین کراماتی داشت، ولی هیچکس نمیپرسد که: چرا کرامات همۀ مشایخ خیر بود ولی کرامات شیخ صفی شر بود؟!!
4- همه جا میخوانیم: صفویان در دلیری و جنگاوری چنین و چنان بودند، ولی هیچکس نمیپرسد که: این خاندان در وقایعی مانند حملۀ مغول و حملۀ تیمور به کدام گوری خزیدهاند؟!!
5- همه جا میخوانیم صفویّه حکومت ملّی تشکیل دادند، ولی هیچکس نمیپرسد که: چرا در این دوره به استثناء شخص پادشاه، بقیّۀ مناصب همگی در دست بزرگان ترکتبار قزلباش بود و حتّی در منابع عثمانی، از قلمرو صفوی تحت عنوان "قلمرو قزلباشی" یاد شده و همین الآن هم ترکیهای ها ترجیح میدهند به جای صفویّه بگویند قزلباشان؟!
6-همه جا میخوانیم: اختلاف صفوی و عثمانی اختلاف شیعه و سنّی بود، ولی هیچکس نمیپرسد که: چرا سلطان بایزید سنّی در نامهای که به شاه اسماعیل شیعه مینویسد او را به خاطر از میان بردن حکومت سنّیمذهب آققویونلو تشویق میکند؟!
7-همه جا میخوانیم: شاه عبّاس اوّل هزار تا کاروانسرا ساخت، ولی هیچکس نمیپرسد که: پس چرا هزار تا مدرسه نساخت؟!
در اینجا بخشهایی از بیانات رهبری دربارۀ سلسلۀ صفویّه آورده میشود؛ قابل توجّه کسانی که میخواهند حضرت امام را هم مثل خودشان مدافع صفویّه معرّفی کنند و راه هرگونه انتقاد از این سلسلۀ را ببندند.
«در این کشور، قبل از دوران حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، حاکمیّت و مناسبات بین حاکم و مردم، همواره رابطۀ غیراسلامی -رابطۀ سلطان و رعیّت، رابطۀ غالب و مغلوب- بوده است. همۀ کسانی که به اینجا آمدند و حکومت کردند، احساس نمودند که بر این مردم غلبه پیدا کردهاند. از این آخریش که رضاخان و پسرش بود، بگیرید و همینطور عقب بروید. قاجاریّه احساس کردند که بر این مردم غلبه پیدا کردهاند و فاتح شدهاند. از اوّل به عنوان فاتح، بنای حکومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زندیّه و افشاریّه و صفویّه فاتح شده بودند. اگر همینطور به عقب بروید، سلسلههای گوناگونی را میبینید که با پول و زور و قبیلهگری و قلدری و پهلوانی و با وسایل گوناگون آمدهاند و بر این مردم فاتح شدهاند و آنان را به زیر یوغ حکومت خودشان کشاندهاند.»
دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد بزرگداشت دهۀ فجر - 1369/10/11
«این وضعی که امروز پیش آمده -یعنی دین و فقه حاکم شده است- در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دورۀ حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام -همان چند سال معدود- دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمیشود با وضع زمان صفویّه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریّه که در این کشور حاکم بودند. صفویّه با قاجاریّه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیّۀ شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند». |دیدار جمعی از ون استان کرمان - 1370/08/20
«بعد از دوران صدر اسلام، اوّلین باری است که اسلامِ صحیحِ نابِ متّکی به قرآن و حدیث در عالم واقع، دارد تحقّق پیدا میکند؛ حتّی در دورانهایی که مثلًا علما، محترم هم بودند، اینجور نبوده. فرض کنیم در دوران صفویّه؛ خب علما، محترم بودند؛ محقّق کَرکی از شام پا میشود میآید در اصفهان یا در قزوین یا در کجا و شیخالاسلام کلّ کشور هم میشود؛ پدر شیخ بهایی، خود شیخ بهایی، اینها همه کسانی هستند که جزو علمای بزرگ بودند، خیلی هم محترم بودند، امّا اینها حدّاکثر کاری که میکردند این بود که مثلاً فرض کنید که دستگاه قضاوت را بر عهده بگیرند، آنهم تا جایی که منافات با برخی از تندرویهای دستگاه حکومت و سلطنت نداشته باشد؛ و الّا شاه عبّاس و شاه طهماسب و بقیّۀ سلاطین، کار خودشان را میکردند.»
«بزرگترین جرم حکومتهای خودکامه و مستبد در طول تاریخ ما این است که نگذاشتند ملّت در آن وقتی که باید با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمین کند، در میدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشکریانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَلوَل میزد برای اینکه بروند دفاع کنند؛ اما حاکمان تنپرورِ خودباختۀ ترسیده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع کنند. آنها تسلیم شدند و در واقع مردم را هم تسلیم کردند. نتیجه این شد که بعد از سالهای سخت و سیاه، وقتی که مهاجمان مجبور شدند از ایران خارج شوند، صدها و شاید دویستهزار نفر از ن و دختران و نوجوانان ایرانی را با خودشان به اسارت بردند؛ یعنی حتّی وقتی که میرفتند نیز اینگونه با مردم رفتار کردند.»
«در گذشته، ّت ما همیشه به عنوان یک مجموعۀ بهکلّی جدا از اداره و تدبیر حرکت جامعه قرار داشته؛ خودش مغلوب گروه مغلوبی بوده. حتّی در دورانی هم که پادشاهان صفویّه مدعی تشیّع بودند و به علما احترام می کردند و فتحعلی شاه به خانۀ میرزای قمی در قم میرفت و زیر بازوی او را میگرفت، ّت یک گروه کاملاً حاشیهای بود».
درباره این سایت