هر بار که دلشکسته را میبینم با مشکلاتی که در مسیر عشق تو پیش میآید گریه میکنم. گریه ام میگیرد؛ مخصوصا اگر تنها باشم. البته در دلم تو را تحسین میکنم که -نمیدانم با کدام خصلتت- نفس را عاشق خودت کردی و حتی نمیدانم اول کدامتان دلباختهی دیگری شد.
در طول همهی این مشکلات وقتی مادر باشخصیت و مهربانی را در کنارت میدیدم دلم آرام میشد. همینطور م و بزرگتری کردنهای استاد رضوی دوست داشتنی امیدوارم میکرد که بالاخره راه حلی برای مشکلاتت پیدا میکنی.
اما وقتی بیچارگی و بیپناهی نفسِ جذاب و بامحبتت را میدیدم و میبینم با خودم میگویم خدایا به دل شکستهی این دختر عاشق رحمی کن و اینها را به هم برسان.
آقای امیرعلی! واقعا مرد بودی وقتی که پای قولت به پدر دختر مورد علاقه ات ایستادی و خدا هم کمک کرد تا بالاخره بابای نفس راضی به وصلت شما شد. من فکر میکنم خدا به این صبر تو - در حالی که در اشتیاق عشق میسوختی- اجر قشنگی داد.
مسخره نمیکنم ولی به هر حال مسیر دنیا جوری طراحی شده که آخرش به کام «یابوسواران عاشق» خواهد بود اگر صداقت و صبر داشته باشند. ممنون که نامهی مرا خواندی. امیدوارم تا سالهای سال زیر سایه مادرتون، حاج عیسی، استادتون و آقای شکیبایی (بابای نفس) به خوبی و خوشی زندگی کنید. من هنوز هر بار که دلشکسته را میبینم برای ازدواج شما دعا میکنم. خوش به حالت به خاطر داشته هایت: مادرت، دوستان پدرت، سردار، استاد رضوی و البته َنفَس جانت.
درباره این سایت