قبلاً هر حادثه ای در جهان پیدا میشد، با استناد به خدا تعلیل میشد. مثلاً کسی تب میکرد و این پرسش به وجود میآمد که چرا تب کرده است؟ تب از کجا پیدا شد؟ جواب این بود که خدا تب را آورده. بعد علم آمد علّت آن را کشف کرد، دیدند تب را خدا نیاورده است بلکه فلان نوع میکرب موجب تب شده است. در اینجا خدا یک قدم عقب نشینی کرد. بعد خداشناس مجبور بود بگوید بحث را به میکروب منتقل میکنیم. میکرب را کی آورد؟ علم علّت میکرب را هم کشف کرد که در چه شرایطی میکرب به وجود میآید. باز در اینجا خدا قدمی عقب تر رفت.
و همچنین عقب نشینی خدا ادامه یافت تا آنجا که بالاخره علم توسعه یافت و علّت بسیاری از پدیده ها کشف شد و آن پدیده هایی هم که علّت آنها مجهول ماند، یقین حاصل شد که علّتی از نوع علّتهای شناخته شده دارد. اینجا بود که دیگر جایی و پُستی برای خداوند باقی نمانده بود.
پا گذاشتن داوکینز روی شانه های آگوست کنت
بر اساس این تفکر مسیحی، آتهایستها در قرن بیستم میگویند: نام خدا پوشه ای بوده است که ذهن مردم در طی اعصار و قرون متمادی آن را ساخته است و تمام مسائلی که جوابی برای توجیه و تبیین آن نمییافت را در آن جا میداد. ولی با پیشرفت علوم بشری، تعداد زیادی از این مسائل تبیین گردید و به همان میزان پوشهی ذهنی بشر که نام خدا را بر آن گذارده بود، به مرور خالی تر میشد. تا اینکه داروین راه حلی ارائه داد که با آن همه ی مشکلات و مسائل بشر حل میشد. ما باید باور کنیم که تکامل با انتخاب طبیعی بهترین تبیینها را برای پرسشهای ابدی بشریت ارائه کرده است و هیچ نظریه ای در تبیین پیچیدگیهای موجودات زنده با نظریه تکامل برابری نمیکند.
توضیحات مفید شهید مطهری در این خصوص
این گونه جستجو از خدا در عالم، شبیه این است که ساعت را به کسی نشان دهیم و بگوییم این ساعت سازنده ای دارد. او بخواهد ساعت ساز را در لابلای چرخهای ساعت و اجزای آن بیابد و پس از آنکه مدّتی در لابلای چرخها جستجو کرد و غیر از اجزای ساعت چیزی نیافت، بگوید من ساعت ساز را نیافتم، پس این دلیل این است که ساعت سازی وجود ندارد.
رویکرد خدا شناسی منفی تحت تأثیر کلام یهودی در جهان غرب گسترش یافت. بر اساس رویکرد خداشناسی منفی به هر اندازه مجهولات بشر در شناخت علل طبیعی اشیاء زیادتر باشد، دلایل توحیدشان بیشتر است و هر اندازه بر میزان معلومات بشر افزوده شود و علل برخی از امور کشف گردد، دلایل توحیدشان کاسته میشود.
الفبای خداشناسی این است که همه ی اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و اراده و مشیّت خداوند هستند. فرقی میان پدیدههای معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهی باشند یا غیر متناهی، یعنی اعمّ از آنکه رشته ی زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانی و فضایی جهان نیز اعمّ از اینکه به جایی منتهی شود یا نشود و بالاخره دامنه ی موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهی باشد یا متناهی، متأخّر از ذات و هستی اوست و فیضی از فیضهای او به شمار می رود. خداوند بر زمان و مکان تقدّم دارد.
خداشناسی به این معنی است که تمام مجموعهی طبیعت از اوّل تا به آخر، یک واحد کار است و همه مجموعاً کار خداست؛ نه اینکه جزئی از این کار را بگوییم آیا خدا کرده یا طبیعت، آنگاه اگر علّت آن را خوب نشناختیم، بگوییم خدا کرده و اگر علّت طبیعی آن را شناختیم، بگوییم مربوط به طبیعت است و دیگر ربطی به خدا ندارد.
درباره این سایت