فیشــــــنگار



بدرستی که تو فقط بیم دهنده‌ای -همانطورکه-برای هر گروهی هدایت کننده و رهبری هست. (انما انت منذر و لکل قوم هاد.) سنت الهی چنین جریان دارد که هرگز زمین از شخصی که بسوی خداوند هدایت نماید خالی نمی ماند، یا باید پیامبر باشد و یا امامی که به امر خدا مردم را هدایت کند تا سنتهای الهی و شرایع او اجرا شود، چون هر چیزی بسوی کمال مطلوبش هدایت می‌شود.

اگر ارزیابی آدمها از خودشون همیشه درست باشه خب اتفاق بدی نمیفته و بالقوه بودن یک توانمندی در آدم مثل بالفعل شدنش صحت داره و لذت بخشه. اما اگر ارزیابیها درست نباشه (که غالبا اینطور است) با یک توهم مواجه هستیم.


راستش کم پیش میاد که تصوراتمون از خودمون درست باشه و اتفاقا پژوهشی هم در این باره جدیدا خوندم که تعداد افرادی که گمانِ درست در مورد توانایی و عملکردشون دارن(در عرصه‌های مختلف) چقدر محدودند و به صفر نزدیکند.


خوبی بوته‌های آزمایش و آزمون و رقابت اینه که در عمل مشخص میکنه که هر کدوم از ما چنده مرده حلاجیم.


پ.ن: اصلا تا حالا به فلسفه آینه‌های قدی توی باشگاه‌های ورزشی دقت کردین؟


روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب می‌شود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را تعیین کند. حاکم برایش حکم مرگ صادر می‌کند اما مقداری رافت به خرج می‌دهد و به وی می‌گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزی از مجازاتت درمی‌گذرم. ملانصرالدین هم قبول می‌کند و ماموران حاکم رهایش می کنند!!!!!   عده ای به ملا می‌گویند مرد حسابی آخر تو چگونه میتوانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدین می‌گوید: انشاءالله در این سه سال یا حاکم می‌میرد یا خرم.!!

استعاره شما تو زندگی چیه ؟ زندگى یه بازیه؟ زندگى میدون جنگه؟ زندگى یه مسابقه است؟ زندگى یک مزرعه است؟ هر استعاره و شعارى درباره هرچى دارید، سقف رویاها، شکل اطرافیان و بقیه داستان شما را شکل می‌دهد؛ مراقب باشید به استعاره اشتباه تن ندهید. من نظرم رو توی تیتر گفتم؛ نظر شما چیه؟


ماه گذشته، رئیس گروه ویژه اقدام مالی(FATF)در گزارش به کنگره آمریکا اعلام می‌دارد «رسیدن دلار در ایران به مرز ۱۴ هزار تومان حاصل زحمات (FATF) بوده است.» More

https://i.pinimg.com/564x/05/f9/5d/05f95d8329c3a8ee214809e7b8f6654d.jpg

پی‌نوشت‌ها:
گرچه مرگ این خلوت نایاب را هم می پسندم؛ زندگی زندگی"این فرصتِ کوتاه"را هم دوست دارم. قزوه یا غزوه مرددم.

سفراتون پر از لذت و خاطره
آرزوهاتون دست‌یافتنی
دوستی‌هاتون پایدار

و سال نو مبارک♥

قدر موهبت زندگی رو بدونید؛ والسلام؛ سال تمام!



این پست آخری ما رو حلال کنید دوستان.

بازنشرها:

آخرین پست سال قبل |496|
آخرین پست دو سال قبل|101|



کلید انداختم و وارد خانه شدم. همسرم داشت یکی از دکلمه های حسین پناهی را گوش می‌داد که با ترانه محسن چاوشی معروف شد.

تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه؛

اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه|

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه،

انجیر می‌خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه.

گفتم میدونستی حسین پناهی از نظر من یک فیلسوف مهم بود؟ واکنشی نشان نداد

مردن من مردن یک برگ نبود! تو رو به خدا بود؟
اون همه افسانه و افسون ولش؟!!
این دل پر خون ولش؟!!
دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟


پرسید مارون همون آبشاریه که توی یاسوج هست؟


من به فکر فرو رفته بودم و با هوم جوابش را دادم. گاهی یک جرقه برای ذهن من کافی است تا کشوی ایده‌های خود را باز کند. به این فکر کردم که فهم هر شخصیتی و در اینجا حسین پناهی نیازمند این است که خیلی چیزها از زمان حیات وی بدانیم؛ مثلا اینکه رابطه مردم و حکومت چگونه بوده، حسین پناهی در دانشکده با چه افراد مهمی همدوره بوده، حتی چه سریال و فیلم هایی آن زمان پخش میشده؟ وضعیت اقتصادی مردم چگونه بوده، وضعیت فرهنگی، بحث های داغ جامعه و چندین مولفه دیگر و دیگر.

پ.ن

  • بازنشر: چشمای من آهن انجیر شدن: لینک

  • یه متد جالب توی شخصیت شناسی علمای اسلامی هست بهش میگن طبقه بندی. این به نظرم الگوی خوبیه. بعدا بیشتر درباره اش می‌نویسم.

  • باید یه #جزوه شخصیت شناسی هم راه بیندازم توی فیشنگار.
  • یه نکته: هر کس می‌خواد ببینه عکس من"مرتضا فیش‌نیا در عهد شباب" اینجا است |link| عکس خودتون رو نشون بدین بعد رمز بگیرین.  درسته عکس واضحی نیست ولی برای اینکه یه تصوری ازم داشته باشید کافیه؛ چون فکر می‌کنم حقتونه در این حد. من که دوست دارم عکس شما بلاگرها رو ببینم؛ شما چی؟


آقای در سفر گیلان ادعا کرده « مکرون رییس جمهور فرانسه در دیدار ش بمن گفت ما پنج کشور آماده شدیم به ایران حمله کنیم ولی با رای آوردن شما منصرف شدیم!»

او با استناد به این حرف مکرون مدعی شده من سایه جنگ را از سر کشور دور کرده ام!



آقای رییس جمهور!

مردم نباید نگران باشند دشمن قسم خورده این ملت که علاوه بر سلاح های اهدایی به صدام و پناه دادن به منافقین، از صادرکردن خونهای آلوده (ایدز) به ایران دریغ نکرده اند، و دشمنی که امروز برای رسیدن به مقصد خود تصمیم به حمله نظامی گرفته بود چرا و چگونه با رای آوردن جنابعالی مقاصد و منافع خود را تامین شده تلقی کرده و منصرف شدند؟! آیا مردم نباید نگران باشند؟

 

۲۲ اسفند۹۷

بهزادزارع

دانشجوی مشروطی دانشگاه شهادت

@daneshjoomashrotii


پ.ن: آقای زارع از نیروهای شهید علی چیت سازیان در دفاع مقدس هستند. بعد از جنگ وارد حوزه علمیه شدند و در دانشگاه ما هم فلسفه خوندن. الان هم در حوزه علمیه معصومیه قم هستند و در کنار دردهای جانبازی خودشون فعالیتها را ادامه می‌دهند. پیشنهاد می‌کنم کانال دانشجوی مشروطی را دنبال کنید.


در هر علمی، این فرمایش حضرت امام(ره) را در نظر داشته‌باشید که فرمودند هر کتابی را می‌خوانید، با این دید بخوانید که همة آن باطل است! یعنی با خوش‌بینی نخوانید؛ با روش منطقی بپذیرید. امام(ره) با اینکه اصول عرفانی را قبول دارند، ولی حاشیه‌های تندی بر شرح فصوص زده‌اند. تعبیراتی دربارة ابن‌عربی و شارح آن می‌کنند که شاید برای علاقه‌مندان آنها مقداری سنگین باشد؛ ولی اینها چاپ شده و در دسترس است.| گفت‌وگو با استاد فیاضی  khanetolab.ir


اینجا کجاست؟ سرزمین مجازی‌ها. 

مجازی چیست؟ واقعیتی که با خیال مخلوط شده است. خواسته یا نا خواسته . 

در این سرزمین هرچقدر هم سعی کنی واقعی باشی با یک مشت کلمه نمی توانی واقعیت را به تصویر بکشی. خلأ هایی باقی می ماند که خواننده نا خوداگاه آن خلأ ها را با تصورات خودش تکمیل می کند. آیا من بیدل هستم و بیدل من است ؟! به هیچ وجه! من بیدل هستم منهای برخی شعار ها که بیشتر برای خودم جنبه ی انگیزشی دارند. آیا من از خودم عکس یا صدایی گذاشتم؟ آیا اطلاعاتی داده ام؟ اما شاید بعضی از شما تصوری از قیافه م، سنم، شغلم و . در ذهنتان ایجاد شده است. تصوری که به هیچ وجه من نیستم! پس بیدلِ ذهن شما کسی است غیر از من . خودِ من از تک تک شما تصوراتی دارم و شما را با آن تصورات می شناسم. این تصورات باعث شده بعضی از شما را دوست بدارم، از بعضی بدم بیاید و نسبت به بعضی هم هیچی در حالی که اگر با خودِ واقعی شما مواجه شوم ممکن است همه چیز کاملا بر عکس شود.



همه این ها به کنار، اینجا کمتر کسی پیدا می‌شود که بخواهد و سعی کند که تا می‌تواند حقیقت و واقعیت خودش را نشان دهد. کسی حاضر نیست آبروی خودش را بریزد. کسی حاضر نیست از خودش بد بگوید. خوبی هایش را می گوید و در مورد بدی هایش سکوت می کند. این در مورد کسی ست که دوستان مجازیش برایش مهم هستند .


این سرزمین، جایی است که ساکنینش ناشناخته اند. پس اگر اینجا از کسی بدمان بیاید، یا خوشمان، عاشق کسی شویم یا متنفر، همه‌ی این حس‌ها فقط و فقط نسبت به خیالی هایی ست که ممکن است به زودی شکل عوض کنند.


من در این سرزمین یک بار دلبسته ام، شاید شما هم .

قلم خیلی زیاد می‌تواند آدم را مجذوب خودش بکند .

قلم خیلی می‌تواند تصورات را شکل دهد .

و این سرزمین هم چیزی جز سرزمین قلم نیست .


  • پ.ن: مطلب چطور بود؟
  • منبع: وبلاگ حساب‌رسی

امام هادی(ع) سال  ۲۱۲ هجری در شهر مدینه به دنیا آمد و  ۲۵۴ در سامرا به شهادت رسید. امام دهم در سال ۲۳۳قمری به سامرا فراخوانده شد و همواره تحت مراقبت بود بطوریکه یاران نزدیک او به سختی می‌توانستند به ملاقات امام بروند (p:848) ماجرای خراب کردن قبور شهدا و شخم زدن کربلا به دستور متوکل در زمان ایشان رخ داد.(p:582).


امام در چنین شرایطی از طریق سازمان وکالت و نمایندگان خود مکتب تشیع را اداره و ارشاد کردند.(p: 503)





پ.ن: این متن رو در پست تلاجن دیدم و بدون تعلل با لبی خندان بازنشر کردمش:


حزب‌الهی جماعت کلا ولگرد است. نام خود را هم گذاشته افسر جنگ نرم! به کمتر از افسر هم راضی نیستند. گروهبان یا استوار که هیچ! برخی درجه ژنرال هم بر دوش خود کاشته اند!

حالا این افسران چه کاره‌اند در شبانه روز؟

برخی که درگیر خریدن پیکسل شهدایند! آنان که هیچ! تنها راه نجاتشان اختیار همسر است و بس!

برخی دیگر از صبح تا شب بدنبال جناب رائفی، عباسی و پناهیان اند. از ماسونی گوش می‌دهند تا سینمای غرب تا اخلاق تاسوراخ دیوار!

برخی دیگر فقط دنبال سیر مطالعاتی‌اند! ۱۰ سال می‌گردند که خدایی نکرده یک وقت یک جلد اضافه کتاب نخوانند!

یک عده هم کوله به دوش دنبال اردو هستند؛اردوی ولایت تا شهادت! یا شرکت در کلاس جریان‌شناسی! چه جریانی مهم نیست! فقط یک جریانی داشته باشد!

یه عده هم که خوراکشان تحصن و تظاهرات است و بیانیه نویسی! صبح به این امید بلند می‌شوند که جلوی مجلسی، سفارتی، استخری چیزی تحصن کنند!

دلشان هم که میگیرد می‌روند بهشت زهرا! برای گرفتن عکس‌های غمگین با ژستهای رنگین! برای #مذهبی‌ها هم عاشق اند!

سرحال که باشند عکس از همه جایشان، باحجاب البته! در اینستا میگذارند که چه؟ که عرصه دست ضدانقلاب نیفتد!

این جماعت شب که میشود، خسته و کوفته از جنگ نرم روزانه، میروند پای روضه دکتر مطیعی جان! منتظرند دکتر شعری بخواند تا یه هشتکی راه بندازند و سریع پروفایل عوض کنند!

حامد زمانی را که نگو که عده‌ای لچک بسر، روسری صورتی و کتونی خال خال پشمی میدوند برای عکس یادگاری!

البته برای حمایت از خواننده انقلابی و لاغیر! مدیونید فکر دیگری کنید!

شب که میشود قبل خواب و جیش، میروند به فحاشی در زیر پست این و آن، در دفاع از حریم ولایت! این همه فهمشان است از آتش به اختیار!

مخلص کلام!

در این جنگ نرم! افسران همه کار میکنند اِلا جنگ تخصصی!

یه روز دوست دارند مستندساز شوند

یه روز رومه نگار

یه روز کارشناس مسائل!

یه روز عکاس

یه روز مطهری شناس

یه روز طب اسلامی

یه روز کوفت یه روز زهره مار!

 

آخ آخ سبک زندگی را یادم رفت!

اصلا یه جماعت منتظرن رهبر چیزی بگوید و فردا ژست آن را بگیرند! هنوز از دهان مبارک سبک زندگی در نیامده! یه عده موسسه راه می‌اندازند برای اجرای منویات آقا!

اما خب عمر این "تفریحات انقلابی" به عمر یک عدد پوشک سایز۵ علی اصغر من هم نمیرسید! دائم در حال عوض شدن است! کلن این جماعت که شغلشان "فعال رسانه" ایست و لانه شان در لانه جاسوسی، تپه گل کاری نکرده نمیگذارند!

 

مخلص کلام:

انقلاب نیروی متخصص میخواهد، نه ولگرد و علاف! نه شهید باز! نویسنده میخواهد، پزشک میخواهد، فیلم ساز میخواهد و. #جواد_موگویی


بازم پ.ن: لذت بردین؟ دو. یاد اون پست خودم افتادم: ما جماعت فوروارد :)




http://bayanbox.ir/view/4188343807149001845/%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF.jpg


ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ

خودم زیاد با اصطلاح بادیه نشین حال نکردم. شاید چون امروز برداشت های متفاوتی ازش میشه (البته اینم توی پرانتز بگم که همش تقصیر سلبریتی‌ها نیست این فتاوا؛ بخشی ش به سبک زندگی ما برمی‌گرده، و شاید بخشی به بازتولید نشدن فتاوا و مکتب‌های فقهی و.) ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ

بازنشر: ترینهای سلبریتی



از بزرگان سلاطین با فضیل بن عیاض گفت:
سخت (یعنی شدیدا) زاهدی و خوب از دنیا بگذشتی!
گفت زهادت (یعنی زهد) تو از من افزون است،

چه من از دنیای فانی بگذشتم، و تو از سرای باقی


پ.ن: این فیش نیز از کتاب مستجمع الاجوبة الحاضره برداشت شده است.

دو. همدم الملوک توی پستش نوشته بود: منو هزار غول ریز و درشت احاطه کرده که اگه بخوام بنویسم نوبتی نیشم میزنن و از دردش خوابم نمیبره. منم کامنت دادم: غولا مگه میخونن اینجا رو؟ پاسخ داده: فعلا که فقط شومایید. به نظرتون چی جواب بدم؟ :)


در اردوی نادرشاه افشار، چون سراپرده ها و خیام برپای می کردند، جوانی در چادر مستراح، چون مکان تخلیه را بکند از خستگی و ماندگی بخفت. چون بیدار شد، شب در رسیده و نادرشاه در سراپرده اندرون جای کرده، و اطراف را پاسبانان فرا گرفتند.


بر جان خود نومید و سخت پریشان ماند. در این حال «خاتونِ سرای» [یعنی زن نادر] به قضای حاجت بیامد. چراغی نیز به دست جاریه[یعنی خدمتکار] با وی بود. جوان یکباره چشم از جان بپوشید، چون خاتون بیامد و جامه تخفیف داد، جوان دامنش بگرفت و کیفیت بازگفت. خاتون رقت کرد و او را آهسته بیاورد، و در طبل همان چادر که نادر جای داشت پنهان کرد.


نادر در خواب بود. بناگاه آشفته برخاست و با خاتون گفت: بدانکه در این شب مرا می کشند، و سلطنت از من خلع شد. خاتون به دلداری پاره سخنان بگفت. نادر گفت همان کس که مرا در آغاز کار به خواب آمد، و شمشیر بر کمر بربست، در این شب برگشود.


در این سخنان بودند که آنان که میعاد نهاده، بپا خاسته، و نادر را در چادر بکشتند، و اردو را بر هم زدند، و از هر سوی دست به قتل و غارت برگشودند. همان خاتون نزد آن جوان شد، و از وی امان خواست. آن جوان او [را] در پناه گرفته، بامدادان با جواهر بسیار با وی به وطن شد، و از وی دارای فرزندان گردید.



  • مستجمع الاجوبة الحاضره| کشکولی مربوط به یک قرن پیش.
  • اگر از پست خوشتان آمد لایک کنید.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً تسلیم در برابر خدا و رسولش روشی است که بر همه مسلمانان واجب است و این همان السِّلْمِ است. وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ مراد از پیروی خطوات شیطان، پیروی کردن از او در طریق ایمان است، چون شیطان به عنوان دین دعوت می‌کند و باطلی را حق جلوه می‌دهد.



مطلب مرتبط: وجب به وجب انسان را.

بازنشر: کلیپ تصویری | پیش‌نیاز دینداری!


می‌خوام برای افرادی که دوست دارند توی خونه نرمش کنند دو تا حرکت معرفی کنم که اسم های بامزه ای روشون گذاشتم|گذاشتن. این دو تا حرکت رو میشه در هر حالتی انجام داد. مخصوصا اگه بچه کوچیک دارید و میخوایید براش مسخره بازی دربیارید تا بخنده!


به حرکت اول می‎گیم راه رفتن پلنگی! که شما کف دست و کف پاهاتون روی زمین هسته و بدون این که زانو خم بشه سه تا پنج قدم به جلو راه می‌روید. با قدم آرام و شمرده.


deadbug1


حرکت دوم| که خیلی بامزه تره اسمش ه‌ی مرده است. خیلی ساده است شما دراز می‌کشید و مثل سربازها رژه می روید. یعنی دست و پای مخالف را با هم بالا می آورید و به هم نزدیک می‌کنید. شاید کمی طول بکشد تا دست و پا باهم هماهنگ بشن ولی حرکت کششی مناسب و بامزه ای هست. |More|

پ.ن:چشاتو.

من خوف این را دارم که مردم برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده‌اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی‌.



این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‌ای را که برای من نقل کرده‌اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‌اند به ما هم بگویید، کتاب‌ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‌بینیم که شما ما را دعوت می‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش؛ معلوم می‌شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفته‌اند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.



این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان‌ می‌آید ابتداءً به آدم می‌گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‌گوید. قدم به قدم انسان را پیش می‌برد، وجب به وجب انسان را پیش می‌برد.


خودش هم نمی‌فهمد، خیال می‌کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می‌کند.



پینوشت‌ها:

  • این مطلب برای همه ما مفید است؛ مخصوصا صوتش
  • این مطلب برای همه ما مفید است؛ مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند نگاهشان به خود و شیوه قضاوت درباره دیگران را تغییر بدهند.
  • مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند با پنل خداحافظی کنند!
  • به نظرم امام استاد ارائه تحلیل اخلاقی از مسائل ی هستند.
  • سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان- صحیفه امام خمینی| 28 تیر 1362 فیلم؛ صوت؛ متن
  • اگر از پست خوشتان آمد لایک کنید.


بر شما باد به رعایت تقواى الهى و پارسایى و تلاش و کوشش و راستگویى و رساندن امانت به صاحبانش و خوشخویى و خوشرفتارى با همسایگان؛ زینت و آبروى ما باشید نه باعث بى‌آبرویى ما.



کتاب امامان شیعه و وحدت اسلامی رو فقط یک مرور کردم و این دو تا حدیث قشنگ رو دیدم؛ گفتم به‌مناسبت زادروز حضرت فضائل و بانوی کامل به خواننده‌های محترم هدیه کنم: الاستصلاح للاعداء بحسن المقال و جمیل الافعال، اهون من ملاقاتهم و مغالبتهم بمضیض القتال.



  • روز زن رو به همه خوانندگان تبریک میگم.
  • همچنین روز مادر رو
  • همچنین روز ولادت حضرت فاطمه سلام‌الله علیها فرزند گرامی پیامبر اسلام(ص)
  • حضرت مریم سرور ن عصر خود بودند ولی حضرت فاطمه س برترین ن در همه زمانها (در محضر علامه)

مطالب برگزیده به انتخاب فیشنگار |link|


یکی از دوستان دانش‌آموز پرسیده بود فلسفه و منطق چیست؟


منطق  شامل روش هایی هست که انسان فکر می‌کند و آگاهی کسب می‌کند.

یعنی اون آگاهی که از راه درستش به دست بیاید منطقی است.

فلسفه هم دانشی است که باید از راه منطق به دست بیاید.
به خاطر همین همانطور که ما علم صحیح و غلط داریم
فلسفه هم می‌تواند صحیح و غلط باشد.

در واقع. فلسفه‌ی هر فیلسوفی روشی است که فکر می‌کند و به سؤال‌های بشر پاسخ می‌دهد. مثلا فلسفه ملاصدرا یا ابن سینا یا کانت و.

+ به نظرتون این تعرف کافی بود؟

در طول این چهل سال ت هزاران رسانه‌ی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمن، پنهان کردن جلوه‌های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ ملت ایران بوده است؛ شما جوانان باید پیش‌گام در شکستن این محاصره‌ی تبلیغاتی باشید. بیشتر.


در روزهای مانده تا عید توی بیان گل و گلابمون پویش موثرترین وبلاگ‌های سال نود و هفت راه افتاده که من هم دوست دارم در این پویش و کمپین شرکت کنم. این پویش از ما می‌خواد هشت تا از بهترین وبلاگ‌هایی که مطالبشون برای ما موثر و مفیدتر بوده رو در یک یا چند جمله معرفی کنیم که این کاملا به سلیقه ما درباره مطالب برمی‌گرده یعنی ممکنه یه بلاگر هفته‌ای یک پست بذاره ولی همون وب رو ما بیشتر دوست داشته باشیم.


منم نوشتم و میدونم خیلی خوشحال می‌شید اگه اسمتون در ادامه‌ی این پست باشه؛ حق هم دارین چون من خیلی با سلیقه‌ هستم و اگه اسم شما نبود بدونید به خاطر این بوده که فقط هشت تا وبلاگ رو می‌تونستم معرفی کنم وگرنه همه‌ی شما دوستای گلی که توی بیان پیدا کردم هر کدومتون رنگ و عطر دل‌انگیز خاص خودتون رو دارین که همین حس‎‌های خوب شما بیانی‌ها منو اینقدددددر معتاد خودش کرده. خب بچه‌های گل حالا بخونید:


روزهای رنگی من

می‌تونم بگم یه زندگی نوپا در وب ارکیده جاریه با یه لحن شفاف و رویایی و بامزه طور.
می‌شه سایه این نویسنده رو توی متن‌های (گاه کودکانه‌) و البته پرسش‌های مهم و پنهان و جدی‌ش دید.

ماجراهای من و خودم

لوسی‌می بلاگریه که با روزمره نویسی‌های کوتاه و حرفه ای از وبلاگ برای قضاوت زندگی خودش استفاده می‌کنه. این خیلی عالیه و حتی قابل الگوبرداری. البته ایشون توی بحث‌های مختلف هم شرکت می‌کنه و کامنت‌های خیلی خوب و با دلیل و منطقی هم میذاره اکثر مواقع. بچه‌ها شرکت کردن توی بحث‌ها خیلی خوبه چون هم آدم رو مجبور می‌کنه تا بیشتر کتاب بخونه و هم ما رو از ذهنیت‌هامون که معلوم نیست چجوری و از چه راهی وارد ذهنمون شدن آگاه می‌کنه بعد ما می‌فهمیم چیزهایی که در ذهنمون داریم و براساس اونها قضاوت می‌کنیم درستن یا نه؟ اگه توی بحث شرکت نکنیم نمی‌تونیم بفهمیم چقدر از تصوراتمون درسته و چقدرشون غلط. و دیگه نمی‌تونیم تغییر کنیم.



اگر بخوام یک انسان شریف، یک دوست خوب، یک بلاگر بافرهنگ و صحیح نویس! معرفی کنم ایشونه. دوست دارم در آینده جناب آقاگل رو در قالب نویسنده هم ببینم انشالله. چون هم خوب می‌نویسه هم دغدغه‌های مفیدی داره.



برای اونهایی که دوست دارن وقتی یه مطلب میخونن حس کنن یه نفر داره براشون حرف می‌زنه این وب خیلی خوبه و دیگه اینکه به خاطر اینکه نویسنده با مخاطباش خوب ارتباط می‌‎گیره و باهاشون اینجوریه (مثل نقی معمولی) پس چیزهای جدید و نوبه نو و مفیدی که خودش تازه یاد گرفته رو هم لابلای صحبتاش می‌گه. خانم‌ها به خاطر جمله اول حتما دنبال کنند. واقعا مثل شباهنگ نوشتن راحت نیست.(من یه بار خواستم بنویسم نشد)


خانم الف

نوشته های خانم الف آدم رو به آرامش دعوت می‌کنه و دست خواننده را می‌گیره و  میشونه [می‌نشاند] کنار خودش تا به چیزهای دور و بر
عمیق و با معنی نگاه کنه.


هنوز

همونطور که برای ارکیده گفتم یه زندگی پخته و مادرانه توی این وب جاریه.
تقریبا همه ی مطالب این خانم دهه پنجاهیی مفید و پندآموز پر از روح امید به زندگی است. البته بلاگر دهه پنجاهی هم زیاد داریم که من خودم چنتاشون رو میشناسم: خانم یاقوت، آقای سره (البته ایشون فک کنم دهه چهل باشن) معصومه، و بازم هست یادم نمیاد الان. من خودم دهه شصتی ام اصلا بلاگر بودن سن نمی‌شناسه که! مگه نه؟


آبگینه
قلم بسیار عالی و نوشته های مرتب دارد و همچنین راهبردهای مشخصی را در نوشتن در نظر گرفته است. (
مثلا با لحن خودشون نوشتم )


نئو تد

یک ذهن بسیار خلاقی داره که نگو! با این سن کمش یه جهان ذهنی برا خودش طراحی کرده باورتون میشه؟ مهارتش توی اینه که کلمه های جدید درست میکنه واسه مطالبش! همین کلمه های جدید که ذهن راحت باهاشون کنار میاد متن‌هاش رو جذاب می‌کنه واسه یه خواننده ای مثل من. فقط کلن یکم خنده داره نوشتنش حتی اگه جدی هم بنویسه.

پ.ن: قصدم این نبود که به ترتیب بنویسم.

روی نیمکت: دلژین (حذف شده) شهرآشوب (مال قبل 97) بقیه رو هم نمیگم. همتون خوبید واقعا

مدعوین: serek خاتون - هُدِس- خورشید- میم مبهم- باران- جناب قدح - محبوبه شب- هشتمی کی می‌خواد باشه خودش بگه.

قوانین پویش: link

امروز صبح آماندا تا من را دید گفت: "چه پولیور قشنگی، خیلی بهت می‌آد". بعد هم کله‌اش را فروبرد توی مانیتور و مشغول محاسبه‌ی سایز میلگرد‌های ستون‌های بتنی پل شد. همین دو جمله‌ی ساده، هزار ژول انرژی برایم تولید کرد. پارسال هم با دوستم رفته بودیم رستوران. گارسون‌مان یک دختر خیلی جوان بود که وقتی می‌خندید یک چاله‌ی گود می‌افتاد روی لپ راستش. غذا را که آورد رفیقم بهش گفت: چال گونه‌ات خیلی جذابه. بعد هم با سر رفت توی کاسه سوپ قارچ و مشغول خوردن شد. گارسون هم دو برابر لبخند زد برای‌مان و چال گونه‌ی راستش به اندازه یک بند انگشت گود شد. معلوم بود که همین یک جمله‌ی ساده کار خودش را کرده و روز گارسون را قشنگ کرده است.


خود من هم چند سال پیش رفته بودم توی یکی از دهات شمال ایالت‌مان. توی راه برگشت دم یک کافه نگه داشتم تا چای بگیرم. کافه‌دارش زن پیر و چروکی بود که موهایش را آبی کرده بود. به نظرم خیلی قشنگ می‌آمدند. همین را بهش گفتم. آن‌قدر خوشحال شد که آمد این ‌طرف دخل و بغلم کرد. حالا بماند که چای‌اش مزه‌ی پشکل خشک می‌داد.


دارم یاد می‌گیرم که زیبایی‌ها را اعلام کنم. به شکل بی‌منظور و بی‌خطر. همان تعریف یا کامپلیمنت. باید اعتراف کنم که در کنار میلیاردها خاصیت خوبی که فرهنگ ما دارد، جای این یکی کمی خالی است. شاید هم من می‌ترسم از این سلاح کاربردی برای خوب کردن حال دل ایرانی‌ها استفاده کنم. ترس از سوِء‌تعبیر. پارسال با دو نفر قرار داشتم شهرکتاب میدان ونک. خانم پشت دخل لبخند که می‌زد، امید به زندگی آدم سه برابر می‌شد. اما به هیچ وجه جرات نداشتم زکاتش را به آن خانم پس بدهم و بگویم چه قدر لبخندتان قشنگ است. احتمالا بابت این تصور که از این سلاح بی‌نهایت بار سواستفاده شده و کاربردش راه انداختن کارهایمان شده یا کشاندن پای صاحب قشنگی به رختخواب. حتی جرات نداشتم به راننده‌ی تاکسی ونک-آریاشهر بگویم که چه خالکوبی قشنگی روی گردنش دارد. به هر حال ممکن بود سوتعبیر کند و بگوید که در خانه‌اش شتر سخن‌گو نگه می‌دارد، بیا تا برویم.


همین شد که با خیال راحت به پیرزن خارجی توی دهات گفتم چه موهایت قشنگ است اما به داخلی‌ها نگفتم. اما خب. تمرین لازم دارم. تعریف و کامپلیمنتِ بی‌منظور و بی‌خطر، خیلی لذت‌بخش است. اصلا مثل سیب و انگور و نارگیل، میوه‌ای از میوه‎های بهشت است. چه اشکال دارد به نگهبان ساختمان بگویم که موهایش را چه قشنگ کوتاه کرده. یا مثلا به ماموری که پای پاسپورت‌ها را مهر می‌زند بگویم چه سبیل‌های حقی داری. یا به مهمان‌دار هواپیما بگویم رنگ چشم‌هایت مثل آسمان ماه نوامبر است. بعد هم راهم را بکشم و بروم. بی‌آنکه هیچ چیزی بخواهم. بی‌منظور و بی‌خطر، چند لحظه آدم‌ها را از کثافت دنیا فارغ می‌کنیم. چی بهتر از این؟

فهیم_عطار



+وقتی این متن و خوندم به خودم گفتم آفرین دختر.دمت گرم :)

چون حس میکنم تنها ویژگی مثبتم باشه که خودم با اطمینان میتونم ازش حرف بزنمو به نظرم تعریف کردن ازش خود شیفتگی نباشه، چون کار سختی نیستو بدست آوردن این ویژگی خیلی راحتهو اکثر آدما قبولش دارن ولی اجراش نمیکنن:)


ولی خب واقعا بعضیا جنبشو ندارن:|مثلا اونقدر ذهن کثیفی دارن که ممکنه فکر کنن داری بهشون حسودی میکنی! یا مثلا میخوای نخ بدیهردوی این موارد برام پیش اومده:||البته تعریف کردن بی‌مقدمه از آدما یه کم غیر معقوله ولی بیاید تو تعریف کردن از خانواده و دوست و فامیل و اونایی که باهاشون راحتیم و میدونیم ذوق میکنن و با ظرفیت کم نذاریم:)



پی‌نوشت‌ها:
  • اون دوستانی که ناشناس کامنت گذاشتند اگر دوست دارند تشریف بیارن خصوصی بگن کامنتشون کدوم بوده.
  • دقت کردین مدتیه زدم توو خط بازنشر؟

بازنشرها:


ﻮﺩ ﺗﻮﺿﺢ ﻣﺩﻫﺪ ﻪ ﻢ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯﺧﺎﻧﻢ ﻣﺧﻮﺍﻫﺪ ﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑه خاﻧﻪﺍﺵ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺩﻫﺪ ﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﻪ ﻓﺮد ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﺑﻮﺩﻩ، ﺗﺼﻤﻢ ﻣﺮﺩ ﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ؛ ﺑﺪﻭن اﻨﻪ ﺑﻪ ﺰ ﻣﺸﻮ ﺷﻮﺩ.


ﻭﻗﺘ ﺑﻪ ﺧﺎﻧه ﻣﺭﺳﻨﺪ، ﺯﻥ ﺯﻧ ﺩﺭﺭﺍ ﻣ ﻓﺸﺎﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺎﺭﺑﺮﻕ ﺮﻓﺘ ﺷﺪﻩ ﺑﻬﻮش میﺷﻮﺩ! ﻓﺮﺩﺍﺻﺒﺢ ﻭﻗﺘ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ میﺁﺪ، ﻣﺑﻨﺪ ﻪ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍ ﺧﺎﻟ ﺭﻭ ﺯﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ حتی ﻣﺘﺠﺎﻭﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺪﻩ ﺑﻮﺩ.


در چنین مواردی ﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺴﺘﺎﻩ ﻠﺲ ﺗﺤﻮﻞ ﺩﻫﺪ


فقط پلیس
فقط پلیس
فقط پلیس  |link|

شاید برای شما هم پیش بیاید. هوم؟ :)


توی تلگرام یه ربات هست به اسم «حرفتو ناشناس بهم بزن» من متوجه شدم که توی وبلاگ هم میشه همچین قابلیتی رو راه انداخت. شما میدونید که من کامنت ناشناس رو تایید نمی‌کردم ولی امروز یه پست موقت زدم و برای چند ساعت کامنت ناشناس رو فعال می‌کنم؛ به همه خبر بدین بیان[از دوست و دشمن] من امروز می‌خوام حرفای نگفته و ناگفتهء شما رو گوش بدم. امیدوارم تهش روز خوبی بشه برامون :) هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو


دو نفر از دوستان بلاگر در حادثه تروریستی جاده زاهدان دوستان خودشون رو از دست داده‌اند که از طرف خودم بهشون تسلیت می‌گم. آقای صفری و مردی به نام شقایق



چندی پیش به یکی از بلاگرها گفته بودم «من نمی فهمم مگه وبلاگ هم باید فصل فصل باشه؟» ولی الان به طرز کاملا شهودی پی بردم که حق با شباهنگ است؛ وبلاگ هم مانند هر چیز دنیوی فصل دارد. بعد از این به ذهنم رسیده فیشنگار را وقف کنم چرا که در دیوارنوشته ای آمده بود: «وقف چشمه‌ای ماندگار است». ولی وبلاگ هم فصل دارد.



مایلم مخاطبان وبم از بحث‌هایی که شرکت می‌کنم و کامنت‌هایی که برای مطالب دیگران می‌گذارم مطلع شوند. پیشنهاد می‌کنم تیم فنی بیان این قابلیت رو هم به وبلاگ اضافه کنند تا همانطور که آخرین نظرات دوستان برای ما در صفحه اول وبلاگ نمایش داده می‌شه کامنت‌های صاحب وبلاگ برای سایر وبلاگ‌ها هم در صفحه اول قابل نمایش باشه. عجالتا تا محقق شدن این امکان دعوت می‌کنم بحث من با محمد قاضی در این لینک را ببینید.


صفر: اگر با خواندن این پست اشکتان جاری شد مرا هم به دعا کنید! معلومه دارم تلقین می‌کنم که پست رو چجوری بخونید؟


یک: یادمه یه بار توی فیشنگار پرسیده بودم روزهای هفته از چه زمانی نامگذاری شده و مورد استفاده قرار گرفته؟ بعد ادامه دادم توی کتاب مقدس اسلام لااقل از جمعه و شنبه نام برده شده ولی یادم نیست کدام پست بود.|شما یادتون نمیاد کدوم پست بوده؟|


دو: امروز چهارشنبه بود. در میانه‌ی بزرگراه اصفهان - کاشان دقایقی برای اسنراحت کنار امامزاده‌ای به نام «شاه سلطان حسین» توقف کردم. محیط باصفا و خلوتی بود. این بزرگوار برادر امام حسن عسکری(ع) و عموی امام زمان(عج) و فرزند امام هادی(ع) هستند (یه حس ناجوری بهم دست داده بود اینکه در محضر کسی هستم که شناختی از شخصیتش ندارم. برای شما هم پیش اومده همچین حسی؟) ده دقیقه ای تا اذان مانده بود.


سه: دوستی (شیخ) دارم می‌گفت ما معمولا برای خواندن دعاها سراغ مفاتیح‌الجنان می‌رویم. اما روایت‎‌ها و توضیحات و ماجرای دعاها را مطالعه نمی‌کنیم. گفت مقدمه «زیارت روزهای هفته» حدیث شگفت‌انگیزی هست. در این دقایقی که منتظر اذان بودم یاد صحبت دوستم افتادم و رفتم آن حدیث را خواندم. روایتی از امام هادی(ع) بود که توسط یکی از شیعیان نقل شده بود و در ادامه امام، زیارت روزهای هفته و ترتیب آن را به آن فرد تعلیم می دهد. طبق این روایت روز چهارشنبه اختصاص به زیارت امام هادی(ع) دارد.


چهار: روز چهارشنبه، روایت از امام هادی(ع) و روز زیارت ایشان و بالای سر فرزند ایشان؛ زیبا نیست این اتفاق؟ من که دوست نداشتم ساده از کنار این نشانه‌ها بگذرم. حالا که تا اینجا را مطالعه کردید دوست دارم خواندن متن آن روایت عجیب را به شما هدیه کنم: در مفاتیح الجنان، به بخش زیارت روزهای هفته هم می‌توانید مراجعه کنید و ماجرا را بخوانید که بهتر هم هست.



http://1mohajer.ir/wp-content/uploads/2016/09/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B7%D9%86%D8%B2-3-300x210.jpg



سیّد ابن طاووس در جمال‌الأسبوع گفته: ابن بابویه رحمه‌الله مسنداً از صقر بن ابی دلف روایت کرده که: چون متوکّل حضرت امام علیّ‌النّقی علیه‌السلام را به سامرا احضار کرد روزی به خدمت آن حضرت رفتم تا خبری از احوال آن جناب بگیرم، و آن حضرت را نزد زراقی حاجب متوکّل محبوس کرده بودند، چون نزد حاجب رفتم گفت: چه کار داری؟ گفتم: به دیدن شما آمده ام، ساعتی با هم نشستیم و از هرگونه صحبتی با هم کردیم تا آنکه مردم را متفرّق کرد و مجلس خلوت شد.


باز پرسید که: برای چه آمده ای؟ من همان جواب اوّل را دادم گفت: گویا آمده ای که خبری از مولای خود بگیری، من ترسیدم گفتم: مولای من خلیفه است، گفت: ساکت شو که مولای تو بر حقّ است و من نیز اعتقاد تو را دارم، گفتم: الْحَمْدُ لِلَّه، پس گفت: آیا می‌خواهی نزد او بروی؟ گفتم:بلی!


گفت: قدری بنشین تا پیک خلیفه از نزد او بیرون آید، من نشستم تا وقتی که پیک خلیفه بیرون شد، آن وقت پسرکی را مأمور کرد که مرا به نزد آن حضرت ببرد.



چون به خدمت آن جناب رسیدم دیدم بر روی حصیری نشسته است و در برابرش قبری کنده اند، پس سلام کردم، حضرت جواب داد، فرمود: بنشین، پس فرمود که: برای چه آمده ای؟ گفتم: آمده ام که از احوال شما خبری گیرم، پس چون نظرم بر قبر افتاد گریستم، حضرت فرمود که: گریه مکن که در این وقت از ایشان آسیبی به من نمی رسد، گفتم: الْحَمْدُ لِلَّه،



پس گفتم: ای سیّد من حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که معنی آن را نمی فهمم، فرمود: چیست آن حدیث؟ عرض کردم: لا تُعادُوا الْأَیّامَ فَتُعادِیکُمْ، یعنی دشمنی نکنید با روزها که آنها با شما دشمنی خواهند کرد، فرمود: مراد از ایّام و روزها ما هستیم مادامی که به پا است آسمانها و زمین:

  • شنبه اسم رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و 
  • یکشنبه امیر المؤمنین علیه‌السلام، و
  • دوشنبه حسن و حسین علیهما‌السلام، و
  • سه شنبه علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد علیهم‌السلام، و 
  • چهارشنبه موسی‌بن جعفر و علیّ‌بن موسی‌الرضا و محمّد‌بن علیّ علیهم‌السلام و منم
  • پنجشنبه فرزندم حسن علیه السلام
  • جمعه فرزندِ فرزندم است، و به سوی او جمع می‌شوند اهل حق
این است معنی ایّام، پس دشمنی نکنید با ایشان در دنیا که دشمنی کنند با شما در آخرت، پس فرمود: وداع کن و بیرون رو که ایمن نیستم بر تو و می‌ترسم اذیّتی به تو رسد، آنگاه (متن زیارت‌ها را بیان) فرمود:


++ مفاتیح خوب برای نصب روی گوشی چی سراغ دارید؟






انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت.  و این همه را تنها کسی درمی‌یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله‌ای نه چندان دور می‌شنود و هر لحظه انتظار می‌کشد تا صدای «انا المهدی» از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فرا خواند.


شب حیات انسان با انقلاب اسلامی در فجر صادق خویش داخل شده است و شایسته است که اکنون منتظر صبح باشیم، صبح دولت یار.

شهید سید مرتضی آوینی


پ. ن: سلام. شاید انقلاب اسلامی در کشورهای مختلف علاقمندانی داشته باشد که نمی توانند 22 بهمن ماه را جشن بگیرند. مثل مردم حزب الله لبنان که سال های پیش نمیتوانستند ولی امسال جشن باشکوهی به خاطر دهه فجر برگزار کردند.قلب های علاقمند که برای این فجر بشری می تپد بسیار است و ما حتی از رشد آن هم اطلاع نداریم و من سعی می کنم به نیابت از این انسان های مشتاق فردا در مراسم شرکت کنم. 


پ. ن: دوست داشتم امشب متن سخنرانی جذاب سید حسن نصرالله در این مراسم را بگذارم اما دوستان مقاومت هنوز ترجمه فارسی را منتشر نکرده اند.سخنرانی ایشان را دیشب در تلویزیون دیدم چه گزارش خوبی داد از تاریخ و دستاوردهای انقلاب اسلامی و همه بر اساس آمار های سازمان ملل متحد و موسسات وابسته به آن. 


ما مثلآ 50 تومن که بدهکار می‌شویم دیگر به خودمان اجازه می‌دهیم هر بد اخلاقی بکنیم و بی‌تحمل بشویم در خانه و سیر و سلوک را بی‌معنا می‌دانیم در این شرایط!

این در حالی است که:

سیر و سلوک بر هر چیزی ترجیح دارد.


قدم‌به‌قدم، روز به روز، انتخاب‌های شما اعمالتان را شکل می‌دهند و به عادت تبدیل می‌کنند. بیایید عادت‎‌های موفقیت و برنده شدن را آرام آرام به زندگیتان تزریق کنید. آن وقت است که قادر خواهید بود زندگی خود را به هر سمتی که تمایل دارید هدایت کنید.  91_ اثر مرکب


پست مرتبط:


هیچ‌کس آگاهانه نمی‌خواهد چاق یا ورشکسته شود یا طلاق بگیرد، ولی اغلبِ (نه همیشه) این اتفاقات در نتیجه مجموعه‌ای از تصمیمات کوچک و ضعیف به وقوع می‌پیوندند. 61


  • پ.ن: تا الان 11 نفر پرسشنامه رو پاسخ دادن. شما هم انجام دادین خبر بدین. |link|

خب حالا که کلید موفقیت را یافتیم چه چیزی منشاء تمایلات و سوخت لازم برای ثابت‌قدمی شماست؟ آن چیزی که به شما انگیزه می‌دهد و اشتیاقتان را شعله‌ور می‌کند؟ پاسخ: راز این پمپاز در ارزش‌های اصلی زندگی شما نهفته است که قبل از هر هدف‌گذاری باید آن ارزش‌ها را کشف کنید.



پ.ن: پرسش‌نامه ارزش‌های اصلی در کتاب اثر مرکب حتما به شما کمک می‌کند. من این پرسشنامه را با حوصله پر کردم و نتیجه این پرسشنامه برای من هیجان‌انگیز بود. پیشنهاد می‌کنم همین الان پاسخ‌های خود را در دفترچه بولت ژورنال یا دفتر خاطرات خود ثبت کنید.دریافت |124 kb


پ.ن: لازم نیست پاسخ‌ها را به من بگویید اما انتظار می‌رود حداقل 25 نفر اعلام کنند که پرسشنامه را انجام داده اند. متشکرم.


نمی‌توانید با روزی دو ساعت کار کردن در اینترنت، دویست هزار دلار درآمد داشته باشید، پانزده کیلوگرم در هفته وزن کم کنید، با استعمال کرم روی صورتتان بیست سال جوانتر شوید و روابط شویی‌تان را با یک قرص درمان کنید.


وقت آن است که به شما بگویم شما مدت زمانی طولانی فریب خورده اید؛ هیچ معجون معجزه آسا، فرمول مخفی یا راه حل سریعی برای موفقیت وجود ندارد.


تکرار این تبلیغات نگرش ما از نیاز به تلاش برای رسیدن به موفقیت را دچار اختلال کرده است. در حالی که تنها کلید موفقیت **** *** است. |اثر مرکب|


پ.ن: نقاشایا رسید. ارسالی توسط هو مورو |آفرین بهشون| کلیک


انقلاب اسلامی حرکتی بود جهت احیای دین، که سرنگونی نظام طاغوت و جایگزینی نظام ی اسلامی یکی از مراحل آن بود. انقلاب اسلامی حرکتی است که مسیری دارد و مراحلی، و مقصدی را دنبال می‌کند. آن‌چه در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، بارقۀ آغازین انقلاب اسلامی بود نه تمام انقلاب اسلامی.

 


با این نگاه به انقلاب اسلامی پرسش از امکان یا عدم امکان جمع اسلام و توسعه، پرسشی ساده‌انگارانه دانسته می‌شود. سخن در این نیست که آیا در این قطار می‌شود احکام را هم رعایت کرد یا خیر. سخن در این است که مقصد این قطار کعبه نیست، ترکستان است و بگذار باز بپرسند مگر ترکستان رفتن حرام است؟ و مگر نمی‌شود انسان در ترکستان به یاد خدا باشد؟

 


اما آن مادر تنهایی که بعد از بیست سال از مفقود شدن پسرش می‌گوید «هنوز هم هر وقت صدای زنگ در خانه می‌آید، می‌گویم پسرم آمده است.» هیچ‌وقت با انقلاب اسلامی این‌طور معامله نمی‌کند. می‌دانید بیست سال یعنی چه؟ می‌دانید هر وقت یعنی چه؟ هر وقت یعنی هر وقت. و خدا می‌داند چقدر از این مادرها هستند که می‌فهمند انقلاب اسلامی برای این نبود که ما هر جا خواستیم برویم و البته احکام را هم رعایت کنیم.

 

 



سلام دوستان؛ این جمله‌ها بخشی از یادداشت طولانی به قلم یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) است درباره «تحول در علوم انسانی» که در سال‌هایی که ما دانشجو بودیم این مطلب در میان آدم‌هایی که پیگیر همایش‌های «علوم انسانی» بودند دست به دست می‌شد و من آن را برای یکی از بچه‌های دانشگاه فرستادم تا در نشریه شان کار کنند. کار کردند و برایم فایل آن را فرستاد و حالا |در همان فرایند مرتب‌نمایی فایل‌هایم به دست آمد| ولی نمی‌دانم با شما به اشتراک بگذارم یا نه چون به صورت کتاب هم چاپ شده این یادداشت. حالا هر کس دوست دارد! کلیک کند روی فایل

پ.ن: یادتونه توی دبیرستان نقاشی می‌کشیدیم واسه دهه فجر؟ یادمه من نقاشی نمی‌کشیدم خطاطی می‌کردم همین تیتر رو :) با خودکار! بعد داخلش رو رنگ می‌زدم به شَکل پرچم ایران!
پ.ن: شما بچه‌های گل توی خونه هم نقاشی‌های خودتون رو بفرستید تا در همین جا انتشار بدیم

برای برخی سوال شده که چگونه می‌توانند در فیش‌نگار ماهی بگیرند! توضیح می‌دهم: چندی پیش تصمیم گرفتم به کامنت هایی که با بیان منطقی و روان به شرح فیش‌ها پرداخته باشند و یا در پیشبرد بحث‌ها موثر باشند یا کامنت‌هایی که با فیش هم‌افزایی بیشتری داشته باشند امتیاز بدهم و نماد امتیاز هم شکلکِ ماهی انتخاب شد. گفتم توضیح بدهم تا در جریان ماهی‌گیری باشید.


در ادامه مطلب نام و تعداد امتیازها را قرار می‌دهم:

(اگه اسم یا امتیاز کسی رو جا انداختم خودش بیاد بگه)

  • نویسنده وب سوته دلان:
  • خانم الفــــــ:
  • لوسی می:
  • مهتاب:
  • خورشید:



ابوریحان بیرونی بلوغ را به سه مرحله تقسیم کرده:

 

۱. بلوغ جسمی: آن‌که جسم انسان به رشد خودش برسد و بتواند تولید مثل کند.

 

۲. بلوغ عقلی: آن‌که نفس فکری و ناطقه‌ی انسان کامل شود و عقل، از قوه به فعل در آید.

 

۳. بلوغ تدبیری: آن‌که انسان اگر تنها ماند بتواند خودش را مدیریت کند، اگر خانواده تشکیل داد بتواند خانواده‌اش را مدیریت کند و اگر به ریاست رسید بتواند زیردستانش را مدیریت کند.

 

 

 برگرفته از lucy-may.blog.ir


در پست‌های اخیر بحث‌هایی درباره تاریخ تشیع مطرح شد و آقای شمس آذر دانش آموخته رشته تاریخ هم در وبلاگ خود مطالبی در این باره نوشت و ادعا کرد که سلسله صفویه تاثیر مستقیمی بر ترویج تشیع در ایران نداشته است. شما را به خواندن خلاصه مطالب ایشان در ادامه پست دعوت می‌کنم. برای من که مفید بود.



اکثر کسانی که صفویّه را کوبیده اند، با تشیّع مشکل داشتند. ابتدا در دام آنان افتاده‌اند که شیعه مدیون و مرهون آنهاست، سپس شروع به تخریب‌شان کرده‌اند ولی قضیه این بود که عرب‌ها به اسم گسترش اسلام رفتند و کشورگشایی کردند و به تعبیر فردوسی "تخت را با منبر برابر کردند"، اینان[صفویه] که جای جدیدی برای‌شان نمانده بود تا فتح کنند، آمدند و متوسّل شدند به تشیّع تا فتوحات را دوباره در دل فتوحات قبلی ادامه دهند. همین!

 

نقش علمای پناهنده در حفظ تشیع

در نیمۀ اوّل دورۀ صفویّه برجسته‌ترین عالمانی که توانستند از به فنا رفتن تشیّع در سرزمین ایران جلوگیری کنند، همان سه بزرگواری بودند که از سرزمین‎‌های عرب‌نشین بحرین، عراق و جبل‌عامل به ایران آمدند. علمای بعدی ایرانی که شاگردان ایشان بودند، عمدتاً اخباری بودند و توان اجتهاد و تفقّه در معارف شیعه را نداشتند و این وضعیّت ادامه داشت تا اواخر دورۀ قاجار و احیای حوزۀ علمیّۀ قم. آن علمای عرب در اصل برای نجات شیعه آمده بودند. از نیمۀ دوّم صفویّه به بعد بود که مذهب شیعه در ایران توانست تا حدّ اندکی روی پای خودش بایستد، آن هم با آن شرایط.

 

انحراف تحلیل‌های تاریخی درباره دوره صفویه

بین تاریخ‌دان‌های معاصر شیعه، مرحوم دکتر شریعتی تنها کسی بود که جرئت نقد واقعی صفویّه را از جایگاه یک محقّق شیعه‌مذهب ایرانی به خود داد و در کتاب "تشیّع علوی - تشیّع صفوی" به تفاوت‌های تشیّع ادّعایی صفویّه با تشیّع واقعی پرداخت؛ هرچند ایشان نیز از مفهوم صفویّه بیشتر در جایگاه یک "نماد" استفاده کرده است تا واقعیّتی تاریخی.

 

عدّه‌ای نیز بوده‌اند چون رسول جعفریان که ظاهراً با دغدغۀ مذهبی به تمجید صفویّه پرداخته و همواره تأکید دارند در مورد برآمدن آنها از تعبیر "طلوع" استفاده کنند که برای هر ستارۀ نحسی نیز به کار می‌رود و اصرار هم می‌کنند که این تعبیر از رهبری است!

 

ابهامات موجود در تاریخ پژوهی دوره صفویه

در واقع اغلب تحلیل‌های موجود احساس‌گرایانه و جانبدارانه است. حتّی دایرة‌المعارف‌هایی مثل ویکی‌پدیا هم در این مورد بی‌طرف نیستند. پس مشکل عمده در این خصوص کمبود منابع نیست، کمبود دقّت نظر است؛ به عنوان مثال:

 

1- همه جا می‌خوانیم: صفویّه سیّد بودند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا در همۀ منابع اسم جدّشان شیخ صفی‌الدّین ذکر شده و نه سیّد صفی‌الدّین؟!

 

2- همه جا می‌خوانیم: خاندان صفوی قبل از رسیدن به حکومت صوفی بودند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا در هیچ‌یک از منابع مربوط به تاریخ تصوّف، از طریقتی به نام صفویّه ذکری به میان نیامده است؟!

 

3- همه جا می‌خوانیم: شیخ صفی‌الدّین کراماتی داشت، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا کرامات همۀ مشایخ خیر بود ولی کرامات شیخ صفی شر بود؟!!

 

4- همه جا می‌خوانیم: صفویان در دلیری و جنگاوری چنین و چنان بودند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: این خاندان در وقایعی مانند حملۀ مغول و حملۀ تیمور به کدام گوری خزیده‌اند؟!!

 

 

5- همه جا می‌خوانیم صفویّه حکومت ملّی تشکیل دادند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا در این دوره به استثناء شخص پادشاه، بقیّۀ مناصب همگی در دست بزرگان ترک‌تبار قزلباش بود و حتّی در منابع عثمانی، از قلمرو صفوی تحت عنوان "قلمرو قزلباشی" یاد شده و همین الآن هم ترکیه‌ای‌ ها ترجیح می‌دهند به جای صفویّه بگویند قزلباشان؟!

 

6-همه جا می‌خوانیم: اختلاف صفوی و عثمانی اختلاف شیعه و سنّی بود، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا سلطان بایزید سنّی در نامه‌ای که به شاه اسماعیل شیعه می‌نویسد او را به خاطر از میان بردن حکومت سنّی‌مذهب آق‌قویونلو تشویق می‌کند؟!

 

7-همه جا می‌خوانیم: شاه عبّاس اوّل هزار تا کاروانسرا ساخت، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: پس چرا هزار تا مدرسه نساخت؟!

 

 

سلاطین صفوی در بیانات رهبری

در این‌جا بخش‌هایی از بیانات رهبری دربارۀ سلسلۀ صفویّه آورده می‌شود؛ قابل توجّه کسانی که می‌خواهند حضرت امام را هم مثل خودشان مدافع صفویّه معرّفی کنند و راه هرگونه انتقاد از این سلسلۀ را ببندند.

 

«در این کشور، قبل از دوران حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، حاکمیّت و مناسبات بین حاکم و مردم، همواره رابطۀ غیراسلامی -رابطۀ سلطان و رعیّت، رابطۀ غالب و مغلوب- بوده است. همۀ کسانی که به این‌جا آمدند و حکومت کردند، احساس نمودند که بر این مردم غلبه پیدا کرده‌اند. از این آخریش که رضاخان و پسرش بود، بگیرید و همین‌طور عقب بروید. قاجاریّه احساس کردند که بر این مردم غلبه پیدا کرده‌اند و فاتح شده‌اند. از اوّل به عنوان فاتح، بنای حکومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زندیّه و افشاریّه و صفویّه فاتح شده بودند. اگر همین‌طور به عقب بروید، سلسله‌های گوناگونی را می‌بینید که با پول و زور و قبیله‌گری و قلدری و پهلوانی و با وسایل گوناگون آمده‌اند و بر این مردم فاتح شده‌اند و آنان را به زیر یوغ حکومت خودشان کشانده‌اند.»

 

دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد بزرگداشت دهۀ فجر - 1369/10/11

 

 

«این وضعی که امروز پیش آمده -یعنی دین و فقه حاکم شده است- در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دورۀ حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام -همان چند سال معدود- دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمی‌شود با وضع زمان صفویّه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریّه که در این کشور حاکم بودند. صفویّه با قاجاریّه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیّۀ شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند». |دیدار جمعی از ون استان کرمان - 1370/08/20

 

 

«بعد از دوران صدر اسلام، اوّلین باری است که اسلامِ صحیحِ نابِ متّکی به قرآن و حدیث در عالم واقع، دارد تحقّق پیدا می‌کند؛ حتّی در دوران‌هایی که مثلًا علما، محترم هم بودند، این‌جور نبوده. فرض کنیم در دوران صفویّه؛ خب علما، محترم بودند؛ محقّق‌ کَرکی از شام پا می‌شود می‌آید در اصفهان یا در قزوین یا در کجا و شیخ‌الاسلام کلّ کشور هم می‌شود؛ پدر شیخ بهایی، خود شیخ بهایی، اینها همه کسانی هستند که جزو علمای بزرگ بودند، خیلی هم محترم بودند، امّا این‌ها حدّاکثر کاری که می‌کردند این بود که مثلاً فرض کنید که دستگاه قضاوت را بر عهده بگیرند، آن‌هم تا جایی که منافات با برخی از تندروی‌های دستگاه حکومت و سلطنت نداشته باشد؛ و الّا شاه‌ عبّاس و شاه‌ طهماسب و بقیّۀ سلاطین، کار خودشان را می‌کردند.»

 

«بزرگ‌ترین جرم حکومت‌های خودکامه و مستبد در طول تاریخ ما این است که نگذاشتند ملّت در آن وقتی که باید با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمین کند، در میدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشکریانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَل‌وَل می‌زد برای این‌که بروند دفاع کنند؛ اما حاکمان تن‌پرورِ خودباختۀ ترسیده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع کنند. آنها تسلیم شدند و در واقع مردم را هم تسلیم کردند. نتیجه این شد که بعد از سال‌های سخت و سیاه، وقتی که مهاجمان مجبور شدند از ایران خارج شوند، صدها و شاید دویست‌هزار نفر از ن و دختران و نوجوانان ایرانی را با خودشان به اسارت بردند؛ یعنی حتّی وقتی که می‌رفتند نیز این‌گونه با مردم رفتار کردند.»

 

 

«در گذشته، ّت ما همیشه به عنوان یک مجموعۀ به‌کلّی جدا از اداره و تدبیر حرکت جامعه قرار داشته؛ خودش مغلوب گروه مغلوبی بوده. حتّی در دورانی هم که پادشاهان صفویّه مدعی تشیّع بودند و به علما احترام می کردند و فتحعلی شاه به خانۀ میرزای قمی در قم می‌رفت و زیر بازوی او را می‌گرفت، ّت یک گروه کاملاً حاشیه‌ای بود».


من وقتی در حال رانندگی هستم پاسخ کامنت‌ها رو بلند و شمرده تکرار می‌کنم تا گوشی تایپ کنه آخرش باز با حدس های بی ربطش! آبروی آدم رو می‌بره! مثلا یک بار استدلال را با اسهال اشتباه گرفت! :|بعد حالا امشب یک فیلم دیدم -حتی توی نسخه ی دوبله شده اش- یک سیستم عامل برای دارنده‌ی افسرده‌اش چه کارها که نمی‌کند! از همفکری کردن در پاسخ ایمیل‌ها و کامنت‌ها تا چی بپوشیم و غیره ی دارنده‌ی خود!


یعنی یه سامانتایی هم پیدا میشه که یک هشت هزار و سی‌صد و شانزدهم از زمانش را بگذارد برای سر و سامان دادن و به چاپ سپردن فیش‌ها و کامنت‌های من؟ و اینکه قبل از چاپ فیش‌ها و درآمد زا شدن آن به ناگهان اکسپایر بشود برای همیشه و من کتابم رو تقدیم کنم به کاترین. بله این حق رو دارم با سوژه فیلم Her شوخی کنم.


پ.ن: از دوست خوبم نویسنده وب روزهای رنگی من تشکر می‌کنم بابت پیشنهاد این فیلم و همچنین از دیگر دوستانی که در زمینه سینکرونیزیشن‎ و پیدا کردن لینک‌ها یاریگر ما بودند.

این حس خوب هم تقدیم شما. لینک


توانایی پردازش و تحلیل مغز ما محدود است. بنابراین مغز در برخی از شرایط از میانبر (قضاوت‌های سطحی و نادرست) برای رسیدن به نتیجه مطلوب استفاده می‌کند. |link|





پ.ن: شاید شما هم مثل من از آن دسته آدم‌ها هستید که خیال می‌کنید در اولین نگاه می‌توانید طرف مقابل خود را بشناسید. این در حالی است که تصور یا قضاوتی که در نگاه اول درباره شخصیت یک نفر می‌کنید تنها ناشی از غلبه ی پیشفرض‌ها و پیش داوری‌ها بر ذهن شماست. دیگر کمتر به آن افتخار کنید!


پ.ن 2: دوستان گرامی☺ ماجرای پست 859 به دوران بلاگفا برمی‌گرده!☺

ایما رجل رای فی منزله شیئا من الفجور

هرگاه فردی ببیند در خانه ی خود امر ناشایستی را

 

فلم یغیر،

ولی واکنشی به آن نشان ندهد،

 

بعث الله تعالی بطیر ابیض فیظل ببابه اربعین صباحا،

خداوند متعال پرنده سفیدی را می فرستد که تا چهل روز بر سردر منزل وی می نشیند.

 

فیقول له کلما دخل و خرج: غیر! غیر!

و هر بار که آن فرد خروج و ورود می کند به او یادآوری میکند که نسبت به این امر ناشایست واکنش نشان بده

 

فان غَیٌر و الا .

اگر مطلب را اصلاح کرد که هیچ وگرنه .

 

مسح بجناحه علی عینیه

آن پرنده بالش را میکند در چشم وی [یا میکشید بر چشمش]

 

و ان رای حسنا لم یره حسنا و آن رای فبیحا لم ینکره؛

و بعد از آن دیگر اگر چیز خوبی ببیند خوبی آن چیز را نمی فهمد و اگر باز امر قبیحی در آن خانه رخ دهد متوجه نمی شود [گویی بعد از چهل روز بی حس و بی تفاوت می شود ]

تیتر چطور بود ؟


از اول همه‌‌مان قانون را رعایت نکردیم و برایش توجیه آوردیم؛ مثلا در همین مورد قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان، [عده ای را استثنا می‌کنیم و] می‌گوییم کسی را جایگزینش نداریم. به نظرم این کارها بخشی از بی‌اعتمادی را شکل داده است. مردم به قانون و مجری قانون بی‌اعتماد شده‌اند. رئیس قوه، معاون او، امام جمعه هرکس توضیح می‌دهد مردم قانع نمی‌شوند.


عملگرایی ممکن است امروز کار ما را پیش ببرد و در کوتاه‌مدت نتیجه بدهد ولی در درازمدت همین [بی اعتمادی مردم به دستگاه ها] می‌شود که اتفاق افتاده است. کار با تأخیر و به کندی، بهتر از کار خلاف قانون است. بگذارید مردم قانونمندی را بیاموزند.


  • پ.ن: سلام. به نظر شما عمل گرایی به معنی تلاش برای رسیدن به اهداف مد نظر خوبه یا بد؟ بنظرتون چرا باید قانون ها رو رعایت کنیم؟ سوالم  حتی شامل همین قوانینی که توی بازی های ورزشی و غیر ورزشی هست هم میشه. فوایدش چیه رعایت قانون؟ 

 


من دوست‌های خیلی خوبی توی بلاگستان پیدا کردم. دوست‌هایی که بیشترشون عقایدِ نه تنها متفاوت، بلکه متضادی با من داشتن. اما من حفظ دوستی رو در اولویت قرار دادم. گاهی اون‌ها پست‌هایی می‌نوشتن که حتی با بنیادی‌ترین اعتقادات من هم مخالفت می‌کرد. اما من می‌خواستم دوستِ اون‌ها بمونم. هیچوقت کمترین تلاشی نکردم تا یکی رو قانع کنم که اشتباه فکر میکنه چون من جورِ دیگه‌ای فکر میکنم. من اون‌ها رو مستقل از عقیده‌شون دوست داشتم.|link|

چارلی عزیز؛ به خاطر حرمتی که برای واژه دوستی قائل هستی تو را تحسین می‌کنم و دوستت دارم.


بشارت شهدا به مومنان

شهدا بواسطه آنچه خدا از فضل ورحمتش نصیب آنان گردانیده شادمانند و به آن مؤمنانی که هنوز به آنان نپیوسته اند بشارت می دهند که از مُردن نترسند و اینکه هیچ خوفی بر آنان نخواهد بود و اندوهگین هم نخواهندشد.|link| آل‌عمران: 170


صدای شهیدان را بشنویم

پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد، از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد. آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند، این پیام را نمیگیرند، نمی‌شنوند، وَالّا اگر صدای شهیدان را بشنویم، خوف و حزن ما هم محو خواهد شد به برکت صدای شهیدان؛ این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.


جنگ نرم چیست؟

امروز همه‌ی تلاش دشمنان ملّت ایران در جنگ نرم چیست؟ این است که ملّت ایران را اندوهگین و ناامید بکنند، وادار کنند ملّت ایران را که از ورود در میدان بترسد، مأیوس باشد؛ پیام شهدا نقطه‌ی مقابل این است: اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون؛ خوف و حزن برداشته است در میدان شهادت.



سرباز کوچک امام

خوب است سست‌پیمان‌های مغلوب‌دنیاشده، نگاهی به امثال این نوشته‌ی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود. |More|

سال نوی کاریتون هم مبارک باشه؛؛ تعطیلات چقدر زود گذشت!


امسال در شیراز سیل ویرانگری آمد، درست در فصلی که آنجا پر از مسافران نوروزی بود. اما، در شیراز هیچ جنسی گران نشد و درست برعکس.

 

هتل‌ها، رستوران‌ها، باغ‌ها، سالن‌ها و مساجد، درب‌ها را به روی سیل زدگان گشودند و رایگان از همه پذیرایی کردند، حوله و البسه توزیع کردند، ناهار و شام، میوه و شیر و چای رایگان توزیع می‌کردند.

 

مردم درب‌های منازلشان را به روی مسافران و سیل زدگان گشودند و رایگان در اختیار آنان گذاشتند.

 

تعمیرکاران برای تعمیر رایگان ماشین‌های صدمه دیده، تعمیرکاران موبایل برای تعمیر رایگان گوشی‌های همراه سیل‌زدگان و مسافران اعلام آمادگی کردند و فراخوان زدند، قالیشویی‌ها، قالی‌های همشهریان را رایگان شستند و شهر در کمترین زمان ممکن، پاکسازی شد.

 

در شیراز هیچ حسابی برای کمک به سیل زدگان گشوده نشد، بلکه انبوه شماره تلفن بود، که در اختیار همه سیل‌زدگان قرار می‌گرفت، برای برآوردن احتیاجاتشان. همه اینها یعنی رشد فرهنگی، انسان‌دوستی و بزرگ منشی.

 

همانطور که در دوران جنگ، شیرازی‌ها، جنگ زدگانِ سراسر کشور را، با آغوشِ باز پذیرفتند و به بهترین شکلِ ممکن، پذیرایی کردند، تا جایی که بسیاری از جنگ‌زدگان برای همیشه و مادام العمر در شیراز ماندند.

 

و زیباتر، روز بعد از سیل، مهمانان نوروزی که قصد ترک شیراز را داشتند، با هزاران شاخه گل، توسط شیرازی‌ها بدرقه شدند؛ چقدر زیبا، چقدر باسلیقهبی‌خود نیست که تا قدم به شیراز می‌گذارم، حالم خوب می‌شود.

 

 


https://cdn.isna.ir/d/2019/03/31/3/57853512.jpg

من هم به نوبه خودم، دوست داشتم از این اقدام فرهنگی تشکر کنم؛ فرهنگی به این معنی که از دل فرهنگ و سبک زندگی مردم یک شهر، بدون برنامه ریزی قبلی اتفاق افتاد. چقدر دوست دارید کاری کنید که شهر شما نیز در مواقع مورد نیاز چنین رفتاری از خودش نشان بدهد؟ من که خیلی

اگر زن احساس کرد شوهرش به او دروغ می‌گوید یا مرد احساس کرد که زنش به او دروغ می‌گوید و هر کدام احساس کردند دیگری در اظهار محبّت صادق نیست، این دیگر پایه‌های محبّت را سست خواهد نمود. اگر می‌خواهید محبّت باقی بماند، اعتماد را حفظ کنید و اگر می‌خواهید زندگی پایدار بماند باید محبّت را نگه‌دارید.


+ به نظر شما اعتماد چگونه می‌تواند در محبت تاثیر بگذارد؟

بازنشر:ای که از دستت میرسد. (مردم سیل‌زده)



محبّتِ همسرِ شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبّتش محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبّت برانگیز کنید. بایستی وفاداری کنید، امانت نشان بدهید، صفا نشان بدهید. توقّعات خود را خیلی بالا نبرید، باید همکاری کنید، باید اظهار محبّت کنید، اینها محبّت ایجاد می‌کند.


محبّت ورزیدن، سرمایه‌ای است که در اوّل ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه می‌کند. به یکدیگر محبّت پیدا می‌کنند. این را باید نگه داشت. |link|



یه اعتراف بکنم؟ من وقتی دانشجو و مجرد بودم در اوقات خلوت و تنهایی خودم این کتاب رو میخوندم به خاطر همین چندباری احتمالا دوره اش کردم ولی بقول خانمم حالا که لازمش دارم نمی‌خونم! مجردی هم درد بدی بودا (مجردها منو ببخشند ولی حس کردم زیادی ناله کردم از زندگی خوبه یکم هم از درد مجردی بگویم)




شیطان ما را مجبور نمی کند. او با سماجت درب خانه ی دل ما می نشیند و هر از گاهی در می‌زند. اگر در را باز کردی کار شیطان شروع می‌شود و با این روند شروع به کار می‌کند: شیطان در سینه‏ ها لانه کرده و به زاد و ولد می‌پردازد(فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ) و دامانشان را پرورشگاه جوجه‌های خود یافته است. (وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ)



1. عرب وقتی می‌‏خواهد بگوید: کسی در جایی ثابت مانده، بیرون نمی‏‌رود می‌گویند همانند پرنده است که جایی لانه کرده و تخم گذاشته است تا جوجه‏‌هایش درآید، از تعبیر «بَاضَ وَ فَرَّخ»؛ استفاده می‏‌کند.
2. وقتی بچه در دامن پدر و مادرش کم کم بزرگ می‏‌شود و جنب و جوش پیدا می‏‌کند، می‏‌گویند: «دَبَّ وَ دَرَج»
3. طبق این مراحل که ادامه اش اینجا هست، تنها راه یا بهترین راه مبارزه با شیطان به نظر شما در کدام مرحله است؟


پ.ن: کتاب «مستند حیفا» رو کسی خونده؟ وقتی این حدیث رو شنیدم (توی سخنرانی) یاد طرز کار جاسوسی افتادم که توی این کتاب سرگذشتش اومده. پیشنهاد می‌شود برای فهم حدیث هم که شده بخوانید.

اگر دوست دارید پستی که می‌پسندید بیشتر دیده شود آن را لایک کنید؛ مثلا پست قبلی

حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و مردم سراسیمه از خانه‌هایشان بیرون می‌آمدند. بعضی از خانه‌ها ویران شده بود و تیرک‌هایشان بیرون زده بود.


آقا مهدی متوجه خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد می‌کشید و کمک می‌خواست. مهدی در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه؟


پیرزن بر سر و صورت‌ن گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود.


آقا مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. مهدی به سمت کوچه دوید و وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد.


پیرزن که حالش بهتر شده بود، شروع کرد به دعا کردن مهدی. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد. تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود! |link|


مهدیِ ماجرای بالا (شهید «مهدی باکری») به مدت 9 ماه شهردار شهر ارومیه بود.


حمید هیچ گاه به مهدی نمی گفت برادر، بلکه می‌گفت آقا مهدی. در صورتی که خود حمید نیز یک فرمانده جامع بود، اما طوری عمل می‌کرد که کسی احساس نکند برادر مهدیِ فرمانده است. این دو اسطوره آذری زبان غریب و گمنام به شهادت رسیدند و هنوز جنازه این دو شهید بزرگوار پیدا نشده است|شاهد یاران: 117|


برنامه «زمزم احکام» با هدف تبیین احکام شریعت و ایجاد ارتباط بین مراجع معظم تقلید و اقشار مختلف مردم طراحی شده است. این برنامه همواره بیشترین حجم تماس‌های صوتی و پیامکی را به خود اختصاص داده است. پاسخگویی شخص مرجع تقلید یا نماینده ویژه‌ ایشان سبب شده است؛ آنچه در این برنامه به عنوان نظر شرعی مرجع تقلید بیان می‌شود برای عامه مخاطبان قابل استناد و عمل باشد.

 

پ.ن: اگر تجربه این را داشته باشید که یک سوال شرعی را از دفتر مراجع یا وبسایت‌های رسمی آنها پیگیری کرده باشید متوجه می‌شوید که اینکه یک مرجع تقلید با صدای خودش به سوال شرعی پاسخ بدهد چقدر پسندیده و «خیال‌راحت‌کُن» است. آقای آیت‌الله مکارم مرجعی هستند که خود شخصا به پرسش‌های شرعی برنامه «زمزم احکام» پاسخ می‌دهند.


#برای_ضریب


شیطان ما را مجبور نمی کند. او با سماجت درب خانه ی دل ما می نشیند و هر از گاهی در می‌زند. اگر در را باز کردی کار شیطان شروع می‌شود و با این روند شروع به کار می‌کند: شیطان در سینه‏ ها لانه کرده و به زاد و ولد می‌پردازد(فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ) و دامانشان را پرورشگاه جوجه‌های خود یافته است. (وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ)|link|



پ.ن: کتاب «مستند حیفا» رو کسی خونده؟ وقتی این حدیث رو شنیدم (توی سخنرانی) یاد طرز کار جاسوسی افتادم که توی این کتاب سرگذشتش اومده. پیشنهاد می‌شود برای فهم حدیث هم که شده بخوانید.

اگر دوست دارید پستی که می‌پسندید بیشتر دیده شود آن را لایک کنید؛ مثلا پست قبلی

در عمده‌ی ادیان و اساطیر کهن، الهه‌ها و ایزد بانوان مربوط به زمین، مؤنث‌اند، که ناشی از شباهت و ویژگی‌های زن و زمین در حیات‌بخشی و باروری است.
بشر این نیروی زایش در زن را در زمین نیز می‌دیده است، انسان پیش‌ازتاریخی وجود کوه‌ها و دریاها و دره‌ها و رودخانه‌ها را با نیروی فرزند دار شدن زن یکی می‌دانسته.  میرچا الیاده معتقد است که هر نوع زیست و حیات به نیروی باروری زمین امکان‌پذیر است و از میان عناصر گیتی، چون زمین، ماه و آب به نظر می‌رسد که زمین بیش از هر عنصر دیگری، در گمان انسان پیش تاریخی به جنس زن مرتبط بوده است.

 

به همین سبب زمین در نزد بسیاری از اقوام و در نزد بیشتر اساطیر جنبه مادری پیداکرده است و مادینه انگاشته شده است. و به‌این‌علت است که وطن، مادر تلقی می‌شود.» [2]

 

برا اساس نظریه های نمادشناسی شخصیت زن در یک فیلم سینمایی، نماد سرزمین است. اگر زنی به تصاحب مردی در آمد، یعنی آن سرزمین به تصاحب طرف مقابل درآمده است و بالعکس.

 

ریشه این نماد در اساطیر است. زن در ادیان و اسطوره‌ها، نماد زمین بوده است.

پ.ن: زمین، ای فرودگاه من دوستت دارم؛ معراج من باش :) دوستانی که می‌خواهند با نویسنده مطلب فوق ارتباط بگیرند وب صالحات را دنبال کنند.


کامنت من: گاهی برخی مثال هایی مثل مباحث فلسفه هنر و زبان شناسی و (که می خورد شبیه حدسیات باشند) و محقق نمیتواند اثبات کند که مثلا ارض و حرث از یک ریشه هستند ولی قرائنی که می دهد تا حدی ذهن را قانع می‌کند شاید از اتقان علمی کمتری برخوردار هستند (از نظر فلسفی) ولی هم می تواند به مباحث صرفا علمی برای خواننده جذابیت ببخشد و هم آنها را ملموس تر کند.

بازنشر: عزیزانی که در پویش موثرترین وبلاگ‌ها شرکت کرده اند لینک پست خود را برای پویش بفرستند تا راحت تر بتوان آمارگیری کرد. این هم آدرس پویش

پیشنهاد: گاهی بعضی وقت‌ها بدون اینکه وارد پنل بشوید به وب رفقایتان سر بزنید و کامنت‌ها را بخوانید، حس غریبانه‌ای دست می‌دهد که شاید تجربه‌ی آن برای شما هم جذاب باشد.

لبخند: پست یه جوری شد که نمی‌دونم الان توی کامنتها درباره چی باید حرف بزنیم؟



نصرالله پورجوادی / ۲۰۱۵-۰۳-۲۳ ۰۲:۰۶

اول از همه نوروز را به همۀ دوستان فیس بوکی خودم تبریک می گویم. من نوروز را عید نمی دانم. عید را برای همان روز گوسفند کشان و روز فطر به کار می برم. و برای اولی هم خیلی احترام قائل نیستم، چون از هر گونه کشت و کشتار بیزارم. اما نوروز عید نیست. نوروز بالاتر از عید است. بالاتر از هر روز دیگر. نوروز بدو خلقت است- خلقت عالم و آدم، نوروز طلوع آفتاب خلقت است، شکفتن گلها ست، سبز شدن درختان، زایش طبیعت، اول ماجرا، نوروز مظهر اسم الاول است، اولین نفسی که آفریدگار عالم کشید نوروز بود. نوروز آغاز تجدید حیات است؛ عین حیات است.

اما بعد، دیروز داشتم کتاب یکی از این سلفی های قدیم رامیخواندم. کتاب «طیوریات» کتابی است در اصل از یک حنبلی که یک سلفی آن را گزینش کرده است. این کتاب در واقع محصول سلفی های اصفهان است. مؤلف اصلی هم احتمالا اصفهانی بوده. اصفهان زمانی مرکز حنبلی ها و سلفی ها بوده است. اصلا حنبلیت از اصفهان شروع شد و شاید هم اینها همه میراث یهودیت اصفهانیهاست. اصفهان هیچ وقت از شرّ قشری گری و تعصب خشک ظاهری و حنبلی و سلفی رهائی پیدا نکرده است. زمانی که در عهد عمر بن عبدالعزیز گفتند به علی بن ابی طالب کسی نباید ناسزا بگوید اصفهانیها پول جمع کردند و دادند به حاکم شهر تا اجازه دهد شش ماه بیشتر به علی فحش بدهند. تشیع اصفهانی ها هم افتادن از آن طرف بام است.

اصفهان فقط شهر حنبلی های خشک مقدس و متعصب و جوانان بی رحم اسید پاش نبوده است. اصفهان از قدیم ترین شهرهای فرهنگی ایران زمین بوده. افتخار ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام اصفهان است. شما کتابهای نویسندگانی چون ابوالشیخ و حمزۀ اصفهانی ( اگر بود) و ابونعیم اصفهانی را که بخوانید می بیننید یک سوم بزرگان عالم اسلام همه از اصفهان برخاسته اند، یک سوم دیگر هم از خراسان و یک سوم هم از شهرهای دیگر. خودم می‌دانم مبالغه می کنم ولی این مبالغه خیلی دور از حقیقت نیست.


پ.ن: این مطلب در سایت خودش حذف شده ولی در فیدخوان اینوریدر قابل دسترسی است.
منتشر می‌شود جهت خالی شدن بخش پیشنویس‌ها (علی برکت الله)


برنامه «زمزم احکام» با هدف تبیین احکام شریعت و ایجاد ارتباط بین مراجع معظم تقلید و اقشار مختلف مردم طراحی شده است. این برنامه همواره بیشترین حجم تماس‌های صوتی و پیامکی را به خود اختصاص داده است. پاسخگویی شخص مرجع تقلید یا نماینده ویژه‌ ایشان سبب شده است؛ آنچه در این برنامه به عنوان نظر شرعی مرجع تقلید بیان می‌شود برای عامه مخاطبان قابل استناد و عمل باشد.

 

پ.ن: اگر تجربه این را داشته باشید که یک سوال شرعی را از دفتر مراجع یا وبسایت‌های رسمی آنها پیگیری کرده باشید متوجه می‌شوید که اینکه یک مرجع تقلید با صدای خودش به سوال شرعی پاسخ بدهد چقدر پسندیده و «خیال‌راحت‌کُن» است. آقای آیت‌الله مکارم مرجعی هستند که خود شخصا به پرسش‌های شرعی برنامه «زمزم احکام» پاسخ می‌دهند.


شیطان ما را مجبور نمی کند. او با سماجت درب خانه‌ی دل ما می‌نشیند و هر از گاهی در می‌زند. اگر در را باز کردی کار شیطان شروع می‌شود و با این روند شروع به کار می‌کند: شیطان در سینه‏ ها لانه کرده و به زاد و ولد می‌پردازد(فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ) و دامانشان را به پرورشگاه جوجه‌های خود تبدیل می‌کند. (وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ)|link|



پ.ن: کتاب «مستند حیفا» رو کسی خونده؟ وقتی این حدیث رو شنیدم (توی سخنرانی) یاد طرز کار جاسوسی افتادم که توی این کتاب سرگذشتش اومده. پیشنهاد می‌شود برای فهم حدیث هم که شده بخوانید.

اگر دوست دارید پستی که می‌پسندید بیشتر دیده شود آن را لایک کنید؛ مثلا پست قبلی

محبّتِ همسرِ شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبّتش محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبّت برانگیز کنید. بایستی وفاداری کنید، امانت نشان بدهید، صفا نشان بدهید. توقّعات خود را خیلی بالا نبرید، باید همکاری کنید، باید اظهار محبّت کنید، اینها محبّت ایجاد می‌کند.


محبّت ورزیدن، سرمایه‌ای است که در اوّل ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه می‌کند. به یکدیگر محبّت پیدا می‌کنند. این را باید نگه داشت. |link|





ناخوش که باشی بدتر از هر درد، حیرانی‌ست
وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

از دست عالم خسته‌ام، مثل یتیمی که
تنهاست؛ در حالی که می‌داند پدر دارد.


وقتی همه هستند اما او که باید نیست

در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!


این درد دل‌ها هم همه از روی دلتنگی‌ست،

ما بی خبر هستیم،. او از ما خبر دارد


آه ای مسیحا، کی می‌آیی، بی تو این دنیا

وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد


از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس.

عالم مگر شکلی از این آماده‌تر دارد؟!


این طور می‌خواهیم او را و خدا را شکر

لیلای ما مجنون تر از ما آنقَدَر دارد.


پ.ن: تشکر می‌کنم از اعضای وبلاگ‌نویس محترم بیان که باز هم مثل همیشه به فیشنگار لطف داشتند.|نتایج پویش موثرترین وبلاگ ها| + معلومه در محفل انس با شعر بوده‌ام این روزها؟



در عمده‌ی ادیان و اساطیر کهن، الهه‌ها و ایزد بانوان مربوط به زمین، مؤنث‌اند، که ناشی از شباهت و ویژگی‌های زن و زمین در حیات‌بخشی و باروری است.
بشر این نیروی زایش در زن را در زمین نیز می‌دیده است، انسان پیش‌ازتاریخی وجود کوه‌ها و دریاها و دره‌ها و رودخانه‌ها را با نیروی فرزند دار شدن زن یکی می‌دانسته.  میرچا الیاده معتقد است که هر نوع زیست و حیات به نیروی باروری زمین امکان‌پذیر است و از میان عناصر گیتی، چون زمین، ماه و آب به نظر می‌رسد که زمین بیش از هر عنصر دیگری، در گمان انسان پیش تاریخی به جنس زن مرتبط بوده است.

 

به همین سبب زمین در نزد بسیاری از اقوام و در نزد بیشتر اساطیر جنبه مادری پیداکرده است و مادینه انگاشته شده است. و به‌این‌علت است که وطن، مادر تلقی می‌شود.» [2]

 

برا اساس نظریه های نمادشناسی شخصیت زن در یک فیلم سینمایی، نماد سرزمین است. اگر زنی به تصاحب مردی در آمد، یعنی آن سرزمین به تصاحب طرف مقابل درآمده است و بالعکس.

 

ریشه این نماد در اساطیر است. زن در ادیان و اسطوره‌ها، نماد زمین بوده است.

پ.ن: زمین، ای فرودگاه من دوستت دارم؛ معراج من باش :) دوستانی که می‌خواهند با نویسنده مطلب فوق ارتباط بگیرند وب صالحات را دنبال کنند.


کامنت من: گاهی برخی مثال هایی مثل مباحث فلسفه هنر و زبان شناسی و (که می خورد شبیه حدسیات باشند) و محقق نمیتواند اثبات کند که مثلا ارض و حرث از یک ریشه هستند ولی قرائنی که می دهد تا حدی ذهن را قانع می‌کند شاید از اتقان علمی کمتری برخوردار هستند (از نظر فلسفی) ولی هم می تواند به مباحث صرفا علمی برای خواننده جذابیت ببخشد و هم آنها را ملموس تر کند.

بازنشر: عزیزانی که در پویش موثرترین وبلاگ‌ها شرکت کرده اند لینک پست خود را برای پویش بفرستند تا راحت تر بتوان آمارگیری کرد. این هم آدرس پویش

پیشنهاد: گاهی بعضی وقت‌ها بدون اینکه وارد پنل بشوید به وب رفقایتان سر بزنید و کامنت‌ها را بخوانید، حس غریبانه‌ای دست می‌دهد که شاید تجربه‌ی آن برای شما هم جذاب باشد.

لبخند: پست یه جوری شد که نمی‌دونم الان توی کامنتها درباره چی باید حرف بزنیم؟



هاتف میخانه

بعضیا دچارُ دوست دارند، ولی خب بعضیا هم هستند که چشم دیدن دچار در بیان را ندارند؛ درست یا نادرست من به آنها حق میدهم که احساس قلبی خود را همراهی کنند و چون حس کردم تعداد این افراد زیاد شده است تصمیم گرفتم بگذارم کمی نفس بکشند.


یک وبلاگ خیلی خصوصی درست کرده ام برای کسانی که دوست داشته باشند دچار را بدون فیش‌هایش. منظورم این است که آن وب محتوای خاصی به شما انتقال نمی‌دهد، پر است از غفلت و سرشار از تبسم.


دوستی که به شوخی توهین می‌کنی به وبلاگ برتر (راحت باش ما رفتیم) دوستی که وبت رو به روز نمی‌کنی شاید به خاطر اعتراض به حضور من(راحت باش ما رفتیم) اونایی که از راه‌های دور اومدین (از شما هم تشکر می‌کنیم) دوست عزیزی که کامنت خصوصی میذاری و تهدید می‌کنی (ما رفتیم)دوست محترمی که دیگه با ما نمی‌چرخی (دیگه اگه پشت گوشتون رو دیدین منم می بینید) خلاصه: تا اطلاع ثانوی توی وب ها کامنت نمیذارم، کامنت های عمومی شما رو هم شاید جواب ندهم.


پ.ن: از سرکار خانم باقری (پینترست) تشکر می‌کنم که زحمت کشیدند و به درخواست دچار این بیت از غزل حافظ را خوشنویسی کردند. فیشنگار هم به روز می‌شود.


بعضیا هم هستن از بلاگرا که اگر چند هفته هم نَری سراغشون رو بگیری نمیان یه سلام بکنن به آدم که مثلا ما هنوز زنده ایم ولی خاموشیم. به نظرتون نمره اینا توی دوستی چنده؟


در آن مسجد مؤمنینی هستند که میل دارند از پلیدی گناهان و آلودگی‌های ظاهر و باطن پاک شوند و خداوند این‌چنین افراد پاکیزه ای را دوست می‌دارد و لذا تو باید در میان چنین افرادی باشی. (توبه: 108)


وقتی وارد جلسه اخلاق می‌شوی تجمع چنین افرادی را زیاد می‌بینی؛ که با انگیزه خوب‌تر شدن آمده‌اند.


نمی‌شود مجید ما را به مجیدِ اخراجی‌ها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌چیز را به‌یک‌باره رها کرد و رفت.


بازنشر: خالکوبی هم جلوی شهادت «داداش مجید» را نگرفت


با توجه به اینکه دوست دارم کیفیت فیش‌هام بالاتر برود پس دوست دارم دوباره جدی‌تر کتاب بخوانم. حداقل بیاییم هر ماه یک یا دو کتاب بخوانیم. من خودم پیش روی شما اعلام می‌کنم تا از فشار افکار عمومی هم که شده کمی مطالعه کنم. با کتاب منطق صوری شروع می‌کنم ، هر کی پایه است بسم‌الله


نتایج پویش موثرترین وبلاگ‌ها


به خاطر رسوبات دورریختنی ۲۵۰۰ سال استبداد که در فرهنگ ایرانی رخنه کرده، افراد در هر موقعیتی که قرار دارند در عین اینکه مطیع و متملق بالاتر‌ها می‌شوند در برابر زیردستان و همکاران، مستبدهای متکبر هستند.


+ منابع کنکور سراسری انسانی ( چه کتابهای کمک درسی پیشنهاد می‌کنید؟)3 مورد بیان کنید

+ کسی می‌شناسید که سال اخیر کنکور دکتری فلسفه شرکت کرده باشه؟ (خصوصی بگویید)

+ کسانی که آدرس وب خصوصی مرا می‌خواستند کامنت خصوصی بگذارند.


پیمانکار+کارگر+پول

در جوامعی که کارفرما غالباً از صاحبان زر است، کم‌کاری و فرار از وظائف تحمیلی یک واکنش طبیعی و مشروع تلقی گردیده رفته رفته عادت ثانوی مردم می‌شود.|شما هم برای این عکس کاریکاتوری کپشن بزنید. فیش مرتبط: زیردستان و بالاسری های ما

در آن مسجد مؤمنینی هستند که میل دارند از پلیدی گناهان و آلودگی‌های ظاهر و باطن پاک شوند و خداوند این‌چنین افراد پاکیزه ای را دوست می‌دارد و لذا تو باید در میان چنین افرادی باشی. (توبه: 108)


آدم وقتی وارد جلسه اخلاق می‌شود تجمع چنین افرادی- که با انگیزه خوب‌تر شدن آمده‌اند - را حس می‌کند.


همه ماها رابطه های مختلفی توی فضای مجازی داریم همه نوع کامنت شوخی یا جدی داریم و گاهی نظرات شخصیمون رو میذاریم که اینا (ناخوداگاه) در چشم بیننده به اسم پروفایلمون ثبت میشه.

 

همینطور مطالبی از مسائل روزمره و احساسات شخصیمون رو منتشر میکنیم. و غیره که ومی نداره با پروفایل ارزشی انجام بشه.

 

بله اگه مثلا وب شما درباره شهید علمدار باشه میتونید عکس پروفایل رو هم از ایشون بذارین. فلذا به نظر میرسه عکس شهدا و امام و اینها به عنوان پروفایل شخصی توی فضای مجازی کار قشنگی نباشه. نظر کاملا شخصی است ولی دوست دارم بقیه هم درباره این نظرم اگه دوس دارن نظر بدهند.

 


پ.ن: این فیش کامنت من برای یکی از دوستان بود گفتم بیارم توی جزوه وبلاگنویسی خودم هم.

پ.ن: وبلاگ ضریب بروز شد


گفتگوی خواندنی یک دختر شیعه با مدیر اهل‌سنت  مدرسه

ما در کلاس که 24 نفر هستیم، معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره، به من میگه: خانم محمدی، شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه. و به بچه ها میگه: بچه ها، شما گوش به حرف مبصر کنید، تا من برگردم شما میگید پیامبر (ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد.

 

آیا پیامبر(ص)، به اندازه معلم ما، بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!

 

جواب مدیر اهل‌سنت به دانش آموز شیعه: برو فردا با ولیت بیا کارش دارم.

دانش‌آموز رفت و فرداش با دوستش اومد.

مدیر گفت دختر چرا ولیتو نیووردی، مگه نگفتم ولیتو بیار؟


دانش‌آموز گفت این ولیه منه دیگه. مدیر عصبانی شد و گفت:

منظور من سرپرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟


دانش‌آموز گفت: نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سر پرست، پس چطور وقتی پیامبر(ص) میگه این علی(ع) ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست؟


بزرگانِ علما اینجا می‌‌آمدند، زیارت میکردند، [از جمله] مرحوم فیض کاشانی - فرزند ایشان، مرحوم علم‌الهُدیٰ یک جایی می‌نویسد که من در خدمت پدرم آمدیم مسجد جمکران را زیارت کردیم و اینجا بودیم.



محمدمحسن مشهور به ملا محمدمحسن فیض کاشانی زادهٔ کاشان(۱۰۵۸ هجری شمسی)، حکیم و عارف دوره صفوی و داماد ملاصدرای شیرازی است


امام جمعه تهران(صدیقی) نماینده قشری است که فاصله اشعریت تا عرفان را دنبال می‌کند. برای ایمان، هویتی بالاتر از عقل و خرد قائل است. ایمان را برتر از هر نوع عقل و خدای فلسفی یا طبیعی می‌داند. گریه و اشک را بر تأمل و تعقل ترجیح می‌دهد. صحنه هستی را میدان اراده الهی با حذف هر نوع مقاومت خردگرایانه برابر آن می‌داند و به آن بخشی از متون دینی تمسک می‌کند که همین رویه را توصیه می‌کند.


در مقابل، جناح دیگر، هم میراث‌دار معتزله و فلاسفه اسلامی است که می‌خواهند دین را عقلی بفهمند و عقل را بر ایمان مقدم بدارند و هم در چنبره افکار تمدن جدید است که کرامت انسانی را پای نوعی فلسفه جبرگرایانه اشعری ذبح نمی‌کند و می‌کوشد تا او را از چنته نگاه اراده‌گرایانه و طبعا از تحقیری که تصور می‌کنند جناح مقابل نصیب انسان کرده، نجات دهند.


اگر تاریخ اسلام، برآیند واکنش‌های اخباری، اشعری، معتزلی و فلسفی و عرفانی بود، و بعدها نوعی خرد طبیعی هم بر آن افزوده شد، امروزه روز هم همان مسائل و چندگانگی‌ها را داریم.


نمی‌شود مجید ما را به مجیدِ اخراجی‌ها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌چیز را به‌یک‌باره رها کرد و رفت.


بازنشر: خالکوبی هم جلوی شهادت «داداش مجید» را نگرفت

مرتبط: توضیح حجت الاسلام پناهیان درباره پیشن‌نیاز دینداری


اعتزال درونم گفت یه چیزی بگم؟ گفتم بگو

گفت گوشت خر مکروه است؟ گفتم بله:|


گفت گوشت خوک(گراز) حرام است؟ گفتم بله :|

 

گفت کدام را مردم بیشتر می‌خورند؟ گفتم خوک؟

گفت خب پس بهتر نیست به جای اینکه بگوییم فلان چیز حرام است بگوییم مکروه است؟

گفتم خیر :|



گفت مثلا بگوییم روزه مستحب است تا مثل اعتکاف از آن استقبال بیشتری بشود.

گفتم پس دردت این است؟


گفت اتفاقا ما معتزله بیشتر از شماها درد دین داریم

گفتم: پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی تمکین بود؟


گفت چقدر مونده تا افطار؟

گفتم 9 ساعت :|


محبّت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و از آن تخطّی و نکنند. یعنی در واقع هر کدام از این دو طرف سعی کنند که جایگاه خود را در دل و ذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند. یعنی همان نفوذ معنوی؛ همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. احکام اسلامی مربوط به خانواده برای این است.


امیرحسین عرب اهل 16سالشه و قهرمان کاراته تو فینال مسابقات جهانی fgyhvsjhk وقتی حاضر نشده با حریف اسرائیلی مبارزه کنه،حریف اسرائیلی بهش گفت: این مدال طلا حق توئه،بیا بگیرش امیرحسین هم جواب داد:میخوای حقمو بدی؟برو به مردمت بگو 70ساله حق یه ملت مظلوم رو خوردین،اگه راست میگید اونو بدین. اگه باور نکردید از زبان خود امیرحسین عرب بشنوید |film|


امام موسی صدر:

 

ادیان یکی بوده اند زیرا نقطه آغاز همه آنها یعنی خدا یکی است و هدف آنها یعنی انسان یکی است و بستر تحولات آنها یعنی جهان هستی یکی است. برای انسان گرد آمدیم برای انسانی که ادیان برای او آمده است.

 


مختصات نظریه ادیان در خدمت انسان

 

  • پیامبران پیک میان خداوند به عنوان مبدا و انسان به عنوان مقصد هستند.
  • پیامبران هم ردیف انسان ها و دارای وصف های بشری هستند.
  • هدف دین عدالت، اخلاق و عقلانیت برای انسان است.
  • دین برای انسان بوده و نه انسان برای دین.
  • دین باید به گونه ای باشد که انسان را قانع کند.
  • انسان می تواند خود و جهان پیرامون خود را اداره کند؛ چرا که خلیفه الله و دارای «کرامت انسانی» است و فرشتگان او را سجده کرده اند.



مزیت نظریه

اگر انسان اصل شمرده شود بسیاری از منازعه ها و مناقشه های مذهبی کم می شود و دین نمی تواند به عنوان ابزار هوس و قدرت قرار گیرد. |link|


فکر می‌کنم سال ۵۳ یا ۵۴ بود. من وقتی به لبنان رفتم، طبق راهنمایی‌های آقای هاشمی، قرار بود بروم مرحوم چمران را اول پیدا کنم -چمران را با رمز و علامت‌ پیدا کردم چون او هم به‌نوعی زندگی نیمه‌مخفی در لبنان داشت. به اتفاق آقای چمران به دفتر آقاموسی رفتیم تا با ایشان ملاقات کنیم.


وقتی رسیدیم، قبل از ورود به دفتر، آقای چمران گفت مراقب باشید رئیس دفتر آقاموسی متوجه نشود شما چه کسی هستید و برای چه آمده‌اید. پرسیدم چرا، گفت چون ساواکی است. تعجب کردم که آقای صدر چرا یک ساواکی را به‌عنوان رئیس دفتر گذاشته است. آقای چمران گفت رژیم ایران اگر یک عامل اینجا داشته باشد، مطمئن می‌شود که ما اینجا کار خاصی علیه رژیم ایران نمی‌کنیم.


قبل از آنکه برویم به اتاق آقای صدر، در همان دفتر با آقای چمران گفت‌وگو کردیم. ایشان می‌گفت اصلاً این کاری که در ایران شروع شده، اشتباه است و شما بیخود وقت خود را صرف این نهضت می‌کنید. از آقای چمران پرسیدم چطور؟ گفت کار شما اصلاً نتیجه ندارد، اصل کار اینجا در لبنان است و کاری که آقاموسی می‌کند، اصل است. اگر این به نتیجه برسد و ما در اینجا موفق شویم، خودبه‌خود مسئله ایران هم حل می‌شود. اگر اینجا درست نشود، آن هم به نتیجه نمی‌رسد.


آقاموسی صدر در نظر چمران بسیار باعظمت بود و امام خمینی (ره) را در کنار آقای صدر یک فرد درجه دوم محسوب می‌کرد. اعتقادش این بود که شخص اول در دنیای اسلام آقای صدر است. حتی یادم هست که آقای چمران وقتی نهضت پیروز شد و امام به ایران آمد، به فاصله یک هفته به لبنان برگشت. من اطلاع داشتم که نرفته که دوباره بازگردد. اما بعد از مدت کوتاهی، امام خمینی برای ایشان پیام فرستاد که بیا ایران کارت داریم. آن زمان، آقاموسی هم دیگر نبود و مشخص نبود شهید چمران اگر در لبنان بماند چقدر مؤثر خواهد بود.



مرحوم آقاموسی صدر، تا آنجا که رفتار ظاهری‌اش نشان می‌داد، هیچ نوعی همراهی با انقلاب نداشت.| خویینی|


از وقتی که سامانتا (فیلم Her) را دیدم رفتارم نگاهم به مفهوم ارتباط بین انسانی در فضای مجازی دگرگون شد. جنس دوستی و صمیمیت در فضای مجازی با فضای حقیقی قابل مقایسه نیست. به همین خاطر بعضی توقعات ما از دوستان مجازی مان بیجا است.(اگر بپرسید بیشتر توضیح می‌دهم)+ فیلم Her را ببینید



از عجایب زمانه ما این است: کسی از اسلام رحمانی حرف می‌زند که قیافه اش تو را یاد اشرار خیابانی می اندازد.



می‌گفت شاید ما مردها بتوانیم با همسری که دوستمان ندارد زندگی کنیم. اما خانمها از زندگی کردن با مردی که دوستشان ندارد لطمه بزرگی میخورند.


با محبوبیت خویش، خشم جماعتی را برانگیختی که علیرغم ادعاهای اسلامی، نه با جمهوریت سازگارند و نه برایشان رای و نظر مردم، مهم است. مشکل پدر هم با این جماعت خوددین پندار همین بود که باهر بهانه، می‌خواستند جمهوریت را از جمهوری اسلامی بگیرند.|یاسر هاشمی|



چرا زودتر این شکایت رسیدگی نمیشه تا ما هم بدونیم مشکل فردوسی پور چی بوده؟ شاید الکی داریم ازش دفاع میکنیم. #گردش_مالی_نود

اگر جایی هستی که نمیدونی چجوری برگردی خونه یا یکی می‌خواد بیاد دنبالت میتونی با تلگرام آدرس جایی که هستی رو براش بفرستی. احتمالا برای شما هم پیش اومده باشه که نیاز داشته باشید به این کار ولی شاید با خودتون فکر کردید که بلد نیستید و نفرستادید. در حالی که ارسال موقعیت مکانی از طریق پیام رسان ها مثل آب خوردن راحته:


  • به پنجره گفتگوی فرد مورد نظرتان بروید.
  • روی آی با نماد گیره” کلیک کنید.
  • گزینه Location (موقعیت) را انتخاب کنید.
  • اگر GPS شما روشن باشد موقعیت مکانی شما را نشان می دهد و میتوانید آن را ارسال کنید.


به نظر می‌رسد همه‌ی پیام رسانها این قابلیت رو دارند. پیام‌رسان بله هم داره این رو. من از وقتی هاتگرام توسط گوگل روی گوشیم حذف نصب شد دیگه بهم برخورد و با م رفقا رفتم بله رو نصب کردم. سرعت چتش خیلی بیشتر از هاتگرام هست، سرعت وویس و دانلودش هم خوبه. من راضیم. لینک


کسی خاطره ای از لوکیشن دادن داره؟


از وقتی که سامانتا (فیلم Her) را دیدم رفتارم نگاهم به مفهوم ارتباط بین انسانی در فضای مجازی دگرگون شد. جنس دوستی و صمیمیت در فضای مجازی با فضای حقیقی قابل مقایسه نیست. به همین خاطر بعضی توقعات ما از دوستان مجازی مان بیجا است.(اگر بپرسید بیشتر توضیح می‌دهم)+ فیلم Her را ببینید



از عجایب زمانه ما این است: کسی از اسلام رحمانی حرف می‌زند که قیافه اش تو را یاد اشرار خیابانی می اندازد.



می‌گفت شاید ما مردها بتوانیم با همسری که دوستمان ندارد زندگی کنیم. اما خانمها از زندگی کردن با مردی که دوستشان ندارد لطمه بزرگی میخورند.


5️⃣یکی از مشغولیت‌های ماها که پارکینگ نداریم نقاشی است. نقاشی گنجشک‌ها روی شیشه ماشینم معمولا سیاه و سفیده. ولی یه مدته که از رنگ‌های قرمز و بنفش هم توی نقاشی‌ها استفاده می‌کنند؛ این نشون میده که توتا رسیدن. + وقتی بیشتر دقت کردم دیدم از نارنجی رقیق هم به ندرت استفاده شده؛ اگه گفتید این رنگ رو از کجا میارن؟




6️⃣براى سمینارى کویت رفته بودم. با دکتر عبدالله نفیسى در خانه اش دیدار کردم. او موضعى ضد ایران، ضد شیعه، ضد انقلاب اسلامى و حزب الله دارد! پرسید رمز نفس بلند آیت الله اى در موضع گیرى هاى استراتژیک منطقه اى و جهانى چیست، از کجاست!؟ گفتم: افق دید روشن، تحلیل دقیق و ایمان ناب.


دیوان محاسبات کشور مستقیماً زیر نظر مجلس شورای اسلامی است و به کلیه حسابهای وزارتخانه‌ها، موسسات، شرکتهای دولتی و سایر دستگاه‌هایی که به نحوی از انحاء از بودجه [سالانه] کل کشور استفاده می‌کنند به ترتیبی که قانون مقرر می‌دارد رسیدگی یا حسابرسی می‌نماید و گزارش تفریغ بودجه هر سال را به مجلس شورای اسلامی تسلیم می‌نماید. این گزارش باید در دسترس عموم گذاشته شود.



+ در راستای بحث ی :)

+ امروز تصادفی متوجه شدم که دیوان محاسبات کشور وابسته به مجلس است!

+ کار دیوان این است که از روزی که بودجه سالانه تصویب می شود بر موارد مصرف بودجه نظارت داشته باشد و به مجلس و مردم گزارش بدهد. اینم آدرس سایت دیوان و گزارش های سال های قبل


ما عمدتا جریان اصولگرا را با حاکمیت و رهبری مخلوط می‌کنیم. جریان اصولگرایی جوری رفتار می‌کنند که خود را به رهبری بچسبانند. لذا هر کسی بگوید بالای چشم سپاه ابروست می‌گویند با حاکمیت زاویه پیدا کرده است. اگر کسی بگوید سپاه اینجا بد عمل کرده است می‌گویند یعنی به رهبری انتقاد کرده است. این تصور که سپاه هر کاری می‌کند حتما واو به واو را رهبری موافقت کرده و رضایت داده است، نگاه غلطی است. این تصور که اصولگرایان با حاکمیت و رهبری یکی هستند، هم تصور غلطی است.


آقای هاشمی در دهه پایانی عمر خود با این‌ها اختلاف داشته و علیه آن‌ها و علیه عملکردشان حرف زده است. اما یک عده چون خودشان با رهبری مشکل دارند، بلافاصله نقدهای آقای هاشمی را اینطور تعبیر می‌کنند که «بله، یک یلی هم پیدا شده که او هم با رهبری مشکل دارد. این هم به ما پیوسته است.» در واقع، آرزوی خود را بصورت مصنوعی در شخصیت آقای هاشمی ساختند که آقای هاشمی هم مثل ما با رهبری مسأله دارد. پس آقای هاشمی هم با ماست.


یادتان هست زمانی که رهبری در بیمارستان بودند و آقای هاشمی به عیادت ایشان رفت، چه گفت؟ شما عشق منید، دین و دنیای منید، حالا که دیدم شما خوب هستید حالم خوب شد. یا باید بگوییم خدای نکرده آقای هاشمی با این حرف‌ها بازی کرده است و خلاف مکنونات قلبی‌اش گفته است که اینطور نیست. آقای هاشمی حرفش را زده است. نقدها را داشته ولی واقعا نسبت به رهبری همینطور بوده است.


سابقه رفاقت و همراهی این دو با هم طولانی است. اما آقای هاشمی بهرحال یک جاهایی انتقاد کرده، یک جاهایی در جلسه خصوصی گفته این درست نیست، آن درست است. این چیزها را می‌خواهند به حساب این بگذارند که ایشان با رهبری زاویه پیدا کرده است. در حالی که تا آخر عمرش هم معلوم است نگاهش به رهبری چه بوده و جایگاهش در نظام مشخص است. تا آخر عمر خود جزو حاکمیت بوده است. بعد از فوتش هم آقای ‌ای برایش سنگ تمام گذاشته است.


هاشمی تا پایان عمر، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو مجلس خبرگان رهبری و نزدیک‌ترین فرد به رهبری بوده است. هر وقت می‌خواست با ایشان می‌نشست و گفت‌وگو می‌کرد. مواردی هم پیدا شد که اختلاف نظر پیدا کرد ولی تا آخر هم باز ملاحظه جایگاه ایشان را می‌کرد، اینکه هاشمی از حاکمیت فاصله گرفته بود، من در جغرافیای ی آقای هاشمی چنین چیزی را نمی‌بینم که زمانی از حاکمیت فاصله گرفته باشد.


غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. من در رو باز کردم. اون یکی از زیبا‌ترین مردهای دنیا بود. چشم‌های خاکستری، درشت، زیبا. لباس یش هم شیک، از این سینه کفتری‌ها. گفتم: ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری این‌قدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو.

 

 

موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود. ولی می‌دیدمش. شام و نهار اینا می‌دیدیمش.| مجله‌ گوهران (ویژه‌ نیمایوشیج)، ۱۳ دی ۱۳۸۵ کاملش


مطلب بالا رو بازنشر کردم تا مقدمه ای باشه برای بازنشر این شعر از سیمین بهبهانی که می‌تواند به فیش 931 مرتبط باشد:


شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!

یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای انسانی . خدا،
یکی. ولی. اما. هزاران فکر رها کردیم خالق را
گرفتاران ادیانیم!

تعصب چیست در مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟! اگر روح خدا در ماست.
خدا گر مفرد و تنهاست
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست.



پ.ن موقت: دوستان به جان کی قسمتون بدم که کامنت ناشناس نذارید؟
نمیخواهید که حواله تون کنم به پست 516 که؟؟


پ.ن: امروز یکی از فیشهای کتاب بایدها و نبایدها با موضوع امربه معروف اثر شهید دکتر بهشتی که یادم رفته بود منتشر کنم. این مطلب درباره ضرورت وجود رهبری واحد در جامعه شیعی از زاویه امر به معروف و تشخیص مصلحت جامعه توضیح می‌دهد(به نظر می‌رسد ایشان نگاه جدیدی مطرح کرده اند) بخوانید:

 

شناخت معروف و منکر در بسیاری از موارد، بخصوص موارد مربوط به تلاشهای اجتماعی، از حدود آگاهیهای فردی فراتر می‌رود و امکاناتِ معلوماتی اشخاص برای شناخت معروف از منکر در بسیاری از این موارد کافی نیست.

 

تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می شود، می‌تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛ لازم است؛ معروف است؛ انجام بدهید.

 

[و شاید] فردا در مورد همان کار می‌گوید مصلحت نیست؛ منکر است؛ انجام ندهید. متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه ضعف دیده می‌شود که درباره رهبران از همین مجرا به شک می افتند. می‌گویند آقا، یعنی چه که این آقا دیروز می گفت این کار را بکن، امروز می گوید نکن! معلوم می شود او اصلاً یک رهبر ثابت قدم ثابت رأیی نیست!

 

ما اصلاً رهبری را آن طور که باید هنوز نفهمیده ایم. . چون جامعه ما یک جامعه ای بوده [جامعه شیعه] که دیمی بزرگ شده، اصلاً آشنایی اش با الفبای رهبری خیلی کم است. بله! رهبر همان رهبر است، ولی در شرایط ی و اجتماعی خاص می‌گوید این کار خوب است، و در شرایط دگرگون شده فردا می‌گوید همان کار با همان برچسب بد است. این کمال رهبری اوست نه نقص او.

 

رهبری باید با شناختی جامع، با آینده نگری در حد ممکن، روی کارها حساب کند؛ روابط آنها را با هم در نظر بگیرد؛ آن وقت فرمان بدهد این کار را بکنید. این می‌شود معروف. با فرمان او که حاکی از این است که مطالعات رهبری نشان داده است این کار مصلحت است، ما می‌فهمیم که این کار معروف است. فرمان او نشانه ای است برای ما برای کشف این واقعیت که اینکار معروف است و با منع او می فهمیم که این کار منکر است.


 

وای به آن وقتی که در یک جامعه خام و ورزیده نشده در کار متشکل و تشکیلاتی و برخوردار از رهبری، هر کسی بخواهد تمدار روز باشد و درباره این مسائل پیچیده بکن - نکن بگوید!

 

اگر شما یک بیمار عزیر در خانه داشته باشید و بر طبق سنت معمول زندگی و سنت اجتماعی ما هر کس از راه رسید مداوایی برای آن بیمار کرد - آن رسید، گفت آقا فلان دوا بسیار جالب است، تجربه کردیم خیلی خوب است، به او بدهید بخورد؛ دومی می رسد، می گوید آن داروی دیگر، آن شربت را تجربه کردیم، خیلی جالب است، به او بدهید بخورد؛

 

سومی می رسد، می گوید آن آمپول تجربه شده است، خیلی مفید است، به او تزریق کنید؛ چهارمی فلان کپسول؛ پنجمی فلان قرص؛ ششمی فلان جوشانده؛ هفتمی فلان معجون؛ هشتمی فلان طلسم؛ نهمی فلان آب. آیا شما در درمان این بیمار عزیزتان گوش می خوابانید ببینید این و آن چه می گویند، یا به یک طبیب قابل اعتماد مراجعه می کنید؟

 

 

چطور درمان یک بیمار، به تشخیص شما انسان پیشرفته، فراتر از آن است که با طبابتهای سرپایی عمومی صورت بگیرد، اما درمان مسائل اجتماعی را این قدر ساده می گیرید؟

 

آنچه ما در بحث امشب می خواستیم به آن برسیم این است که شناخت تزاحم و برآیند نهایی معروف و منکر، در بسیاری از مسائل اجتماعی از توان فرد خارج است و باید در دایره وظایف رهبری امت قرار بگیرد.  (بایدها و نبایدها: جلسه هفتم)


تیم فیشنگار! تصمیم گرفت برای بررسی میزان مشارکت کاربران! در فیش‌های منتشره اقدام به برگزاری یک نظرسنجی و سپس تحلیل آن بنماید. 

 

طبق بررسی نظرسنجی‌ها مشخص شد در یک بازه زمانی یک ماهه (4 هفته از 23 شهریور تا 19 مهر ) تعداد 90 خواننده‌ در پست‌ها مشارکت داشته اند. در این بازه زمانی 22 پست منتشر شد. شاید برای شما سوال شده باشد که آیا نظرسنجی‌ها باعث افزایش مشارکت دنبال کنندگان شده است که باید بگویم تاثیر محسوسی داشته و این نظرسنجی به ما می‌گوید که تعداد کامنت ها نشان‌دهنده تعداد خوانندگان فعال پست‌ها نیست. (شما هم می‌توانید نتایجی که از بررسی این نمودارها به ذهنتان می‌رسد را برای ما ارسال کنید)

 

پ.ن: حضور خواننده های خاموش و علنی مسیولیت فیش نگار رو در قبال مطالبی که میگذاره و زمانی که از خواننده هاش میگیره سنگین میکنه(خودم میدونستم)

پ.ن: همین حضور  و همکاری شما( چه زمانی که مشارکت میکنید توی بحث ها و چه زمانی که انتقاد میکنید و ایراد می‌گیرید) باعث انگیزه میشه برای ادامه راه این کشتی به گل نشسته :)))) 

 

پ.ن: به امید روزی که فیشنگار بتونه باب گفتگو (به معنای هم فکری و هم اندیشی) رو بین همه خواننده هاش باز کنه 

در ادامه تصویر نمودار هفته های گذشته و آخرین هفته(جدید) آمده است:

 

نمودار هفته اول

 هفته اول نمودار همراهی

نمودار هفته دوم

نمودار+ امتیاز همراهی

نمودار هفته سوم

اعتبار همراهی هفته سوم

 

نمودار هفته چهارم

نمودار چهارم

 


1. یه شب تو ایتالیا داشتیم میرفتیم خونه.دیدم دو تا پسره خیلی دارن به هم ابراز محبت میکنن.اینقدر ترسیدم که دست دختره چینی رو محکم گرفتم تو دستم.

 

۱.۵. یه خونه دیده بودم که اسمش بود vegetarian place. منم بین همه خونه ها یه ایمیلم به اونا زدم.بهم ایمیل زدن که ایا تو گیاهخواری که میخوای بیای از ما اتاق اجاره کنی؟ یا به گیاهخواری علاقه داری؟ من این همه قاتی شدن سلایق با فضا رو نمیفهمم.چرا اینقد گیاهخوارا فریاد میزنن که گیاه خوارن؟ اصلا من با هرگونه فریاد زدنی مخالفم

 

۲. امروز یه پسر نوجوون امریکایی تریپ غد خیلی شیک وارد مترو شد و با یه جهش ساده از روی میله ورودی که منتظر کارت بود برای باز شدن پرید و رفت داخل متروتو حرکاتش حس زرنگی و بی تفاوتی میدیدم. تازه یادم اومد که یکی از زنهای ایرانی میگفت خسته شدم بس اینجا حتی وسط بزرگراه هم اینا دنده عقب میان و قانون گریزن. (منبع: http://yekzendegi.blog.ir/)

 

شما چقدر با تیتر این پست موافق یا مخالفین؟ بگید که چرا آدم نباد خودش رو فریاد بزنه


1 . سن وبلاگنویسیتون رو ذکر کنید که چند ساله مشغول نوشتن هستید

 

از وقتی یادم می‌آید پدرم همه خبرها را پیگیری می‌کند. من نیز در عنفوان جوانی به این خصلت دچار بودم. موضوعات خبری و تفریحی و کمی هم درسی ( برای ارائه های کلاسی) بهانه من برای استفاده از اینترنت بود.

 

سال دوم دانشگاه روزی یکی از رفقا که مسئول سایت اینترنت خوابگاه بود و در وقت ازدحام، با طرفه العینی(:چشمک) صندلی خالی برای ما جور می‌کرد گفت وبلاگ داری؟ [شاید به خاطر اینکه هر شب می‌آمدم] گفتم: نه. گفت: چرا وبلاگ درست نمی‌کنی؟ گفتم بلد نیستم! همان لحظه نشست و درست کرد و پنلش رو داد دستم.

از این طریق متوجه شدم که بعضی از بچه‌های دانشکده هم وبلاگ دارند و پیوندهای وبلاگ رو با آدرس آنها پر کردم و وارد دنیای بلاگرهای جوان دانشکده( پسرا البته) شدم. از سال دوم دانشگاه تا الان میشه چند سال؟

 

سال 88 وقتی از دانشگاه رفتیم همین وبلاگهایمان راه ارتباطی مان بود و اینگونه از حال هم خبر داشتیم. اما از 88 به بعد تبلیغ زیادی که روی شبکه های اجتماعی صورت می‌گرفت و خبرهای زیادی که در آنجا بود مرا به گوگل‌پلاس (البته فقط خواننده بودم) و بالاترین و جاهای دیگری (شبکه های اجتماعی ناکام داخلی) کشاند و البته با اینکه همیشه به حمید می‌گفتم هیچ جا وبلاگ نمی‌شود ولی به هر حال وبلاگم دچار رکود شده بود.

 

وقتی دوباره درسم تمام شد و ازدواج کردم فکر کردم دیگر نیازی به وبلاگ ندارم و آن را حذف کردم. (البته داخل پرانتز بگویم اولین سالی که بیان راه افتاد و در نمایشگاه دیجیتال حاضر شد با میثم و سجاد به غرفه شان رفتیم و یک کارت دعوت [مثل کارت شارژهای قدیم] حاوی کد عضویت از آنها گرفتیم که یک نفر وارد می‌شد و دو نفر دیگر را می‌توانست دعوت کند! ) پس از هفته ها که این کارت در کیفم رها شده بود رفتم در بیان وبلاگی ساختم که 1444 روز به حیات خود ادامه داد و در حالی که 65 مطلب منتشره داشت در اوایل سال 95 حذف شد.

 

چند ماه بعد فیشنگار با ایده ای که به اعتقاد خیلی ها! تا آن زمان در وبلاگ نویسی منحصر به فرد بود متولد شد و قرار شد محلی برای نقد و بررسی یافته های ذهن و مطالعات من باشد. فیشنگار به لطف دوستان اهل اندیشه و نظر به محلی برای گفتگو و تفکر تبدیل شد و محبت و لطف علاقمندان باعث شده این وبلاگ تقریبا هر روز بروزرسانی شده و میزبان حضور گرم و تحول‌خواه شما باشد.(در حدی که اگه یه روز مطلب ن[گـ]ذارم حس میکنم دنبال کننده ها ناراحت میشن! )

 

 

2 . دوره هایی که دستتون به نوشتن نمی‌رفته برای انگیزه گرفتن چی کار می‌کردید

 

وبلاگ نویسی من زیاد جدی نبود. مطالب وبم بیشتر فکاهی و شعر و یا نکته های حاشیه‌ای بود که سرکلاس ها یا در گعده بچه‌های فلسفه می‌شنیدم. ولی توی فیشنگار مجبورم برای تهیه فیش‌ها بیشتر مطالعه بکنم و برای ایده گرفتن به فیش های قبل تر سر بزنم.(این دومی برای شما هم مفیده)

 

 

3 . از کدوم سرویس وبلاگدهی اولین بار استفاده کردید و از چه طریقی با این سیستم آشنا شدید

 

 

بلاگفا دیگه! دو سال بعد با دوستان بیشتری آشنا شدم که یکی از آنها تعارف زد که بیا به persianblog در آنجا هم یک صفحه ساختم ولی فعالیت خاصی نکردم. سپس برای یکی از کانون های دانشگاه در همان persianblog  صفحه ای درست کردم و دو سالی آن رامدیریت کردم. (تبلیغ و گزارش برنامه ها، نتیجه مسابقات و . )  مدیوم و اینا رو هم بگم؟ (نمیخواد)

 

 

4 . چرا شبکه های مجازی رو ترجیح ندادید به وبلاگ نویسی

 

شاید به خاطر اینکه در بیشتر شبکه‌های اجتماعی ارزشگذاری ها بر اساس کمیت است نه کیفیت؛ در این صورت مهم نیست که منطق تو چیست؛ اگر سلبریتی و پرفالور باشی پستت لایک و فیو و منشن میخورد وگرنه باید حالا حالا ها زور بزنی تا دیده بشوی. (دو اینکه شاید بشه گفت همین که در وبلاگ احساس میکنی مدیر صحنه خودت هستی، ایده پست از توست، کامنت ها را تو تایید میکنی و پست بعدی را تو مینویسی [این شرایط] به نویسنده تمرکز و امنیت بیشتری می دهد) سه اینکه وبلاگ برای فیشنگاری شاید جای مناسب‌تری باشد. (در پایان به نوبه خودم از دست اندر کاران، حامیان و همراهان چالش داستان من و وبلاگ‌نویسی تشکر می‌کنم)


در فوتبال با کامپیوتر بازیکنی که توپ نزدیکش نباشه نمیتونه شوت بزنه‎ (درسته؟)| در بازی شطرنج خدای میدان شما هستی ولی هر مهره ای را فقط در حدی که آن مهره اقتضا میکند میتوانی حرکت بدهی مثلا نمی‌شود سرباز را بیش از یک خانه حرکت داد یا اسب را جور دیگری غیر از آنچه قواعد شطرنج مشخص کرده است جلو ببری

 

رابطه ما با خدا هم اینگونه است. خدا ما را با اقتضا مختص خودمان آفریده (و همانقدر هم از ما انتظار دارد) و یک قواعدی را هم برای کل جهان آفرینش تعریف کرده

 

زندگی ما دقیقا حاصل برآیند توانمندی ذاتی ما با قواعد جهان است‎.| همانگونه که ما نمی توانیم خارج از این قواعد کاری بکنیم، خدا هم نمیتونه خارج از این قواعد هر کاری بکنه‎:

 

ان اللّه یأمر بالعدل والاحسان، و ینهی عن الفحشاء والمنکر.| یعنی خدا نمیتونه به فحشا و کار ناعادلانه و . دستور بده


مطلوب‌ترین شیوه حکومت مردمی، اداره فدرالی است که آن زمان در وزارت کشور ۱۰ منطقه هم مشخص کردیم اما از نظر قانون اساسی نمی‌توانیم فدارتیو باشیم.(محمد خاتمی:1398)

پ.ن: این نظر خاتمی را برخی اساتید اندیشه ی مانند سیدجواد طباطبایی نقد کردند. بخش‌هایی از یادداشت محمد قوچانی رومه‌نگار در این خصوص:


خاتمی تفکر کمونیستی «همه قدرت‌ در دست شوراها» که مبنای اتحاد شوروی و نظریه مختار روشنفکران چپ در سال ۱۳۵۷ بود را به نهاد شورای شهر بدل ساخت که فهمی معتدل از آن اندیشه چپ است. (محمد قوچانی)

 

از نظر سیدجواد طباطبایی بزرگ‌ترین خطری که ایران امروز را تهدید می‌کند، توطئه دشمنان ایران برای فروپاشی ی و اجتماعی آن است. موج روشنفکران چپ که از ایران به عنوان کشوری کثیرالملة یاد می‌کنند، در واقع بخشی از پروژه‌ی فروپاشی ایران است. (محمد قوچانی)

 

نقدهای طباطبایی بر برخی اصلاح‌طلبان که مفهوم ایران به عنوان یک مفهوم تاریخی و فلسفی از آثارشان غایب است پابرجاست. چندی پیش مصطفی ملکیان از اساس منکر وجود مفهومی به نام ایران شده بود. ملکیان چندی است که به قطب برخی اصلاح‌طلبان بدل شده است. (محمد قوچانی)

 

اصلاح‌طلبی از نوع چپ اسلامی یا روشنفکری دینی اکنون به نوعی جهان‌وطنی و انترناسیونالیسم روی آورده و شاهد مثال این که در ماجرای رفراندوم استقلال اقلیم کردستان عراق افراد منفردی[اصلاح‌طلب] پیدا شدند که از این مساله دفاع کردند. (محمد قوچانی)

 


به نام خدا.

انشا درباره ی همسایه ای به نام هلما

 

وی به مناسبت آغاز هفتمین سال  وبلاگ نویس شدن خود یک پست (link) منتشر و از همراهی ماها تشکر کرده است؛ من هم تصمیم دارم به عنوان یکی از بهترین دنبال‌کنندگان وی، این پست را تقدیم کنم. ( از همین رو! از بقیه رفقای مشترک از رامین و نسرین گرفته تا یسنا و محبوبه و فرشته و خورشید شب و باقی از شرق و غرب کشور پهناورمان ایران دعوت می‌کنم آنها نیز با این کار وی را خوشحال بکنند. اگر نوشتید لینکش رو زیر همین پست قرار بدهید)

 

قبل از شروع نامه یه عکس با حال خوب میگذارم تا اونهایی که هلما رو نمی‌شناسند هم از این پست لذتی برده باشند (لینک عکس)

 

خب به نام خدا.

انشا درباره ی همسایه ای به نام هلما

نمیدونم نظرم قضاوت است یا صرفا اونچه که درمورد هلما حس میکنم. اول اینکه بدون تعارف میتونم بگم هلما یکی از وبلاگ نویس هایی است که خوشحالم بخاطر خوندنش و مصاحبت کردن باهاش. (هر چند خیلی طول کشید تا با جملات درهم و برهم پست هایش ارتباط برقرار کنم)

 

شاید براتون جالب باشه که بگم هلما یکی از واقعی ترین شخصیت های بیان هست که لای پست ها و مخصوصا جوابهایی که به کامنتها میده میشه درکش کرد.

 

میدونید آدم از لحن حرف زدن، لحن نوشتن هم میتونه بفهمه که اونی که اونور دنیا پشت مانیتور نشسته و مینویسه حرفاش چه بویی میده، من از کلمه به کلمه نوشته های هلما یه دل پاک رو فهمیدم، یه دوست خوش مشرب با تن صدای بالا، از اونا که توی خیابون بلند بلند حرف میزنن، یه خانم که داره بزرگ میشه ولی به بچگی هاش رو دلبسته است.

 

بعضی وقتا که به بیان و آدماش فکر میکنم خودم رو به هلما شبیه تر از بقیه میبینم. منم مثل هلما یه آدم راحتم، راحتی که برا خودش چهارچوب داره و ته دلش هیچی نیست. منم مثل هلما مرزبندی قومیتی و زبانی رو نمیفهمم. منم مثل هلما زندگی رو دنیا رو پیچیده نمیبینم.

 

هلما یه دختر معمولا پر انرژی و شاده که همیشه هوای رفقای مجازی خودش رو داره. بیشک موفقیت های تو و پیشرفتت در این جا من رو بیشتر از هر کسی خوشحال میکنه.| پ.ن: هر کی یه عبارت بهترین دنبال‌کنندگان ایراد بگیره خودش خودشیفته است. تمام


من خوب یادم هست
روزی که روشنفکر
در کافه های شهر پرآشوب
دور از هیاهوها
عرق می خورد
با جان فشانی های جانبازان حزب الله
تاریخ این ملت
ورق می خورد!

 

پ.ن: نسل های بعدی مدیون کسانی هستند که در قبال جامعه و تمدن بشری احساس مسئولیت می‌کنند.


(یک). اگر مردم ایران می خواهند غذا برای خوردن داشته باشند باید دولتشان را وادار به تغییر تهایش بکنند.(وزیر خارجه آمریکا)

(دو).  گرسنگی دادن مردم از مصادیق جنایت جنگی است. |link|

 

 


اشاره

یادداشت فاطمه صادقی درباره پایان اصلاح‌طلبان را مطالعه کردم. متن باعث این تصور میشود که نویسنده فردی بدبین به اصلاح طلبان و اصولگرایان است و هر دو را قدرت‌دوست و بی حزم می‌داند تا به راحتی بتواند اعلام ‌کند تی نو در راه است. اما محتوای تحلیل او را در چهار زمینه حلاجی و مرتب کردم تا راحت‌تر حرفهایش را بررسی و بفهمم. (متن اصلی در: fihmafih.blog.ir)

ماجرای نجفی

  • میترا استاد، کاری سترگ را به انجام رساند: نجفی را وادار کرد از دوگانگی دست بردارد. تزل و دوگانگیِ ذاتیِ اصلاح‌طلبی که از حاکمیت دوگانه در بالا تا دوگانگی در پایین یعنی زندگی شخصی را دربرمی‌گیرد، در این ماجرا به‌خوبی از پرده برون افتاد. در این تراژدی، ضدِّ قهرمانِ مبتلا به اسکیزوفرنی جنسی-یِ حاد، همچون هر تراژدی دیگری، با حذف قهرمان زنده ماند.
  • اصلاح‌طلبان هم دیگر به زندان نخواهند رفت، چون قهرمان نیستند.
  • پایان تراژدی به معنای پایان دغدغه‌های مصنوعِ اصلاح‌طلبانه است که این جریان با اتکا بر آن‌ها خود را سامان داده است.

اعتراضات دی ماه 96 و مواضع اصلاح‌طلبان

  • موضع اصلاح‌طلبان نسبت به اعتراضات 96 این بود که مردم معترض، عده‌ای لات و لوت با جیب‌های خالی‌اند.
  • به نظر آن‌ها، معترضانِ مشروع عبارتند از افرادی با حساب‌های بانکیِ پر و پیمان که طبعاً جلوداری اصلاح‌طلبان را بپذیرند و کلیت نظام ی را زیر سؤال نبرند.
  • دی‌ماه 96 مواضع اصلاح‌طلبان در محکومیت اعتراضات نشان از چرخش تمام‌عیار به سمت قدرت داشت.
  • شعار دانشجویان در دی 96 در مقابل دانشگاه تهران، پایان تراژدی را اعلام کرد: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا!».

جریان اصلاحات

  • جریانات یِ بی‌ریشه، در وقت خطر آزمون خود را پس می‌دهند.
  • زمان آن رسیده که با شجاعت تصدیق کنیم اصلاح‌طلبی به‌رغم برخورداری از پشتوانه‌ی اجتماعی گسترده، از آغاز جریانی بی‌ریشه و بی‌هویت بود و لذا آن پشتوانه را هم به باد داد.
  • اصلاح‌طلبان شامل همه‌ی گروه‌های ریز و درشتی که این لقب را یدک می‌کشند، بی‌تاریخ و بی‌هویت بودند.
  • جامعه‌ به واسطه‌ی وعده‌های اصلاح‌طلبان به آن‌ها به‌عنوان شوالیه‌های  «گذار به دموکراسی» دل‌بسته بود.
  • آن‌ها با رانت‌جویی و تصرفِ فرصت طلاییِ پدید آمده پس از انتخابات دوم خرداد 76 به‌عنوان نقطه‌ی تلاقیِ نیتی‌های اجتماعی و یِ پساانقلابی، به قدرت رسیدند.
  • قابلیت‌های نظری و عملیِ اولیه‌ی این جریان در بسیج نیروهای اجتماعی بیش از آن‌که حاصل پویایی‌های درونی این جریان باشد، عمدتاً به مدد بهره‌جویی از فرصت‌های اقتصادی، حضور در قدرت و نهادهای وابسته به آن و نیز حذف سیستماتیک دیگر گروه‌های ی در سال‌های پیش و پس از دوم خرداد حاصل شد. شاهد این امر این‌که با بی‌بهره شدن تدریجیِ اصلاح‌طلبان از رانت قدرت پس از 84، توان نظری و عملی این جریان نیز به‌تدریج افت کرد.
  • اصلاح‌طلبی به‌تدریج رنگ اصول‌گرایی را به خود گرفت و تقریباً به همه‌ی آن صفاتی آراسته شد که پیش‌تر، تقابل با آن‌ها توجیهی برای حضور در قدرت محسوب می‌شد: فساد، انحصارطلبی، سوء استفاده از قدرت
  • اصلاح‌طلبی با بحران هویتی عمیق دست به گریبان است.
  • مشکل اصلاح‌طلبی در همه‌ی این سال‌ها انتخاب بوده؛ نه انتخابات.

جریان اصول‌گرا

  • جریان اصول‌گرا که همواره هم به لحاظ نظری و هم عملی از اصلاح‌طلبان به‌مراتب کوتاه‌قدتر بوده، برای ادامه‌ی حیات خود ضمن تلاش برای کنترل رقیب، سخت به همزیستیِ انگلی با آن وابسته بوده است. برخی از مجرب‌ترین و ی‌ترین اصول‌گرایان همچون حبیب‌الله عسگر اولادی به‌رغم تأکید بر اختلافات عمیق ی، در باطن از حضور مهارشده‌ی اصلاح‌طلبان در قدرت هواداری می‌کردند. زیرا می دانستند که تنها از این طریق، سلطه‌ی مافیایی آن‌ها تداوم خواهد داشت.
  • در میان اصول‌گرایان به حسبِ ماهیت این جریان، افراد دوراندیش همچون عسگراولادی کم‌شمار بوده‌اند.
  • بیش‌تر اصول‌گرایان ترکیبی از کم‌هوشی ی، کوته‌بینی و فرصت‌طلبی محض را در خود جمع کرده‌اند.
  • [با پایان اصلاحات]منازعاتِ در این جناح بر سر قدرت خشن و خونین است.

ت ورزی ناممکن و ممتنع شده است.(حجاریان)

  • درست این است که دوگانگی ناممکن شده است؛
  • عصر حاکمیت دوگانه در همه‌ی معانی شخصی-ی به سر آمده است.
  • چالش بزرگِ اصلاح‌طلبان این است که اصلاح‌طلبی راهی به قدرت ندارد، چون دیگر نیازی به آن نیست.
  • اکنون ماییم که باید تخیل‌مان را از اصلاح‌طلبی آزاد کنیم.
  • فصل انتخابات پایان گرفته و فصل انتخاب از راه رسیده است.
  • تی نو در راه است.

آقا حتما باید ده سال پیش باشه؟

ده سال پیش هم آخه من بچه نبودم که بخوام نصیحتش کنم

سرکوفت ولی میتونم بزنم بهش

دیدی گفتم موهات رو از ته کوتاه نکن دیگه در نمیاد indecision

 

حالا بازم خدا رو شکر ارشد قبول شدی، با اون عکس مسخره روی کارت دانشجویی‌ت

دیدی گفتم بینل آنچنان هم دانشگاه بدی نیست؛ دیدی چقدر دوستای خوبی پیدا کردی!

پایان ده سال پیش

 

پ.ن: با توجه به اینکه خیلیا! دعوت کرده اند نمیتونم اسم تک تک رو بیارم،

پ:ن: هیچ‌کس دعوت نیست. چالش بامزه ای نبود. برخلاف صاحبش؛ با این حال هر کس دوست دارد بنویسد و این پست را داره می‌خونه من دعوتش کنم بنویسه (ممنونم)


من چندی پیش یه کامنت انتقادی برای یکی از بلاگرا (خانم شاخه سیب ) گذاشته بودم ولی ایشون خیلی منطقی و اخلاقی و دوستانه جواب منو دادن. کم آدم پیدا میشه که در قبال اینجور انتقادها که بوی تخریب هم ازش میاد کنترل زبان خودش رو از دست نده. یکی ایشون یکی هم آقای نا در قبال حرف‌های گاها تند و بی منطق من خیلی خوب برخورد کرده‌اند. راضی ام ازشون  (مرسی که هستید3)

 

اعتبار همراهی هفته سوم

 

بعضی از رفقا هم هستن که از همراهان همدل و نازنین فیشنگار هستند. اینها اگر ببینند کسی درباره فیش‌ها ابهام داره یا دچار سوء تفاهم و . شده خیلی نرم میرن سراغش و توجیهش میکنن. درسته من نمیدونم دقیقا کیا هستند ولی از اینکه مخالفان به منتقد تبدیل میشن و منتقدها به همراهان فیشنگار می‌فهمم که کار شما رفقای همراه و محترمه (هر کی هستید مرسی که هستید)


اربعین حسینی (ع) یک نوع اعتکاف جمعی سیار است که در آن هر اقدامی که انجام می‌دهیم،- اقداماتی از جنس زندگیِ عادی مثل خوردن و حرف زدن و خوابیدن و بحث علمی یا ذکر گفتن و نماز خواندن و هر کاری از این جنس کنش‌ها- خودش مصداقی از این عبادت و این اعتکاف سیّار است. |link|

 

شاید بتوان گفت که جواز رفتارهای متکثر در متن این مراسم باعث می‌شود که سالک خسته نشود و سالکان‌ بسیاری با سلیقه‌های متکثر و با ظرفیت‌های جسمی و روحی متکثر بتوانند با این منسک ارتباط بگیرند. همین ویژگی به نوبه‌ی خودش باعث می‌شود که هر سال جمعیتی بیش از سال‌های گذشته را به‌سمت خودش دعوت کند.

 

شاهد معنویتی متفاوت از جنس معنویت‌های دیگر در اسلام هستیم.

  • پ.ن: با اندکی تصرف و تلخیص

خیلی از شخصیت‌ها را واسطه قرار داد که خدمت رهبری رفته و ملاقاتی ترتیب دهند. اما رهبری همواره گفته اند: «آقای خاتمی می‌خواهند چه چیزی بگویند، هرچه می‌خواهند بگویند در رسانه‌ها مطرح کنند.»

 

جریان اصلاحات او را متقاعد کردند تا هرچه می‌خواهد بگوید را در نامه‌ای بنویسد. بیشتر از ۷‌سال است که خاتمی می‌خواهد یک نامه بنویسد، البته این نامه نوشته و به افراد مختلف[از اعضای اصلاحات] داده شده، هر کدام ایرادی بر آن گرفته‌اند و یا گفته‌اند اصلاح کن یا اصلاً نامه را نده. |link|


یکی از نگرانی‌های من این است که وقتی شما همراه من این فیش‌های ظاهرا قاطی پاطی را تعقیب می‌کنید چه بر سر روح و روان تان می‌آید؟ در انتها با خودم می‌گویم خب شاید اگر در جایی دیگر شک و شبهه ای مطرح شود شما یادتان بیاید که این بحث در فیشنگار هم مطرح شده بود و اگر لازم شد می‌آیید و از پاسخ‌های کامنت‌گذاران عزیز فیشنگار استفاده می‌کنید. (مرسی که هستید 2)

مرسی که هستید(1)

مرسی که هستید3 و 4


گاهی آدرس یک وبلاگ در اینجا معرفی می‌شود که در راستای حمایت از وبلاگ‌نویسی و مهارت تولید محتوا است. طبیعتا شناخت من از دوستی که او را معرفی می‌کنم فقط و فقط در حد همان نوشته‌های وبلاگ اوست. با این وجود اگر می‌خواهید به کسی اعتماد کنید لطفا و حتما از او بخواهید مراحل اعتمادسازی مورد نظر شما را طی کند. البته که ما همه خوبیم و خوب بمانیم با تافت. در ادامه نمودار همراهی هفته گذشته به سمع و نظر شما می‌رسد (مرسی که هستید 1)

 

نمودار+ امتیاز همراهی

 

مرسی که هستید(3)


فاطی که رتبه ی یک ارشد رو آورد، هیچکس باورش نمیشد، حتی خودش! با اون داستانهایی که موقع کنکورش داشت، با اون اختلافات عمیقی که با نامزدش داشت وآخر سرم به طلاق ختم شد! فاطی هم اتاقیمون بود، لر بود. اندازه ی ماها بچه مثبت و بسیجی و این تیپی نبود، ولی دختر پایه و بامرام و خوش اخلاقی بود. خیلی با ماها حال میکرد.

 

فاطی رو میگفتم.البته آخریا خیلی درس میخوندها، از کله سحر میرفت سالن مطالعه و پاسی از شب که میگذشت، چشم بسته میومد تو اتاق و از همون دم در لامپ رو خاموش میکرد که نکنه خوابش بپره! بهش میگفتم فاطی آخرش تو یه بار از پله های این تخت میفتی و سقط میشی! که خدا رو شکر نشد!

رتبه ش که اومد، مث توپ تو دانشگاه صدا کرد! واقعا بهش افتخار میکردیم.همه جا حرف از رتبه یک هم اتاقی ما بود!

 

ragepenhan.blog.ir      امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ 2-3 minutes


 

سریع از یه موسسه آموزشی بهش زنگ زدن (انصاف گاج نبود ها)

گفتن یکی به ما گفته شما از کتابهای ما استفاده کردین. فاطی یه کم چشماشو مالوند و نگاهی به اطرافش کرد، و وقتی از خواب بیدارشد گفت بله بله! اتفاقا کتاب شما رو هم خوندم. و این شد که دعوتش کردن بره تهران

 

من و افسانه مث رقیب و عتید هی اینور و اونور گوشش می‌خوندیم که فاطی! تو مطمئنی که این کتاب رو خوندی؟ میگفت آره، اتفاقا فلانی برام همین کتاب رو آورد، یه دور هم تستای این کتاب رو خوندم! هی گفتیم فاطی! مطمئنی؟ نری دروغ بگی! (من و افسانه اون موقع خیلی بچه مثبت بودیم، مخصوصا افسانه دیگه شورشو درآورده بود، همه چیز رو از دید فقهی بررسی میکرد!)

 

فاطی دید خیلی داریم وزوز میکنیم خیلی در لفافه گفت چشتون درآد و رفت تهران. (انصافا کتابه رو خونده بود، ولی کتاب دسته اولش نبود، آخر سر یه نگاه رو تستا انداخته بود، خیلی گذرا!)

بردنش تو یه هتل لوکس! (که خودش میگفت منوبار داشته، میگفتیم چی چی بار؟؟ میگفت مرض! ندیدبدیدا !)

یه لپتاپ توپ هم بهش هدیه دادن

 

فیلمش رو هم ضبط کردن، ازینا که میگن من فاطی هستم، رتبه یک آبیاری گیاهان دریایی! کتابهای «خر سفید» خیلی به من کمک کرد تو رتبه آوردنم!

و هی تلویزیون نشونش داد و ما هی به خانواده گفتیم ایناهاش! فاطیه! هم اتاقی من!

اینکه کتابهای خرسفید چقد واقعا به فاطی کمک کرده بود مهم نیست. این داستان رو تعریف کردم که گول تبلیغات تلویزیون رو نخوریم. اینا کلی پول خرج میکنن تا رتبه اولا بیان فقط بگن ما این کتاب رو تو ویترین کتابفروشی دیدیم!

اگه نگیم نود و نه درصد تبلیغات دروغه، قطعا میتونیم بگیم آمیخته به دروغه.

 

هوشیار باشیم لدفن


مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم| بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید شده!! و ناشناختن او!

 

راویه ما اشتر ما هست این

پس کجا شد بندهِی زنگی‌جَبین

[یعنی وقتی غلام خودش را پس از جراحی پلاستیک دید نشناخت و گفت این اون نیست]

 

چون بیامد پیش گفتش کیستی

از یمن زادی و یا ترکیستی؟

 

کو غلام من بگفت اینک منم!

کرد دست فضل یزدان روشنم

 

گفت اسرار تو را با آن غلام

جمله وا گویم یکایک من تمام

[یعنی آن قدر نشونی میدم تا بدونی من همونم]

 

زان زمانی که خریدی تو مرا

تا به اکنون باز گویم ماجرا

 

تا بدانی که همانم در وجود

گرچه از شبدیز من صبحی گشود

[یعنی من همونم فقط شب بودم صبح شدم]

 

رنگ دیگر شد ولیکن جان پاک

فارغ از رنگست و از ارکان و خاک

 

تن‌شناسان زود ما را گم کنند 

[این مصرع قشنگه]

آب‌نوشان ترک مشک و خم کنند

 

جان‌شناسان از عددها فارغ‌اند

غرقهٔ دریای بی‌چونند و چند

 

جان شو و از راه جان جان را شناس

یار بینش شو نه فرزند قیاس

*

نفس و شیطان بوده ز اول واحدی

بوده آدم را عدو و حاسدی

 

آنک آدم را بدن دید او رمید (ابلیس)

و آنک نور مؤتمن دید او خمید (فرشته)

 

این بیان اکنون چو خَر بَر یَخ(نمیدونم یعنی چی) بماند

چون نشاید بر جهود(یهود) انجیل خواند

[فهمیدم! یعنی همانطور که خر بر روی یخ سُر می‌خورد ذهن مخاطب هم ممکن است این مطلب رو درست متوجه نشود. کنایه از اینکه زیاد دقت شود ]

 

کی توان با شیعه گفتن از عُمَر؟

کی توان «بربط» زدن در پیش کَر؟

بربط: نام یک ساز موسیقی است


یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول اصول اصول الدین. ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است.شعرا | ۲۵ شهریور ۱۳۸۷

 

 

معادله چند مجهولی جلال

  • ترکیه داره میگه مولوی مال منه چون قبرش توی قونیه است.
  • دراویش و صوفیه هم میگن مولوی صوفی بوده چون چنتا شعر داره که شبیه نظرات ماست.
  • حالا ترکیه اومده پول داده به یه کارگردان ایرانی که سریال مولوی رو بسازه، به نظرتون ترکیه دنبال چیه؟
  • دولت هم اومده دیده همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل چه مناسبتی هست که رسیده به تولد مولوی و بعد دیده آره ترکیه داره این کار رو می‌کنه گفته با یه تیر دو نشون می‌زنم: با تحریک مراجع جلوی این فیلم رو می‌گیرم و هم اینکه جلوی غصه خوردن و نگرانی مردم از حواشی مجمع رو کاهش میدم (چه دولت باهوشی داریم ما)
  • یه سری از علمای سنتی شیعه میگن مولوی نماد تصوف است؛ علمای طرفدار فلسفه و عرفان هم مولوی رو تایید و تحسین کرده اند.
  • یه سری روایاتی هم در رد تصوف در اسلام داریم.
  • یه عده مولوی را شیعه و عده ای او را عمری می دانند.
  • حالا شما جای یه مدیر فرهنگی باشی چه جوری در این شرایط تصمیم می‌گیری؟ اصلا شما جای حسن فتحی
  • به هر حال امروز 8 مهر سالروز تولد جلال الدین محمد بلخی هست (کما اینکه سه روز پیش هم روز تولد من بود) نتیجه اینکه معادله های چندمجهولی بچه های انسانی سخت تر از مال بچه های ریاضیه.

تا پیش از دوره ایلخانی، تصوف عمدتاً در میان گروه‌های اهل سنت وجود داشت. علت رواج آن هم به نظر من خلائی بود که از نظر عرفانی در اهل سنت وجود داشت و این خلأ در شیعه به واسطه وجود مقام امامت احساس نمی‌شد. (محمد مشهدی)

 

پ.ن: در این تیتر نیک بیندیش


«برنارد لوئیس» در «بنیاد نیکسون» به دولت بوش پیشنهاد می کند که برای ارتقای سطح گفتگو بین آمریکا و دنیای اسلام، با شیخ «محمود هشام کعبانی» رهبر بزرگترین گروه صوفیه به مذاکره بنشیند.

 

چند روز پیش (دیماه 1397) شبکه دولتی ابوظبی از تولید سریالی درباره حسین بن منصور حلاج شاعر و عارف نامی ایرانی سده سوم هجری قمری خبر داد. امارات برای ترویج صوفی‌گری در جهان اسلام دو هدف اساسی دارد: یکی حذف جریان اسلام ی و دوم ایجاد آلترناتیو اسلامی بی‌خطر که هیچ چشم‌داشتی به قدرت و ت ندارد. |link|

 

 

مهاجرانی: برنارد دیر درگذشت |لینک|

پ.ن: این پست تقدیم به میرزا شد


بعضی وقتا همین اسامی معمولی شهدا ما رو با اطلاعات جدید و جالبی آشنا می کنند. فقط کافیه بریم مثلا اسم شهید سرکوچه مون رو (که معمولا هیچ شناختی ازش نداریم) سرچ کنیم و ببینم عضو کدام لشکر بوده، فرمانده اون لشکر کی بوده؟ شهید توی کدام منطقه‌ی جبهه حضور داشته یا وصیت‌نامه شهید رو پیدا کنیم (سایت هایی هستن که وصیت نامه شهدا داخلشون جمع آوری شده). اسم شهید محله ی ما شهید گاراپیدی هست که من اسمش رو سرچ کردم(شما هم اسم شهید کوچه یا محله تون رو سرچ کنید و توی کامنت ها ازش بگید)

 

 

«شهید ویگن گاراپیدی»فروردین 66 شهید در منطقه شرهانی شهید شده. او فرزند تنها خانواده ارمنی روستایی در استان لرستان بوده؛ باباش کدخدای روستاشون بوده. (رفت سربازی و افتاد توی لشکر 21 حمزه = لشکر شهید باکری اینها) (اصلاح می کنم رفت سربازی و افتاد توی لشکر 21 حمزه تهران )ویگن توی آخرین مرخصی خود گفته:  ما باید با رفتار و جانفشانی خود ثابت کنیم که قوم ارمنی همیشه و در بدترین اوضاع، همگام با هموطنان مسلمان خود است و داشتن روح شهادت برای ما ضروری است.


تصمیم گرفتم وقتی بگذارم و به صورت هفتگی پست های وبلاگم(روم نمیشه بگم وبلاگم: چون حس میکنم فیشنگار فقط مال من نیست) رو بررسی کنم. این مرور با توجه به سرعت تحولات در فیشنگار، فواید مختلفی دارد. در خلال این بررسی یه شیرین کاری آماری هم انجام دادم که در ادامه به سمع و نظر شما می رسد. در همین فرصت از رفقایی که در تهیه فیش ها و پژوهش های قبل از انتشار فیش‌ها با من همکاری دارند تشکر و قدردانی می کنم. و همچنین از همراهان گرامی که با طرح نظرات مخالف یا موافق خود باعث می شوند فیش‌ها بیشتر و بهتر تجریه و تحلیل بشوند کمال تشکر را دارم. (مخصوصا اونهایی که از راه دور و روستاهای اطراف زینت بخش مجلس و محفل ما شده اند)

 

نمودار همراهی


برای اینکه رفقایی که اسمشون توی لیست نیست هم دست خالی نرفته باشند هم این سه نکته رو بازنشر می کنم:

 

  • تا جایی که ممکن است سعی کنید با خوانندگان وبلاگ صمیمی و گرم باشید. اینکار حس اطمینان بیشتری در آنها به وجود می‌آورد.
  • سعی کنید نظری بنویسید که حداقل دو خط و مرتبط با موضوع باشد. نشان دهید که نه تنها مطلب را بصورت کامل خوانده‌اید بلکه نقطه نظری قابل احترام دارید؛
  • به دیگر نظرات جواب دهید؛ با اینکار می‌توانید گفتگوی وبلاگی آغاز کنید و با افراد جدیدی بحث و مبادله اطلاعات کنید.

پست مرتبط: اعتبار همراهی 2


یکی از قانونهای جامعه شناسی می‌گوید اصلاحات و انقلابها قابل صادر کردن و وارد کردن نیست؛ هیچ گاه هیچ کس نمی‌تواند دگرگونیهای آرام و اصلاحی، یا دگرگونیهای تند و ریشه دار و سریع و انقلابی را از جای دیگر به یک جامعه صادر کند یا از جامعه ای آن را وارد کند. این خود آن جامعه است که باید دگرگون شود تا نظامش دگرگون شود:

 

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. رعد:11


اونجا شرایط و فضایی داره که دختر من می‌تونه ایمان و اعتقاداتش را محکم‌تر کنه. کیفیت نمازی که در کانادا می‌خونه به مراتب بیشتر از ایران [است] تا به حال چندین جلد مفاتیح [الجنان] براش پست کرده ام. |link| برنامه بدون تعارف دیشب رو کیا دیدن


مشهدی: مگر روضه‌خوانی از ارکان عزاداری نیست؟

خادمیان: روضه‌خوانی یعنی چه؟

مشهدی: طرح اقوال غیرمستند برای گریاندن مردم.

خادمیان: در زمان ائمه(ع) در حضور آن بزرگواران مقتل‌خوانی می‌کردند. در «کامل‌ایارات» که از کتب معتبر و متقدم ماست نقل شده: «حماد از اصحاب امام صادق(ع) به ایشان می‌گوید: کنار قبر امام حسین(ع) نشسته بودم، جمعی عزاداری می‌کردند، بعضی قرآن می‌خواندند، برخی به نقل داستان و تاریخ مشغول بودند و برخی به مرثیه‌خوانی می‌پرداختند، امام فرمودند: خدا را سپاس که برخی از مردم را علاقه‌مند قرار داد تا به مدح و ستایش و عزاداری اهل بیت بپردازند و دشمنان ما را مورد اعتراض قرار دهند و کارهای زشت آن‌ها را آشکار کنند»


اگر بدانیم کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود، سپس زنده می‌شویم، سپس کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود و این حادثه هزار بار برای ما اتفاق می‌افتد و امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هزار بار این کار را با ما می‌کنند، ای فرزند حسین تو را ترک نمی‌گوییم.

 

در این شب عاشورا یک جمله هم به سید و اماممان، امام ‌ای می‌گوییم: ای سید و امام و رهبر و حسین ما، اگر بدانیم کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود، سپس زنده می‌شویم، سپس کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود و این حادثه هزار بار برای ما اتفاق می‌افتد و امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هزار بار این کار را با ما می‌کنند، ای فرزند حسین تو را ترک نمی‌گوییم.

 

همان چیزی را به تو می‌گوییم که اصحاب حسین به حسین(علیه السلام) گفتند:«آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند زندگی پس از تو را تلخ گردانیده». |Link|

پ.ن: این پست رو تقدیم می کنم به محبوبه ی شب


بالاخره در هر انتخاباتی بعضی برنده‌اند، بعضی برنده نیستند؛ بنابراین اگر واقعاً شبهه‌ای هست، از راه‌های قانونی پیگیری بشود. امروز اگر چهارچوبهای قانونی شکسته شد، [در صورت ابطال انتخابات]در آینده هیچ انتخاباتی دیگر مصونیت نخواهد داشت. |link|


ملاحسین کاشفی که سنی بوده، «فتوت‌نامه سلطانی» را نوشته است. فتوت‌نامه سلطانی یک اثر آئینی است. همچنین این سنی صوفی نقشبندی، «روضة‌الشهداء» را نیز نوشته است. الان اسم روضه‌خوانی از همین کتاب گرفته شده است. بعضی مثل مرحوم مطهری به شدت به این کتاب حمله می‌کنند و می‌گویند سرآغاز تحریفات بوده است، بعضی‌ها هم که نگاه آئینی دارند نگاه خوبی به این کتاب دارند و می‌گویند خوب شد که این کتاب، نوشته و مجالس روضه گرم شد.ahlekashanam.net

 



اشاره: هی می‌گشتیم در بلاگستان و هی دیگران را می‌خواندیم، هی نکاتی در ذهنمان متبلور می‌گشت که هی با خودمان می‌گفتیم باید برای دیگران بنویسیم، هی نمی‌شد. امروز دست و پایمان را جمع کردیم و بخشی را به رشته‌ی تحریر درآوردیم. باشد که بخوانید و بهره‌مند گردید.

 

- چه کنیم تا وبلاگ‌نویس خوبی باشیم؟

 

۱. بخوانید، بخوانید، بخوانید، بعد بنویسید. دو وجه برای این توصیه وجود داره. وجه سلبی‌ش اینه که خوندن باعث می‌شه با گذر زمان، قلمتون بوی کهنگی نگیره و وجه ثبوتی‌ش اینه که دامنه و عمق افکارتون بیش‌تر می‌شه. هر چی بیش‌تر بخونین، آدمای پخته‌تری می‌شید و شاخکاتون نسبت به محیط پیرامونتون حساس‌تر می‌شه.

 

۲. حرف تکراری و کلیشه‌ای نزنید. چیزی را بنویسید که جز شما کسی پیدا نشود بنویسد. این‌که در یک مناسبت یا اتفاق یا حادثه یا اصلاً در شرایط عادی حرفی بزنید که هویتتون از بین کلمات مشخص و ملموس نباشه، مفت نمی‌ارزه. قلم باید متمایز و شناسنامه‌دار باشه. باید طوری باشه که وقتی کسی خوند بفهمه چه کسی نوشته، نوشته رو.

 

۳. روزانه‌نویسی خوب است؛ زردنویسی نه. تفاوت این دو را درک کنید. نوشتن اتفاقات روزمره قلمو ورز می‌ده. به شرطی که روزانه‌های شما «آن» داشته باشه. «تخت» ننویسید. «نوشتن خالی» اسمش روزانه‌نویسی نیست.

 

۴. برای یادگیری و استفاده از واژگان متنوع، حریص باشید. کلمات برای بلاگر مثل رنگا هستن برای نقاش. انتخاب با شماست: می‌تونین رنگین‌کمونتونو سیاه سفید بکشید!

 

۵. بنوشانید و نوش کنید! کتاب بخوانید، فیلم ببینید، آهنگ گوش کنید و درباره‌ی آن‌ها بنویسید. وقتی می‌نویسین، دارین یه فعالیت خلاقانه انجام می‌دین. اینایی که گفتم (کتاب و فیلم و آهنگ) محصول خلاقیت و هنر سایرین هستن. یعنی برای شما حکم ویتامین رو دارن. دوپینگ حتی! هم خودتون استفاده کنین، هم بذارین دیگران مستفیض شن.

 

۶. تقلید نکنید. خودتان باشید. وگرنه نه دیگری می‌شوید، نو خودتان می‌مانید. ر.ک. حکایت زاغ و کبک.

 

۷. اعداد و ارقام را ملاک سنجش کیفیت وبلاگ‌نویسی قرار ندهید؛ هرگز! این اعداد در حد خودشون مفیدن. اما نذارید به نوشتن شما سمت و سو بدن. اگر برای تعداد لایک و کامنت می‌نویسین، وبلاگو ببندین و با طیب خاطر مهاجرت کنین به اینستاگرام. شما به اینجا تعلق ندارین.

 

۸. اول برای دلتان بنویسید، بعد - اگر لازم بود - برای بقیه. چیزیو بنویسین که دلتون می‌طلبه و می‌پسنده. همیشه فکر کنین که چند صباح دیگه اگه برگردین و نوشته‌هاتونو بخونین، هنوز لبخند می‌زنین یا فقط حس خواندن زیرنویس تبلیغاتی وسط یک سریال آبکی بهتون دست می‌ده. از یه زاویه‌ی دیگه هم می‌شه گفت وبلاگو با چت‌روم تلگرام اشتباه نگیرید. اینجا فرصت مغتنمیه که درونیات و داشته‌هاتونو ابراز کنین و به اشتراک بذارین. چاق‌سلامتیا رو ببرید تلگرام.

 

۹. مخاطبانتان را طبقه‌بندی کنید: بازدیدکننده، خواننده، دوست. برای دوستاتون محبت و برای خوانندگانتون احترام به خرج بدید. به بازدیدکنندگان هم فرصت بدین تا خودشونو به یکی از دو گروه قبلی ملحق کنن.

 

۱۰. اگر کسی را نمی‌خوانید، دنبالش نکنید. اینم توضیح بدم؟! خب دارید هم خودتونو اسکل می‌کنین، هم دیگرانو. اگر کسیو که نمی‌خونین، دنبال نکنین، اجازه می‌دین این امکان (دنبال کردن)، کارکرد درست و منطقی خودشو - که همانا اطلاع آنی از انتشار نوشته‌های جدید فردِ دنبال‌شونده هست - پیدا کنه که خب همین هم باعث افزایش کیفیت فضای حاکم بر وبلاگ‌نویسی می‌شه.

 

۱۱. میزان نوشتن، اصل نیست؛ اما مهم هست. باید برایش چارچوب داشته باشید. حداقل‌های کمّی برای میزان نوشتنتون تعیین کنین. مثلاً هفته‌ای حداقل یک بار، یا هر پست حداقل ۱۵۰ کلمه. خیلی ایده‌آل‌گرایانه هم به قضیه نگاه نکنین. جلوی وسوسه‌ی اعداد بزرگ بایستین. عملی‌بودن این معیارا مهم‌تر از بزرگ بودن ارقامه. یه طور باشه همچین آهسته و پیوسته.

 

۱۲. از پویش‌ها و چالش‌های وبلاگی فعالانه حمایت کنید. همین کارای به ظاهر کوچیک و دلی، نتایج پربرکتی برای فضای وبلاگ‌نویسی به همراه داشته و داره. اگه تجربه کرده باشین که می‌دونین، اگرم نه برین بچشین، خودتون می‌فهمین. :)

 

+ هی می‌گفتید جزوه جزوه، این هم جزوه. خوب بخونین، سؤالات پایان‌ترم از همیناست. :دی

 

شهریور است و رفته شور عشق از سر

افتاده این شب ها غرور عشق از سر

 

تنها به یُمن بادهای تند پاییز

روشن شده در دل تنور عشق از سر


منظورم از پاییز در عنوان، فصل پاییز نیست

 

چرا که از نظر من فصل ها فرقی ندارند. حتی بین ماه‌های سال هم تفاوت خاصی نمی بینم به جز ماه جمادی الاولی که بزرگتر از بقیه ماه ها است و وقتی در انتهای شب مهتابی بیدار می شوی حس میکنی ماه به آن بزرگی دارد با شیب ملایمی آرام سُر می خورد به سمت خانه شما.

 

پاییز برای من مصداق دوستی است که به خاطر اخلاق ناخوب خودم او را رنجیده خاطر ساختم و دوستی ما به ظاهر تمام شد. ولی ارادت ما همچنان باقی است.

 

در ضمن در مورد ماه جمادی الاولی هم (اسکلتون کردم)

پ.ن: دارم کامنتهای قبلی شما محترمان را پاسخ می دهم

 


وقتی ما گزارش های مربوط به یک حادثه ای مانند هفت تیر سال 1360 را ملاحظه کنیم، آنچه روزهای اول در اخبار درج شده در مطبوعات آمده، با آنچه طی روزهای بعد می شنویم، و همین طور آنچه بعدها افراد باقی مانده گزارش کرده اند، و یا روایات رسمی حکومت از این حادثه، و نیز آنچه در سالگرد آن حادثه طی سالهای بعد گزارش می شود، همه اینها، گرچه در گزارش اصل این که این واقعه رخ داده شریک هستند، اما روایت آنها تفاوت هایی دارد که می توان بر اساس شاخص هایی زمان آنها را تعیین کرد، یا به عبارتی تاریخ گزاری کرد. |link|


خدا منبع همه کمالات است

و وجودِ مخلوقات، فیض اوست.

 

پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم،

باید دوست خدا باشیم؛

 

 

پس کیمیای سعادت، یاد خداست،

در مواجهه با حلال و حرامش

 

دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.

More


. آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.



شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چنان دورانى آماده کنید.


البتّه دوستان ما آن اوقاتی که این قضایا اتّفاق افتاد، به بنده مرتّب توصیه کردند که اسم انقلاب رنگی را نیاورم؛ من هم چون معتقد به مم -بالاخره مشاورین نظر دارند و اهل فکرند- اسم انقلاب رنگی نیاوردم امّا خب انقلاب رنگی بود؛ درواقع کودتای رنگی، یک کودتای رنگی ناموفّق.[بود]  |link|


در خانواده ای سنی به دنیا آمدم و با حضور در جلسات شیخ زکزاکی شیعه شدم. در این جلسات، استاد برای ما در خصوص فضائل اهل بیت(ع) سخن می گفت و احادیث و ما را به جستجو در منابع اهل سنت وا میداشت تا خودمان در پی حقیقت باشیم. مثلا حدیثی با عنوان عشره مبشرات بالجنه -که در آن گفته می شود پیامبر به ده تن از اصحاب خویش بهشت را بشارت داده بود- را می‌خواند و می پرسید چرا این حدیث، بعضی از صحابه مثل ابوذر را در برنمی‌گیرد در حالی‌که آنها از بهترین های اصحاب هستند؟

 

+گفتگوی با یکی از شاگردان شیخ زکزاکی


آن‌کسی که امروز با امام خمینی بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتی شما خطّ انقلابی امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگی بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کرده‌اید؛ با پیغمبر که بیعت کردید، آن‌وقت:

 

بیعت با انگیزه‌ی صادقانه موجب میشود که خدای متعال سکینه و آرامش را بر دلها نازل کند.

وقتی سکینه بر دلها نازل شد، نگرانی‌ها و ناامیدی از بین خواهد رفت.

 

وقتی اطمینان قلب داشتید، آن‌وقت در مقابله‌ی با دشمن دچار حیرت و تزل نمیشوید.

این آرامش و سکینه‌ی الهی، امید به انسان می‌دهد. بیعت با راه پیغمبر این‌جوری است.

 

پ.ن: من رفتم معانی بیعت  رو خوندم. همون چیزی که در ذهن شماست درسته. بیعت یعنی اینکه دست در دست هم گذاشتن برای حمایت و اطاعت از حاکم یا امام

پ.ن: توضیح ذیل یکی از کامنت‌های پست «ریزش ها» این فیش را گویا تر می‌کند.

پ.ن: متن فیش دستکاری شده است بروید اصل مطلب را خودتان بخوانید. (سخنرانی رهبر: 19.10.94)


سنت من چنین است که گمراه کنندگان را یاور وکارگردان خود نمی گیرم: وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً | کهف: 51

 

 

 

وقتی که امام حسین علیه السلام از عبیداللَّه بن حرّ جعفی در راه کوفه درخواست یاری نمود، او از پیوستن به لشکر امام خودداری کرد و گفت: من اسبی خوب و تندرو دارم که می توانم آن را به شما تقدیم کنم. امام حسین علیه السلام ناراحت شد و این آیه را تلاوت فرمود: وَ ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً

 

 

به حضرت علی علیه السلام گفتند: تا استقرار یافتن حکومتت، معاویه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت یافتن، او را کنار بگذار! حضرت در جواب آنان فرمود: «ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

 


بسم الله آواتار

همیشه فکر می‌کردم به تنهایی می‌توانم از پس هرکاری که شروع می‌کنم بربیایم. می‌گفتم شخصا تجربه می‌کنم تا منت کسی هم بالای سرم نباشد. اگر زمین خوردم دستم را به زانوانم می‌گیرم و یاعلی گویان بلند می‌شوم. مدتی‌است اما متوجه شده‌ام، نه! از یک جایی به بعد فقط در حال درجا زدنم. امروز هم مطمئن شدم احتیاج به کسی دارم که مستقیم کمکم کند.

 

 

وقتی کسی که مثل یک پزشک، حنجره‌‌ی متنم را معاینه می‌کند تا چرک نداشته باشد و اگر داشت نسخه‌ی حکیمانه می‌پیچد مثل امروز که دو ساعت تمام، سر متنم وقت گذاشت غصه‌ی آن سال‌هایی را می‌خورم که سر خود کارم را پیش می‌بردم.

 

 

می‌دانم که قطعا خدا باید چنین آدم‌هایی را سر راهمان بگذارد. یک مربی که یاد بدهد با اعتماد به‌نفس کارت‌ را ادامه بدهی و کارهایت را نه‌تنها تشویق، که حمایت هم بکند. هزینه‌ی دومی را هر مربی‌ای نمی‌دهد. چرا که اعتبار چندین ساله خودش را به میان می‌گذارد.  منبع


 

چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو

همچو موسی زیر حکم خضر رو

 

صبر کن بر کار خِضرت بی نفاق

تا نگوید خضر رو هذا فراق

 

چون گزیدی پیر، نازک دل نباش

سست و ریزیده چو آب و گل مباش


اگر دکارت بیش از چهارصد سال پیش گفته بود: «من می‌اندیشم، پس هستم»، ن در جامعه امروز غرب و همه جوامع غربزده ناچار باید بگویند: «مرا نگاه می‌کنند، پس هستم». |فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی|


 

 

پ.ن: وقتی یک پست منتشر می‌کنید از خارج از پنل هم نگاهی به آن پست بیندازید و از انتشار صحیح آن مطمئن شوید. به پیش‌نمایش اکتفا نکنید.

پ.ن: تیتر نمیدونم چرا اینقدر مسخره از آب در اومد؟ (از اثرات سانسوره دیگه)


حذف «قُدسیت» از زندگی به همان میزان خسارت بار است که قدسی کردن افراطی همه امور از جمله اندیشه و برداشت دینی بشرِ محدود به انواع حدود ذهنی و تاریخی و اجتماعی. از یاد نبریم که «قدسی زدایی» در جهان جدید، خود عکس‌العملی در برابر قدسی کردن همه چیز و همه امور بوده است. سید محمد خاتمی|link|

 

آیین (نشریه خاتمی)

 

پ.ن: می‌خواستم عنوان مطلب را «عصری بودن دین یا عصری بودن فقه» بگذارم که منصرف شدم.

پ.ن: این سه مطلب به هم ربط ندارن فقط مجبورم سه تاش رو الان بگم


توییت: بعضیا خودشون دارن عوض میشن بعد با تعجب میگن نمیدونم ملت از کی این همه عوض شدن!


واکنش: وقتی ت لچک و روسری زن روستایی را بر می‌دارد و به جایش تاج بنفش می‌گذارد باید به حسن فریدونِ گفت دمت گرم که روح طاهره قره العین را شاد کردی، و همچنین دمت گرم که شما اولین نفری بودی که سید روح الله خمینی رو امام خطاب کردی. (اگر در خیابان یا عروسی و غیره کسی پوشش خودش را کنار بگذارد شاید من واکنش نشان ندهم اما )با کشف حجاب دختران و ن ساده ی روستایی در یک برنامه رسمی و دولتی که پخش زنده هم دارد به سهم خودم اعلام مخالفت می‌کنم: اصلاح‌طلب های محترم تکلیف خودتان با اسلام و امام را مشخص کنید.ممنون


روزی به من فرمودند: دلم می‌خواهد رژه ارتشیان را در برابر امام ببینم؛ عرض کردم هم اکنون ارتشی‌ها در کوچه‌اند و چند لحظه دیگر رژه آنان شروع می‌شود. آمدیم پشت در منزل و من در را باز کردم و ایشان مدت طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من می‌فرمودند: چقدر جالب است.» |link|

 

خاطره‌ی همدانی مترجم «المیزان» از علامه طباطبایی

پ.ن: مطلب طولانی بود. ولی انتخاب من قشنگ بود. تیتر هم که دیگه عالی

پ.ن: حالتون چطوره دوستا؟ :) سلام به همه


«آمریکا از شما به عنوان ادوات در جنگ و کشمکش خود با نظام سوریه، جمهوری اسلامی، روسیه و محور مقاومت بهره می‌برد و در نهایت به منافع خود توجه می‌کند و از شما دست می‌کشد و شما را به هیچ می‌فروشد». توصیه سید حسن نصرالله به کردهای سوریه |link|

 

 

پ.ن.یک: یک سال و نیم پس از این سخنان، امریکا نیروهای سوریه دموکراتیک(یعنی کردهای جدایی طلب) را در برابر حمله نظامی دولت ترکیه تنها گذاشت.

پ.ن. دو: سرنوشت جریانهای کردی در دهه‌های اخیر (پس از فروپاشی عثمانی) مصداق بارز ناموفق بودن جنبش‌های قومی در سپهر ی خاورمیانه است. پست مرتبط: چرا صدام دست شاه را بوسید؟


شایگان، به گمان من، روشنفکری معنوی، و نه دینی، و نه لائیک است.
روشنفکر، به اعتبار این که عقلانیت، و به خصوص عقلانیت نقادانه را به جد پاس می‌دارد،
و معنوی (spiritual)، به این اعتبار که سهم روح (spirit) را سرسختانه مطالبه می‌کند. |link|
 
 
 
پ.ن: کتاب ملت عشق رو می‌خوام بخونم. کسی خونده؟ (به نظرتون چه‌جور کتابیه؟)

شهد بیدﻤﺸﻚ با داشتن ترکیباتی همچون ژرانیون سالیسین، تانن، به عنوان داروی موثر در تقویت قلب، آرام بخش و رفع کننده درد و خستگی شهرت یافته است. طبیعت آن سرد و تر است؛ مقوی قوای دماغی و قلب، مفرح روح، ملین مزاج، سردردهای گرم مزاج را نیز تسکین می‌دهد.

 

طی این چندماه که بنده در خانه شربت بیدمشک مصرف می‌کنم دیگر به طور محسوسی میلم به پپسی(نوشابه) و آبجو(دلستر) کاهش یافته است.

شما شربت بیدمشک دوست دارید؟


«به‌هرحال امر حکومت اسلامى بعد از رسول خدا و غیبت آخرین جانشین آن، یعنى در همین عصر حاضر، بدون هیچ اختلافى به دست مسلمین است، اما با در نظر گرفتن معیارهایى که قرآن کریم بیان نموده و آن این است که

 

اولاً: مسلمین باید حاکمى براى خود تعیین کنند.

 

ثانیاً: آن حاکم باید کسى باشد که بتواند طبق سیره رسول اللَّه حکومت نماید و سیره آن سیره رهبرى و امامت بود، نه سیره سلطنت و امپراطورى.

 

ثالثاً: باید احکام الهى را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید.

 

رابعاً: در مواردى که حکمى از احکام الهى نیست (از قبیل حوادثى که در زمان‌هاى مختلف یا مکان‌هاى مختلف پیش مى‏‌آید) با م عقلاى قوم تصمیم بگیرند که بیانش گذشت.

 

دلیل بر همه این‌‌ها آیات راجع‌به ولایت رسول خدا است، به اضافه آیه شریفه زیر که مى‏فرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.

 

 

فیش مرتبط: دوست دارم رژه ارتش در برابر امام را ببینم

پ.ن: استفاده علامه طباطبایی از این آیه برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر عصری خیلی برایم جالب بود. (یعنی درواقع نشنیده بودم تا حالا)


هشتم، گاهی ممکن است علّت غیبت «بی‌التفاتی» باشد؛ یعنی نفس انسان هنوز مؤدّب به آداب الهی نشده است، ولی می‌خواهد خودش را در آن صِراط قرار بدهد؛ چون راهش را نمی‌داند، راه را اشتباه می‌رود.

 

[این مطلب(که به برشماری نواقص شخصی ما که منجر به غیبت کردن می‌شود می پردازد) را به خاطر همین جمله بالا بازنشر کردم. چون اگر کسی در پی این است که آدم بهتری باشد باید دقت خودش را در رفتار و افکارش بیشتر کند: بخوانید]

فرض کنید انسان شنیده یا دیده است که برادر مؤمنی مرتکب خلافی شده است یا نقصی بر او وارد شده که ممکن است هر نوع نقصی از جمله نقص بدنی باشد؛ مثلاً «پیسی» گرفته است. انسان واقعاً هم دلش برای او سوخته است؛ چه در بُعد دینی‌اش و چه در بُعد غیر دینی‌اش باشد، تفاوتی نمی‌کند. مثلاً به او ضربه مالی خورده است. هر چه هست، انسان می‌خواهد دلسوزی بکند، از روی غصّه خوردن برای اندوه و غمی که او پیدا کرده است، بی اختیار پشت سرش می‌ گوید: لااله الا الله! این کار را کرده است. بعد شروع به گفتن می‌کند.

 

دلسوزی هم می‌کند و واقعاً نمی‌خواهد طرف را بکوبد. می‌گوید: فلانی دستش آلوده به این کار شده است و دروغ هم نمی‌گوید. واقعاً به اصطلاح «ته دلش هم سوخته است» و خلافکاری او یا نقصی را که بر او وارد شده است، می‌گوید.

 

تذکّری بدهم. این نوع از غیبت را که بیان کردم، گاهی به صورت منافقانه است و نمی‌خواهیم آن را بگوییم؛ یعنی گاهی انسان می‌خواهد طرف را بکوبد، ولی در این قالب آن را می‌ریزد. نفس، خیلی خبیث است؛ «اخبث خبائث» است. این نفس شیطانی است و در حالی که می‌خواهد عیب برادر مؤمنش را بازگو کند، آن را در این قالب می‌گوید. او قیافهٔ دلسوزانه، مَغموم و مَهمومی می‌گیرد، امّا همۀ این‌ها صحنه‌سازی است، برای اینکه عیب او را بگوید. این حالت از بد‌ترین انواع غیبت است. خدا چنین کسی را هدایت کند. دروغ هم می‌گوید و اصلاً هدایت او را نمی‌خواهد.

 

گاهی هم در قالب دعا می‌ریزد. این حالت را نمی‌خواستم بگویم. موردی را می‌گویم که انسان واقعاً دلش می‌سوزد، غصّه می‌خورد، مغموم، مهموم و ناراحت است، ولی اسم طرف را می‌برد و می‌گوید: چرا این کار را کرد و چرا این‌گونه شد! واقعاً وقتی انسان «چرا» می‌گوید، دلش می‌سوزد. باید یکی به او بگوید: «تو آمدی ثواب کنی، خودت را کباب کردی.» اگر این غصّه خوری را در درون داشتی و نهفته بود، چقدر اجر داشت؟!، چون مؤمن نسبت به برادر مؤمنش باید همین‌گونه باشد. چقدر آن ناراحتی‌های درونی برای تو اجر داشت. همین که اسمش را بردی، او را مُعرفی کردی و عیب او را به طرف مقابل گفتی، غیبت شد. شیطان است دیگر، ثواب را به عقاب تبدیل کرد.

 

 

پ.ن: سخنان فوق بخشی از توضیحات اخلاقی آیت الله مرحوم شیخ مجتبی تهرانی است که با عنوان بحثی پیرامون غیبت  منتشر شده است.(بخوانید و بشونید)

پ.ن: تحلیل منشاء این خصیصه ی رفتاری  به طور مفصل خیلی برایم جالب بود؛ مخصوصا اینکه همه از یک روایت معصوم استخراج شد.


ایشان گفت من از شما یک سؤال دارم: اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند را می‌کشد؟ پاسخ دادم که گرچه وزارت اطلاعات در حال حاضر یک نهاد امنیتی است، اما اساس این وزارتخانه یک نهاد نظامی است و از دل نظامی‌ها درآمده است. عمده‌اش از سپاه آمده و بخشی هم از ارتش. این نیروها به اینجا نیامده تا کار اطلاعاتی بکنند، بلکه آمده‌اند تا کار عملیاتی بکنند؛ آمده‌اند بجنگند؛ آمده‌اند بروند جبهه و شهید شوند؛ آمده‌اند ضد انقلاب را بگیرند و بکشند. آقای خاتمی از این حرف‌ها خیلی تعجب کرد و گفت ما اشتباه کردیم که از ابتدا وزارت اطلاعات را به شما پیشنهاد نکردیم.

 

مصاحبه علی یونسی با بهناز عابدی.

ضمیمه «ایران ماه»

 

نظر رهبر در این خصوص:

با توجّه به تجربه‌ی خودم در زمینه‌های گوناگونِ اداره‌ی کشور در طول این بیست سال و آشنایی با جریانهای ی داخلی و خارجی، من نمی‌توانم باور و قبول کنم که این قتلهایی که اتّفاق افتاد، بدون یک سناریوی خارجی باشد. (یک گروه داخلی که جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصّب باشند و بنای این کار را داشته باشند، امکان ندارد دست به چنین قتلهایی بزنند.) ۱۳۷۷/۱۰/۱۸


جنون است این که

هرکس عقیده خویش را بستاید.

اگر اسلام به معنای تسلیم شدن برای خدا باشد

همۀ ما در اسلام به دنیا می‎آییم و

در اسلام می‎میریم.
«گوته - دیوان شرقی»

 

 

معرفی کتاب: یک روز از دوران کودکی پیامبرمان از زبان دایه ایشان حلیمه را در کتاب «سه کاهن» می‌توانید بشنوید.

 

کتاب صوتی «سه کاهن» (فقط امروز و فردا) به صورت رایگان در وبسایت jjp.ir قابل دانلود است.

با دانلود کتاب «سه کاهن» می‌توانید در مسابقه‌ی کتابخوانی «پویش ملی سلام بر محمد» شرکت کنید. (همان لینک)

 

جوایز: پنج ربع سکه برای پنج نفر

(معرفی این پویش عیدی من به شما بود.)


بنده به آقایان گفتم چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند بعضی‌ها مضر میدانند من هم که صاحبنظر نیستم بنابراین اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم.

 

من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ (وقتی یک چیزی مصوبه‌ی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوش‌بینی به او نگاه کند)

 

یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است و به هر تقدیر ناراضی میشوند. اما آتش زدن به فلان بانک کار اشرار است؛ من عرضم این است که هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ (ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است)

 

مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند.


تصمیم گرفته ام هر هفته مطلبی که از طرف خوانندگان مفیدتر معرفی شده را به صورت پست ثابت در فیشنگار قرار دهم تا افراد بیشتری آن را ببینند‎ (فرض من این است که هر خواننده مطالب مفید از نظر خودش را لایک می‌کند)‎

پست های هفته گذشته به ترتیب محبوبیت:

 

ثواب را به عقاب تبدیل کرد(7)

خاتمی از نظر یونسی خوشش آمد(6)


شایگان، به گمان من، روشنفکری معنوی، و نه دینی، و نه لائیک است.
روشنفکر، به اعتبار این که عقلانیت، و به خصوص عقلانیت نقادانه را به جد پاس می‌دارد،
و معنوی (spiritual)، به این اعتبار که سهم روح (spirit) را سرسختانه مطالبه می‌کند. |link|
جمله ملکیان درباره داریوش شایگان
 
 
پ.ن: کتاب ملت عشق رو می‌خوام بخونم. کسی خونده؟ (به نظرتون چه‌جور کتابیه؟)

فیشنگار در این هفته پر تلاطم چهار مطلب منتشر کرد که چهل و نُه نفر در این مطالب به گفتگو و مشارکت پرداختند و جمعا این پست ها 134 کامنت دریافت کرده است (همه اش رو مدیر فیشنگار به تنهایی پاسخ داده است!)

 

در جدول زیر میزان مشارکت خواننده‌های محترم فیشنگار در گفتگوها به صورت هرمی ترسیم شده است. امیدوارم که همیشه بر فراز قله رفاقت بدرخشید و امید که هر فضیلتی هست شما بر قله‌ی آن باشید.

 

 

هرم همراهی

پ.ن: نویسنده وبلاگ«لبخند ماه» هم در پست چهارم مشارکت داشتند که متاسفانه -بخاطر اینکه نمودار قبل از تایمی که ایشان کامنت گذاشته بودند تکمیل شده بود- محاسبه نشد


اوتیفرون: سقراط، نمی دانم اندیشه‌ی خود را چگونه بیان کنم زیرا هر سخنی را که به میان می آورم عنان از دست من می‌رباید و می‌گریزد و در یک نقطه پابرجا نمی‌ماند.

 

 

سقراط: اوتیفرون، این صفت، خاصِ آثار نیای من داید الوس است. اگر من چنین می‌گفتم ریشخندم میکردی و می‌گفتی به سبب خویشی من با دایدالوس سخنانم پابرجا نمی‌مانند و به پرواز می آیند. ولی اکنون، چنانکه خود میگوئی، سخنان تو ثباتی ندارند.

 

 

اوتیفرون: حق به جانب توست. ولی سقراط، این گناه من نیست بلکه داید الوس توئی که نمیگذاری سخنها در یک نقطه پابرجا بمانند.

 

 

سقراط: معلوم میشود من بسی هنرمندتر از داید الوس هستم زیرا او تنها به آثار خود توانائی پریدن میبخشد در حالی که من علاوه بر آثار خود، آثار دیگران را نیز بپرواز می‌آورم و هنر من چندان ظریف است که بی آنکه خود بخواهم جلوه گر می‌گردد اما آرزوی من این است که سخنهای ما پابرجا بمانند و از دستمان نگریزند و چنین نعمتی را بسی گرانبهاتر از هنر داید الوس و گنجهای تانتالوس میدانم.

 

منبع: رساله اوتیفرون

پ.ن: تنها صدا [کامنت] است که می‌ماند.


ملاصدرا کتابی دارد با عنوان «رساله سه اصل» من هم امروز می‌خواهم پستی نامه طور برای شما بگذارم به نام«رساله‌ی سه عکس».

تصویر اول بررسی نمودار همراهی هفته گذشته به تفکیک جنسیتی است:

نمودار مشارکت ن و مردان- آبانماه 98

پ.ن: دیروز یکی از دوستان دوران های اولیه ی فیشنگار (شما نمی‌شناسیدش)بعد از مدت ها از حال و روز خودش و زندگی اش خبرهای خوبی داد که خوشحالم کرد.

 

تصویر دوم هم یکی از چهره های تلویزیونی ایرانی هست که همه تون احتمالا بتوانید نام او را به خاطر بیاورید یا حداقل چهره  الانش را:

 

 

 

برای عکس سوم پدیده درخوری پیدا نکردم. اما برای هم قافیه شدن به سه اصل ملاصدرا خواهشمند است عکس سوم را شما پیشنهاد بدهید.

 

 


در یکی از همین شب‌های پاییزی در کمال بی‌حوصلگی کتاب«ارتش سری روشنفکران» را برداشتم و ورق زدم. سپس آن را از همسرم امانت گرفتم که بخوانم(اعضای خانواده ما حساسیت زیادی نسبت به کتابهای خود دارند) ورق که زدم عنوان کتاب برایم جذاب نبود؛ عنوان فصل ها نیز. اما بخش مقدمه یا درآمد کتاب مطالب مفیدی درخصوص برخی فیلسوفان مطرح و مکتب‌های معاصر فلسفی داشت.

 

 

پ.ن: متاسفانه در روزهای گذشته و ساعتی که بنده به پنل دسترسی نداشته ام یکی از پست‌های پیشنویس به اشتباه منتشر شده است که از این بابت از خوانندگان و همراهان فهیم فیشنگار عذرخواهی می‌کنم.(بایید دربارش حرف نزنیم)

 

پ.ن: ابتدا عنوان مطلب را «درآمدش خوبه» گذاشته بودم که یعنی بخش«درآمد» کتاب، خوب بود اما در تورقی که دوباره در آن بخش زدم دیدم دور تعبیر «آوارگی معرفتی» با مداد خط کشیده ام؛ بر آن شدم! که بیارمش توی عنوان| و اینگونه شد که امروز با یک عنوان ترکیبی در خدمت شما هستیم.


لوی استروس استاد دانشگاه در رشته تاریخ فرهنگ درکتاب «نژاد و تاریخ» نشون میده که . دید تکاملی به تاریخ اشتباهه. ما نباید فکر کنیم که همون طور که نوعی تکامل در طبیعت وجود داره که اصلح رو نگه می داره، در فرهنگ هم تکاملی هست. فرهنگ ها در طول تاریخ و هزاران سال قبل از تاریخ مکتوب، مسیرهایی آشفته و بسیار پراکنده رو مدام و مدام رفتن و برگشتن و باز رفتن. اینه که نمیشه خطی ترسیم کرد که فرهنگ غرب در انتهای اون قرار داره و باقی فرهنگ ها به تناسب فاصله ای که با اون مقصد دارن، عقب مونده یا پیشرفته یا در حال توسعه محسوب بشن. تاریخ فرهنگ یک خط نیست، انبوهی در هم و بر هم از شاخه های نامتناهیه.

 

 

ما (یعنی غربی ها) ناخواسته دستاوردهای باقی فرهنگ ها رو با این فرهنگ مقایسه و ارزشگذاری می کنیم و فقط جنبش هایی رو "پیشرفت" محسوب می کنیم که در راستای تکنیکی تر شدن تمدن ها بودن. این تلقی موجب شده  تا تصور کنیم"فرهنگ و نژاد غربی برتر از باقی فرهنگ ها و نژادهاست"در حقیقت فرهنگ های دیگه هم در طول تاریخ حرکت کردن، هر چند نه به سمت مقصدی که فرهنگ غرب حرکت کرده. منبع

 

 

پ.ن: شاید این توضیح لازم باشد که بدانیم از قرن نوزده میلادی، «نظریه تکامل» یک پای ثابت در اصول مبنایی اندیشه های تولید شده در زمینه های مختلف فلسفه و علوم انسانی بوده است./پ.ن: احتمالا پست بعدی هم معرفی کتاب باشد.

در روایتی امام‌صادق(ع) می‌فرماید: زنی بیابانی وارد مدینه شد و با پیغمبراکرم(ص) برخورد کرد. دید پیامبر(ص) دارد غذا می‌خورد. «وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْحَضِیض»؛ دید ایشان روی سنگ یا زمین نشسته و مشغول غذا خوردن است. «فَقَالَتْ یَا مُحَمَّدُ وَ اللَّهِ إِنَّکَ لَتَأْکُلُ أَکْلَ الْعَبْد»؛ تعجّب کرد و گفت: مثل بنده‌ها نشسته‌ای و سفره‌ات را پهن کرده و غذا می‌خوری؟ تو آقایی! تو مولایی! چه مولایی بالاتر از تو! «وَ تَجْلِسُ جُلُوسَه»؛ امّا به سبک بنده‌ها نشسته‌ای؟! «فَقَالَ لَهَا رَسُولُ‌اللَّهِ(ص) وَیْحَکِ! أَیُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّی»؛ وای بر تو! چه بنده‌ای بنده‌تر از من؟!

 

اگر انسان جایگاهش را در این عالم بداند و رابطه‌اش را با این نظام بفهمد، جز این روشی که پیغمبراکرم(ص) داشت، روش دیگری را برای خودش انتخاب نمی‌کرد. سرّ رفتار پیغمبر این بود. می‌دانست بنده است. هیچ‌وقت از بنده، آقایی نمی‌آید؛ آقایی فقط برای یک موجود است و بس. این باید در روح انسان جا بیفتد که من کسی نیستم، هرچه هست او است. |more|

چارده ساله مَهی بر لب بام

چون مه چارده، در حسن تمام

[یه دختر زیبا و رعنا]

داد هنگامه ی معشوقی ساز

شیوه ی جلوه گری کرد آغاز

[آرایش کرد اومد بیرون]

او فروزان چون مه و کرده هجوم

بر در و بامش اسیران چو نجوم

[از حضورش استقبال شد]

 

ناگهان پشت خمی همچو هلال

دامن از خون چو شفق مالامال

[از قضا یه پیرمرد هم او را شدیدا فالو کرد]

 

کرد در قبله ی او روی امید[طلب]

ساخت فرش ره او موی سپید

 

گوهر اشک به مژگان می سفت

وز دو دیده گهر افشان می گفت

[و بی وقفه صفحه او را چک میکرد]

 

کِای پَری با همه فرزانگی ام

نام از تو رفت[بُرد] به دیوانگی ام

 

 

لاله سان سوخته ی داغ توام

سبزه وش رهسپُر باغ توام

[و رفت به اون دختر زیبای همسایه گفت که فالوت کردما]

 

نظر لطف به حالم بگشای [یعنی بَک بده تا.]

زنگ اندوه ز جانم بزدای

 

 

نوجوان حال کهن پیر چو دید

بوی صدق از نفس او نَشنید

[دختره به همسایه شون خوش بین نبود]

 

گفت کای پیر پراگنده نظر [یعنی چشم چران]

روبگردان به قفا بازنگر

قفا هم یعنی پشت سرت

 

که در آن منظره گل رخساریست

که جهان از رخ او گاریست

[یه لینک داد گفت این عکساش دوبرابر من لایک میخوره]

 

او چوخورشید فلک، من ماهم

من کمین بنده ی او، او شاهم

[خودمم فالورشم مثلا]

 

عشقبازان چو جمالش نگرند

من که باشم که مرا نام برند

 

 

پیر بیچاره چو آن سو نگریست

تا ببیند که در آن منظره کیست

بیچاره در اینجا یعنی اسکول و خیلی چیزهای دیگر

 

زد جوان دست و فکند از بامش

داد چون سایه به خاک آرامش

[بلاک اند ریپورتش کرد]

 

کان که با ما ره سودا سپرد

نیست لایق که دگر جان نگرد

 

 

هست آیین دوبینی زِ هوَس

قبله ی عشق یکی باشد و بس

 

 

عبدالرحمن جامی

با ترجمه و تصحیح فیشنگار


علامه طباطبایی! اصرار داشت برای یکبار هم که شده میگو بخورد. این خواسته با رویه زندگی و خوراک ساده ایشان متفاوت بود، وقتی دلیل این خواسته از ایشان سوال شد، فرمود پیامبر(ص) یکبار در عمرشان میگو خورده بودند. |link|در روایتی در مقدّمه سنن النبی در مورد سبب نگارش کتاب آورده است: امام صادق(علیه السّلام) مى‏‌فرماید «من دوست ندارم که مسلمانى بمیرد، مگر این‏که تمام آداب و سنن آن حضرت را و لو یک بار هم که شده، انجام دهد.»

 

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

عطار و فارابی دو تن از مفاخر فرهنگی زبان فارسی امسال در فهرست مشاهیر جهانی یونسکو به ثبت خواهند رسید.(عبدالمهدی مستکین مدیر فرهنگ کمیسیون ملی یونسکو در حاشیه نشست بزرگداشت مولانا در بنیاد ایرانشناسی اعلام کرد) link

 

فارابی دانشمند و فیلسوف قرن نهم میلادی اهل ایران و ساکن گرجستان، عراق، سوریه و مصر بوده است و کتاب معروف او «مدینه فاضله» نام دارد.

ورژن جدیدی از نمودار همراهی در بازه 2 تا 8 آذرماه با کمک دوستانم آماده شد؛ ببینید:

نمودار 2 تا 8 آذر98

 

دو سه چهار روزی است بنا به دلایلی قصد داشتم بلاگ رو تخته کنم و عطایش را به لقایش ببخشم و برم پی کار روزمرگی های خودم - خیلی بالا پایین کردم که این کارو بکنم یا نه ؛ مثل میلیون ها میلیون آدم دیگه که اصلا نمیدونن بلاگ چیه و کجاست و فکر میکنن ته اینترنت همین سوشال مدیا است چند تا لایکی که تو اینستا میکنن و

چندتا عکسی که میذارند و دیدشون از اینترنت به همین اینستاگرام و پیام رسان های داخلی محدود میشه!

 

اما سوالی که قبل از حذف بلاگ از خودم می پرسیدم این بود که چرا بلاگ مینویسم؟!

 

وقتی جوان تر بودم و خجالتی تر؛ بلاگ مینوشتم برای پیدا کردن دوست؛ برای جلب نظر کردن، برای این که نشون بدم چقدر آدم متفاوتی هستم نسبت به اطرافیانم؛ همونطور که نوجوان های بلاگ نویس این روزها دنبالش هستن؛ آدم اغلب از اتفاقات روزانه اش مینویسه از هر چیزی که دم دستش هست و به فکرش میرسه تا این که کم کم میگذره و دوران نوجوانی سپری میشه، دغدغه های آدم تغییر میکنه دیگه اونقدری دنبال این نیست که دوست جدید پیدا کنه و میخواد سعی کنه دوست هایی رو که داره حفظ کنه؛ خط فکریش عوض میشه، اتفاقات هرمونی توش می افته و خلاصه زیر و زبَر میشه عالم و دنیاش و شروع می‌کنه از دغدغه های شخصی خودش بنویسه؛ جوری که محوریت بلاگش میشه خودش!

 

اما همین که این دوره هم سپری بشه آدم دیگه از خود محوری خارج میشه و به جامعه فکر میکنه، به اطرافیانش به بایدها و نباید ها؛ به فرهنگ و عرف و هر کوفت و زهرمای که آدم ها رو محدود میکنه تا خودشون نباشن، که باعث میشن از زندگی لذت نبرند و به زنده بودن بسنده کنند، اینجاست که سعی میکنند تاثیر گذار باشند؛ اینجاست که سعی میکنند آرمان های مهم تری رو دنبال کنند و دقیقا همینجاست که بلاگ نویسی واقعی نمود پیدا میکنه؛ یعنی تاثیر گذاری بر افراد و جامعه.

 

اینجاست که بلاگر به فردیت خودش فکر نمیکنه و براش اهمیتی نداره که چه بلایی قراره سرش بیاد - خیلی از انتقاد های تند رو به جون دل و بپذیره و خودش رو اصلاح کنه تا بتونه تاثیر گذار باشه. تاثیری که هم فرهنگ رو اصلاح کنه و هم صدای جامعه ای باشه که شاید تریبونی برای حرف زدن ندارن.

 

بارها پیش اومده که بخوام ببندم و برم ولی

++ سهم ما از بلاگ ماندن است

نویسنده: یک آشنا


الجابری معتقد است آینده دنیای اسلام یا باید «عقل عربی» باشد یا باید عقلانیت ایرانی. او معتقد است چهره غالب تمدن اسلامی از ابتدا تاکنون عقلانیت ایرانی بوده و ما اگر بخواهیم از این عقلانیت بیرون بیاییم و به فرهنگ عرب بازگردیم راهی نداریم الا اینکه این عقلانیت ایرانی را نقد کنیم و کنار بگذاریم و به کلام اشعری پناه ببریم.
 
http://data.arab48.com/data/news/2016/09/01/Croped/20160901104013.jpg

 

در پروژه الجابری شما می‌توانید نگاه سلفی، نگاه اخوانی و قرائت فاشیستی و خشونت‌آمیز از دین که منتهی به جریان‌های افراطی و رادیکالی همانند داعش می‌شود را هم ببینید.

 


محسن مهدی(1926-2007) از طریق لئو  اشتراوس متوجه فارابی می‌شود و برای نخستین‌بار در 1970 در سمیناری در نیویورک، اولین زندگی‌نامه‌ از فارابی را ارائه می‌دهد که براساس نوشته‌‌ای از معاصر فارابی به نام «الخطابی» است که محسن‌ مهدی در کتابخانه‌های افغانستان به دست آورده بود.

 

 

پ.ن:

1/محسن مهدی و بسط فلسفه ی اسلامی در غرب |link|

2/ امروز در دانشگاه های مهم جهان درباره نظریه‌های فلسفه ی اسلامی پژوهش میشه؟ (اگر آری نتایج آن پژوهش ها ترجمه میشود؟)

3/ آیا محسن مهدی شاگردانی تربیت کرده؟ خبری از فعالیت‌های فلسفی در جهان عرب هست؟

4/محسن مهدی عراقی است و متعلق به حوزه عقلانی ایرانی و خرد ایرانی است.(پورحسن)


فارابی با جناب کلینی هم‌دوره است و با نائب سوم امام عصر(عج) گفت‌وگو دارد، با ابوجعفر فرات، وزیر شیعی دولت المقتدر بالله عباسی، کاملا رفیق است. جالب اینجاست وقتی این دوران می‌گذرد فارابی از بغداد کوچ می‌کند. یعنی دوران رحلت مرحوم کلینی و رفتن تفکر امامیه و با فراز و نشیب تاریخی بغداد، فارابی از این شهر می‌رود. چرا فارابی به سمت حمدانی‌ها می‌رود. |link|


یهودیان و مسیحیان در مقابل علمای خود متعبد بودند، یعنی مطیع و تسلیم آنها بودند و در حقیقت مطیع میلها و هواهای نفسانی آنها بودند؛ خداوند در آنجا[1] می‌فرماید اطاعت، از حقوق مخصوص پروردگار است.

 

پس آنجا که می‌گوییم اِیّاکَ نَعْبُدُ یعنی خدایا هیچ گروهی را به نام و به نام قدّیس و به نام دیگر عبادت نمی‌کنیم، کورکورانه اطاعت نمی‌کنیم؛اگر رسول خدا را اطاعت می‌کنیم از آن جهت است که تو صریحاً فرمان او را واجب کرده ای. اگر ائمه‌ی اطهار را به عنوان اولی الامر اطاعت می‌کنیم چون تو فرمان داده ای. |more|

 

پ.ن: این بد است اگر یادمان برود دین و رسولان واسطه ما و آفریدگار ما هستند.

پ.ن: تیتر* برگرفته شده از این شعر است.


[1] اِتَّخَذوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دونِ اللّهِ.


«او اسلام را به یک قدرت بزرگ جهانی بدل کرد و کمر قوی‌ترین امپراطوری‌های شرق و غرب را شکست و اسلام را بر ایران و مصر و فلسطین و… حاکمیت بخشید؛ او وارث پرشکوه‌ترین امپراطوری‌ها و سلطنت‌های زمینی شد و هم‌چون یک ژنده‌پوش فقیر می‌زیست. پیاده‌ راه می‌رفت و بر خاک می‌خفت. او فرزندش را، که به شراب خوردن در مصر متهم شده بود، به دست خود تازیانه زد؛ می‌گریست و می‌زد، با شگفتی پرسیدند: چرا می‌گریی؟ پس چرا می‌زنی؟ گفت: عمَرِ خلیفه می‌زند و عمر پدر می‌گرید…
و وقتی هم در بستر مرگ افتاده بود، شرطی را که با شورای انتخاب خلیفه گذاشت، این بود که فرزند او، عبد الله، را- که به زهد معروف بود- کاندیدای او نکنند…. چنین کسی چگونه حق‌کشی می‌کند؟ بر خلاف وصایت پیغمبر عمل می‌کند؟ به مسلمانان خیانت می‌کند؟ خاندان پیغمبر را محروم می‌سازد؟ حق علی را غصب می‌کند؟.» (مجموعه آثار: ۲۶/ ۳۰۴)

در این میان چند تن . که از علم و تقوا دست کم تقوا عاری بودند به نام ت ترویج کردند و با نام اصلاحات، برخلاف دین، آنها را به نوشتن و گفتن وادار کردند و کتابهای آنها را با اجازه اداره مطبوعات[پهلوی] با خرج خود یا کسانی که گول خورده‌اند به طبع می‌رساندند و اگر کتابی بر ضد آن نوشته می‌شد طبع آن را اجازه نمی‌دادند چنانکه کتاب "اسلام و رجعت " که نوشته شد، یکی از ون قم کتاب "ایمان و رجعت" را نوشت و دروغپردازی و خیانتکاری شریعت سنگلجی(1271-1322 ش) را آفتابی کرد و نگذاشتند چاپ بشود. کشف‌الاسرار
 
توضیح: امام دارد می‌گوید یک بی‌تقوا و خودفروخته ای آمد به اسم اصلاح دین کتابی نوشت و در آزادگی این اصلاحگر(شریعت سنگلجی) همین بس که رضاخان پهلوی اجازه نداد کتابی که در نقد اندیشه های این خودفروخته نوشته شد در کشور مجوز چاپ بگیرد.

اولین بیانیه ی امام خمینی|مرتبط|


اشارهـ:روزمره نویسی یک بلاگر ایرانی به نام اِلی که در امریکا زندگی و کار می‌کنه.

الی خانوم در حالی که قد[قید] دیدن مجسمه ازادی و وال استریت و یادبود ۱۱ سپتامبر و همه رو زده بود طلبیده شد.اونم با همراهی یک دختر ایرانی خوب

 

الی خانوم یخخخخ زده از صبح.بیرون بوده و هزار تا چیز دیده.هزار تا درخت کریسمس قشنگبه دختر بی پروای وال استریت و  گاو وال استریت و پل بروکلین و ساختمان فدرال و تجارت جهانی و مجسمه آزادی و همه عکس گرفتهحداقلش اینه که الان دیگه خجالت نمیکشم برای خونه مجسمه آزادی صوغاتی[سوغاتی] گرفتم اما خودم ندیده بودمش

 

از صبح ور ور ور حرف زده که نکنه یک دقیقه از مهلت فارسی حرف زدنش با یه دختر مشابه ایرانی از دست بره و هی چرت و پرت گفتهدوست ایرانی مدام خندیده و الی خانوم بیشتر انگیزه گرفته که چرت و پرت بگه

 

حسای زیادی دارم این روزا

خیلی زیاد و قاتی.

غمگین نیستم.یه ذره برنامه ها و فکرام قاتی شده.اولویت های مقطعی و لحظه ای و حتی طولانی مدتم

 

 

مهاجر زیاده شده و تمام نیویورک پره از مسلمونای دستفروش و دکه دار که ساندویچ و نون میفروشنخیلییی زاد.خیلی زیااااد.هر چی کارای کارگری و نگهبانی و فروشندگی دست سیاه پوستات کارای دستفروشی و دکه داری و خورده ریز فروشی و مغازه های کوچیک دست خاورمیانه ای ها با قیافه هایی شبیه جنوبی های ایران شایدامشب از یه دست فروش پرسیدم اون پایه های شارژی که نور میدن تو این کریستالا مستطیلیشم دارین؟ گفت نهچندین متر اون ور تر دیدم یه مردی خودشو دوون دوون رسوند به من گفت تو یکی از اون دخترایی هستی که دنبال پایه مربعی برای کریستال میگشتی؟ گفتم آرهگفت پیدا کردم برات! قیمتش فقط دو دلار بود. منم نمیخواستم بخرم فقط پرسیده بودم که اگه داره ببینم چه شکلی کار میکنه و قشنگیش می ارزه به خریدن یا نهگفتم من سوال کردم اما الان نمیتونم برگردم دوبارهمرده رفتدل منم اب شد و ریخت کف خیابون قندیل بسته ی شب عیدعزیزم.عزیزمهمه عزیزان من.حتی اون زنه که ازش دستکش خواستم و نداشت.زن دستفروش چشم بادومی پیر و مریضنمیدونم دلیل عاقلانه ای داشتین که شهر و کشور و زندگی خودتونو ول کردین اومدین توی این شهر شلوغ که مهد تولید و مصرف و سرمایه داریهنمیدونم اما دل من هیچ وقت بی تفاوت نیست.حداقل به ادمای سبزه خاورمیانه. چرخ تاریخ و دنیا تا همیشه این طوری نمیگرده.همون طوری که یه روزی این شکلی نبودخدا ریشه ظلم رو بکنهدست خدا پناه و نجات دهنده هر کسی باشه که ریشه اش کنده میشه به هر دلیل

 

کاش آدما هم عاقل تر باشن.کاش بدونن که خیلی از دهلا صداش از دور خوشه یا حداقل برای هر کسی صداش خوش نیستکلبه حقیر و درویشی اما با فکر و خیال راحت و با غرور خیلی بهتره از اوارگی و حقارت و ترس

 

فکر میکنم ادما همه دوان به دنبال آزادی.آزادی ای که مطلقش هیچ جا نیست و نمیتونه که باشه اصلا شایددنبال برابری اما حتی یه ذره هم که شده بعضیا برابرترن همیشهیه جای دنیا رسما و علنا اسیری و یه جای دیگه دنیا ازادی اما حواست باشه که شاید تعریف ازادی داره بهت تزریق میشه توی این دنیای پر از رسانهمنظورم اصلا ی نیست.منظورم اینه که وقتی میری یه چیزیو میخری یا بچه ات رو یه مدرسه میذاری یا هر کاری میکنی مطمئنی که خودت تصمیم گرفتی و غیر مستقیم تصمیم توی ذهنت تزریق نشده؟

نمیدونم

 

پ.ن: این کلیپ تصویری کوتاه درباره اثر تبلیغات هم مرتبط با بخش پایانی مطلب، قابل پیشنهاد است.

 



مدت زمان: 3 دقیقه 22 ثانیه

862. یک آشنا و بررسی‌هایش برای رفتن


زمانی که چهره سوخته همسر و نوه‌ام پس از بازگشت از اربعین حسینی را دیدم، متوجه شدم در این مسیر هوا گرم است؛ بنابراین تصمیم گرفتم در مسیر نجف تا کربلا سایه فراهم کنم. برای این کار با مقامات عراقی در نجف گفت‌و‌گو کردم و آن‌ها قول همکاری دادند و این طرح با هزینه‌ای بالغ بر ۲۵ میلیون روپیه پاکستان اجرا می‌شود.

 

 

شاید من زنده نباشم که ببینم زائران اربعین از زیر سایه درختان کاشته شده پیاده‌روی می‌کنند؛ اما در آخر عمر خداوند مرا به این سمت هدایت کرد و راهی خوب به من نشان داد. خدا را شکر!

 

 

طرح تاجر پاکستانی برای درختکاری از نجف تا کربلا

 

پ.ن: اگه فردا من نت نداشتم حلال کنید دیگه!


مستند ایکسونامی درباره پیشرفت‌ها و ماجراهایی است که جامعه آمریکا در زمینه آزادی جنسی طی کرده است. ایکسونامی در هفته‌های اخیر در برخی دانشگاههای کشور اکران شد که با حاشیه هایی همراه بود. همینک تماشای این مستند در وبسایت فیلمگردی امکان پذیر شده است. اگر کسی مستند ایکسونامی را دیده -یا امروز تماشا کرد- نظر خود را درباره نقاط قوت و نقاط ضعف مستند بنویسد تا در انتها یک جمعبندی صورت بگیرد. |link|


ارکیده: یه روز مرخصی میخوام، که‌ صبح رو با یه صبحونه خوب و مفصل شروع کنم بعدش برم خرید و پاساژ گردی. نهار رو دل درست بخورم، چرت بعد از نهار داشته باشم و عصر برم استخر. Joker رو بدون وقفه‌ بینش ببینم. آخرشم شب رو ۸ ساعت پشت سر هم بخوابم!

یه روز مرخصی از مادری؟ میشه؟

 

 

پ.ن: فیش‌های هشتگ #فرزند را مطالعه کنید.

پ.ن: نئوتد با پادکست گالینگور بازگشت: لینک


در مسیر مراسم به آقای سازگار زنگ زدم و درخواست شعر برای مداحی کردم گفت بنویس:

 

در روز عزا حرمت ارباب شکستند

علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟

 

این فتنه گران راه عزادار تو بستند

علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟

فیلم

 

هشدار: کسانی که در این مراسم حضور داشته اند هنگام دیدن کلیپ ممکن است مو بر تنشان سیخ شود.


آدم ساده به خاطر روح خوش باوری سخن را -هرچند بیرون از حقیقت باشد- بمجرد عبارت‌های لطیف و مثال‌های شیرین، بی‌دلیل و منطق باور می‌کند و از این راه زیان‌های بسیار می‌برد. از این جهت شیخ الرئیس فیلسوف بزرگ اسلامی گفته است کسانی‌که چیزی را بی‌دلیل باور می‌کنند از طبیعت انسانیت بیرون رفته اند.

 

آدم باید مقالات با زَر و زیور عصری را کنار گذاشته و ناسزاها و هرزه گوئی‌های این مقالات را به یکسو انداخته و با حس کنجکاوی که خدا به انسان داده به گفتار هر دو طرف نظر کنند و از هیچ یک، حتی یک سخن گرچه کوچک باشد را بدون دلیل درست قبول نکنند.

مشی علما و قدمای ما نشان می‌دهد علم و معرفت؛ با ذکر گفتن و چله نشینی و بدون طی کردن مراحل تحصیل علوم رسمی به دست نمی‌آید (بخشی از سخان حجت الاسلام رمضانی مدرس فلسفه و عرفان در مراسم بزرگداشت علامه حسن‌زاده:1390)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ.ن: بدینوسیله از پیج رسمی فیشنگار در آپارات با نشانی mehr5fiish رونمایی می‌نمایم.


درباره استاد حسن رمضانی:

به سال 1336 هـ.ش در روستای قدمگاه نیشابور (استان خراسان) به دنیا آمد.

 

پس از گذراندن دوران تحصیلات دبیرستان به خاطر علاقه به حوزه، وارد مدرسه آیت الله العظمی میلانی شد. پس از وقفه ای تحصیلات خورد در مدرسه آقای مصباح ادامه داد.

 

سپس به مدرسه بعثت تحت اشراف آیت الله میرزا حسنعلی مروارید مراجعه و از محضر اساتیدی همچون عبدالجواد غرویان، شیخ مرتضی و شیخ مهدی مروارید و . استفاده کرد.

 

از دیگر اساتید ایشان در مشهد آیت الله عزالدین زنجانی است که مصادف با اوج گرفتن مسائل انقلاب اسلامی ایران قسمت‌هایی از بدایه الحکمه و نهایه الحکمه و شرح منظومه را در محضر ایشان استفاده کرده است.

 

ایشان پس از ورود به قم ابتدا نزد اساتیدی همچون آقا سیّد علی محقق داماد و آیت الله علوی گرگانی تتمه درس سطح را خواند و سپس در درس خارج آیت الله فاضل لنکرانی در فقه و اصول، آیت الله مکارم شیرازی در اصول، آیت الله جناتی شاهرودی و آیت الله میرزا هاشم آملی در فقه شرکت کرد.

 

اصلی‌ترین و مهمترین استاد ایشان در هیئت، فلسفه و عرفان، حضرت آیت الله علّامه حسن زاده آملی بوده است و حضرت استاد با حضرت علامه، رابطه نزدیکی دارد.

 

استاد رمضانی از نگاه علامه حسن زاده آملی

حضرت علامه حسن زاده آملی در سال 1373 شمسی در مقدمه‌ای بر کتاب «مروری بر آثار استاد علامه حسن زاده آملی»، استاد رمضانی را چنین وصف می‌کنند: «از آغاز تا انجام آن را (کتاب مروری بر آثار علامه، که نوشته استاد رمضانی است) دیده ام، و بر حسن صنیعت مؤلف آن آفرین گفته‏‌ام. البته انجاز چنین امرى بلکه به مراتب فراتر آن را از مثل ایشان توقع دارم، چه این که در تحلى به منقبتین علم و عمل مورد اعتماد من است؛ و سالیانى در محاضر دروس و بحثم به حدت دقت و جودت قریحه و حسن سلیقه و استقامت فکرتش آگاهى یافتم و خود اکنون از فضلاى گرانقدر حوزه است، و بحمد الله سبحانه به تدریس و تعلیم اشتغال دارد وفقه الله المتعالى الى مرضاته.» 20 دی ماه 1373 

 

تدریس و فعالیتهای علمی استاد
استاد فرزانه حوزه علمیه، دروسی را که تاکنون در حوزه علمیّه قم تدریس داشته‌اند و برخی از آنها هنوز هم ادامه دارد عبارتند از:

مغنی اللبیب

المنطق

بدایه الحکمه و نهایه الحکمه (دست‌کم دو دوره)

شرح الاشارات و التنبیهات (چند دوره کامل)

الهیات شفاء

برهان شفاء

الشواهد الربوبیه

دوره کامل اسفار اربعه

تهمید القواعد ابن ترکه (چهار دوره)

شرح فصوص الحکم (سه دوره)

مصباح الانس شرح مفتاح الغیب

تشریح الافلاک (دو دوره)

شرح چغمینی

مقاله اولای اصول اقلیدس (دو دوره)

شرح و بررسی مثنوی معنوی و .

 

منبع: سایت استاد رمضانی  ramazani.org


با توجه به محبوبیت فراوان سردار سلیمانی نزد مردم منطقه بخاطر نقش ایشان در مبارزه با گروههای تروریستی، شهادت ایشان دارای آثار و تبعاتی است که در اختیار هیچکس نیست و همه عواقب آن متوجه رژیم تروریستی ایالات متحده آمریکاست. |link|

 

محمدجواد ظریف در  گفتگو با دبیرکل سازمان ملل متحد.

برای سلامتی مردم در مراسم کرمان دعا کنید.

 

* اَ مِ ت: یعنی بمیران. فعل امر عربی از مصدر موت

مرتبط: نوبت حریف!

 


تصمیم داشتم برم ردیف اول نماز بشینم.

بانو رفت دفتر خبرگزاری

از چهارراه ولیعصر تا خ قدس رو مارپیچان رفتم (یعنی اگر تنها نبودم نمیشد رفت)

نماز تمام شد. از درب شرقی رفتم که وارد خیابان انقلاب بشوم

حدود نیم ساعت در همین 50 متر در ازدحام گیر کردم

بناچار :) از روی نرده ها وارد دانشگاه شدم و از درب غربی

از 16 آذر وارد انقلاب شدم

برگشتنی هم کلی راه اومدم

چون از انقلاب نمی‌شد برگشت

دانشگاه رو دور زدم و سر از میدون فلسطین درآوردم

بعد وارد خ ولیعصر شدم

دیگه از متروی تئاتر شهر که نگم براتون

 

چند قدمی با این آقا هم کلام شدم، گفتم دکتر خیلی جمعیت زیاد است، خوب است بررسی کرد دلایل این استقبال را

گفت حاج قاسم جناحی نبود (جناح آدما رو کور میکند)

بعد گفت بچه های دفاع مقدس به مردم محبت دارند

و گفت حاج قاسم مال همه است(که صدای مداح روی وانت را شنیدیم که جهت نابودی منافقین خارجی و داخلی صلوات!) دکتر گفت الان در این گردهمایی بزرگ و متفاوت این منافقین داخلی چه حرفیه که اینا میزنن؟

گفتم اتفاقا یکی از شایعه هایی که مطرح میشود این است که چهارماه پیش حاج قاسم را با وزیر دفاع امریکا معامله شده! یعنی میخواهند دوستداران حاج قاسم را مشغول این کنند که منافقین داخلی را پیدا کنند

و اینجوری میخواهند یکپارچگی که شهادت حاج قاسم بدست آمده را از بین ببرند

 

از ایشون که خدافظی کردم یه آقای میانسالی به شوخی به دوستش می‌گفت: چقدر پیرزن اومده!! (اون گُله جا رو راست میگفت)

به هر حال خییلی راه رفتم. به یاد همه بزرگوارانی که دوست داشتند در مراسم تشییع شهیدان باشند و نتوانستند بودم.

 

نکته مهم این بود که مترو جوابگوی حجم مسافرا نبود

مخصوصا قسمت خانم ها

 

 

مطالب مرتبط: 111؛ نوبت حریف!

مراسم خر کنی پسرها چیست و اعمال آن بر چند قسم است؟

کیس سردار در غرب |link|

 

 

 

 


 

آرون رمزی

تصویری از پسر حبیب الله نژادی دبیر

  شورای ترویج مذاهب با معشوقه اش در ژستروگ سوئد

 

 

+ من نمیدونم چرا بچه هاشون رو با خودشون می‌برند آخه؟ :)

 

برای اینکه بدانیم چه حرکتی باید در کشور آغاز شود تا سواد رسانه‌ای ایجاد شود پژوهشی را انجام دادیم مبنی بر اینکه چه اتفاقاتی باید در راستای سواد رسانه‌ای انجام شود. در حال حاضر نمره سواد رسانه‌ای کشور طبق پژوهش‌هایی که صورت گرفته است ۱۲ از ۱۰۰ است. |link|

 

نباید یه طوری زندگی کنیم که نشه ازش یه قصه درآورد. آدمای زیادی اومدن و بدون اینکه یه قصه‌ی پر ملات بسازن، رفتن.  آدمای بی قصه بعد رفتن شون می‌میرن. باید قصه بشیم. قصه‌ی شبای بلند ِ بچه‌های ِ بعد از خودمون. باید اون قصه‌ای بشیم که مامان بزرگ، بابابزرگا از تعریف کردنش واسه نوه هاشون لذت ببرن. مامان‌بزرگ بابابزرگا از تعریف کردنش آروم بغض کنن و بچه ها بخندن و تو عالم بچگی شون هیچ وقت نفهمن که چی شد بابابزرگ، مامان‌بزرگ شون توی اون داستان خنده‌دار بغض کردن.

 

ما باید قصه بشیم. و الا بعد رفتنمون، می‌میریم. من دوست ندارم بمیرم. این جوری مردنه که رفتن رو تلخ می‌کنه. و الا چی هیجان انگیزتر از رفتن؟ من دوست ندارم تلخ برم. باید قصه بشم. واسه شبای بلند ِ بچه ها. |asimeh|

 

پ.ن:

دعا می‌کنم حال مردممون خوب بشه

با مسئولین فعلا کاری ندارم :)


موضوع درباره بادیگاردی است به نام حیدر که وظیفه حفاظت از مسؤولان بلندپایه کشور را برعهده دارد. نقش او را پرویز پرستویی بازی می‌کند. حیدر شخصیت آرمانگرایی است که مسائلی را در کارش می‌بیند و این مسائل او را نسبت به کارش دچار تضاد و شک و تردید می‌کند. داستان اما از جایی آغاز می‌شود که اتفاقی برای یکی از مسؤولان بلندپایه می‌افتد و این اتفاق مشکلاتی را برای حیدر به دنبال دارد. همه این اتفاقات حیدر را ساکت‌تر و تضادها و بحران‌های درونی‌اش را بیشتر می‌کند. |فیلم سینمایی|


شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند

 

"شرافت"


1. اون آقایی که توی مراسم تشییع دیدمش، الان دیدم درباره مراسم اون روز صحبت کرده! |آپارات|

.

.

2. به بهانه مطالبی که این روزها درخصوص شخصیت سردار سلیمانی می‌شنویم فیش شماره 15 رو بازنشر می‌کنم.

 

 

3. پدرم از جدم از پدرش(ع) براى من حکایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: کسى که مرا در خواب ببیند، بحقیقت مرا دیده است، زیرا شیطان بصورت من و بصورت یکى از اوصیاء من و بصورت یکى از شیعیان ایشان در نمى‌آید، و رؤیاى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است.|جامع الاحادیث|

 

 

 

* نکته: با توجه به اینکه یه جنگ رسانه‌ای شروع شده سعی کنید تا اطلاع ثانوی با اخبار و تحلیل‌های مطبوعات زیاد توجه نکنید. چون وما راست نیست.


جلد نخست این اثر رساله دکتری نویسنده (بررسی پنجاه قاعده فلسفی در فلسفه اسلامی) بوده که در حال حاضر در قالب دو مجلد و شامل صد و پنجاه قاعده فلسفی چاپ شده است. دکتر دینانی در مقدمه کتاب قواعد کلی فلسفی توضیحات زیبا و خلاصه‌ای درخصوص علم و ادراک، وجود ذهنی، معرفت‌شناسی داده است که اشارات آن درباره تفاوت وجود و ماهیت، مطابقت علم با واقع، اتحاد عالم و معلوم، نظریه تکامل و فرایند پیچیدگی حیات و. می‌تواند برای دانشجوی فلسفه مفید و جذاب باشد.


مدیرکل عتبات سازمان حج اعلام کرد «تا یکشنبه ۲۱ مهرماه 1398 تعداد ثبت‌نام‌های قطعی شده در سامانه سماح برای شرکت در مراسم اربعین حسینی حدود سه میلیون و ۲۲۸ هزار نفر نام نویسی کردند و ۳۹۰۵۴۶۱ نفر است».

 

بر اساس آمار سازمان حج ۵ استان؛ قم (با ۹/۳۸ درصد از جمعیت کل استان)، بوشهر (۷/۱۶ درصد)، خوزستان (۶/۹۱ درصد)، اصفهان ( ۵/۷۴ درصد)، یزد (با ۵/۴۹ درصد از جمعیت کل ) به لحاظ نسبت جمعیتی استان­ شان بیشترین ثبت ­نامی های اربعین را به خود اختصاص داده ­اند.

 

 

 

shafaqna.com/news/825573

http://fiish.blog.ir/post/841


پ.ن +18: اون چهار نفری که پست قبل رو دیسلایک کردن

اگر کلیپ رو کامل دیده و دیسلایک زده اند که نظرشان کاملا محترم است

وگرنه منطقا خیلی آشغالن


بچه‌ها این متن رو من از خبرگزاریها گرفتم و بصورت قابل فهم خلاصه کردم، بخونید خیلی جالبه و آدم رو به فکر فرو می‌بره. همین

دیواندری نامه‌ای به وزیر وقت نفت می‌زند و تقاضا می‌کند که با توجه به ورود بانک ملت به بازرگانی نفت به آن‌ها برای فروش، نفت داده شود. [1]

 

وزرات نفت نیز موافقت می‌کند و در شهریور و مهر ۹۲، چهار محموله نفتی از وزارت نفت تحویل می‌گیرد که آقایان سعادتی و دیواندری آن را برای فروش به فردی به نام رحمت‌الله باختری می‌دهند، آقایان نفت را به علت تحریم‌ها ارزانتر می‌خرند و وزارت نفت نیز در آن زمان از این موضوع استقبال می‌کرده است.

 

باختری عضو شاخه نظامی مجاهدین خلق(گروهک تروریستی منافقین) بوده است و در گزارش وزارت اطلاعات آمده که عضو گروهک نفاق بوده و با افراد رده بالای منافقین ارتباط داشته و در سال ۶۱ دستگیر می‌شود و به ۱۰ سال حبس محکوم می‌گردد، ولی در سال ۶۶ به دلیل همکاری در جهت معرفی سایر افراد گروهک آزاد می‌شود و در سال ۶۷ مجددا به اتهام قاچاق خاویار دستگیر می‌شود، (نفت مملکت را به چنین فردی داده‌اند.)

 

دیواندری وقتی معلوم می‌شود که در دوره حضورش در بانک ملت، نفت را به باختری داده است بخشی از مبالغ مربوط به فروش نفت را رد مال می‌کند و دو دکل مسی روی آب به ارزش ۵۴ میلیون دلار معرفی می‌کند که مبلغ واقعی آن ۱۹ میلیون دلار بوده است.

 

دیواندری به بانک پارسیان می‌رود و ۳۶ میلیون دلار [2]به حساب سعادتی می‌ریزد که دو کشتی را ۲۹ میلیون دلار از بانک ملت بخرد و ما به‌التفاوت ۳۶ میلیون دلار و ۲۹ میلیون دلار یعنی مبلغ ۷ میلیون دلار به جیب آقایان می‌رود.[3]

 

پس از مدتی بحث اخراج دیواندری از بانک پارسیان مطرح می‌شود .[4]

 

دیواندری با اکبر طبری جلسه‌ای را برگزار می‌کنند و طبری بازپرس را تحت فشار قرار می‌دهد که این موارد در بررسی پرونده طبری بازگو خواهد شد.

 

سعادتی و دیواندری بنا داشتند تا در خارج از کشور بانکی تاسیس کنند و قرائنی در این خصوص وجود دارد. |read more|

 

 

 


[1] باید توجه داشت که مدیر عامل بانک مجری مصوبات هیئت مدیره است و اساسنامه بانک تاکید دارد که مدیر عامل بانک باید مجری مصوبات هیئت مدیره باشد، اما احدی از اعضای هیئت مدیره بانک ملت و داریس از این موضوع خبر ندارند.

[2] بدون مصوبه و وثیقه و اعتبار سنجی

[3] نماینده دادستان پرسید: از ممات هر تسهیلاتی داشتن مصوبه، وثیقه و اعتبار سنجی است مصوبه ۳۶ میلیون دلار در بانک پارسیان را نشان دهید. دیواندری گفت: هیچ دخالتی نداشتم و پس از آن متهم ابوالحسنی گفت که دستور از طرف بانک و شخص دیواندری بوده است.

[4] بعد از خروج دیواندری از بانک پارسیان، سعادتی نامه‌ای می‌زند که ماهیانه ۵۲ هزار درهم بابت مشاوره به دیواندری پرداخت شود.


فکر کنید یک مقاله یا یادداشت ده صفحه ای را در اختیار فیشنگار قرار می‌دهید و او تصمیم می‌گیرد که آن را بخواند. او مطلب را در یک فایل وورد کپی می‌کند و در هنگام مطالعه قضاوت‌ها و نتیجه گیری‌هایی که نویسنده انجام داده را حذف می‌کند. با همین سبک تا انتهای مقاله می‌رودو سپس به صدر مطلب برمی‌گردد. حالا باقیمانده مطالب که تقریبا استناد و شواهد اصلی نویسنده است را به طرز دلخواه خود مرتب می‌کند و هر کدام که متناسب با موضوعات پژوهش خود ببیند با هشتگ یا عنوان خاصی ذخیره می‌نماید.
 
 
شما برای مطالعه چه ترفندهایی دارید؟

امروز میخواهم با شما مصاحبه کنم و نظر شما را درباره یک نگاه خاص به انتخابات جویا شوم.(نکته: در این مصاحبه نیاز نیست بگید رای میدم یا نمیدم) من مقابل دوربین این مطلب را به شما می‌دهم و شما مطالعه می‌فرمایید و در انتها شما باید صرفا یک بله و خیر بگویید:

 

 

1/ در حکومت جمهوری اسلامی ایران رای دادن(شرکت در انتخابات) حق شهروندان است یا تکلیف آنها؟

 

2/ مجلس شورا میتواند (به نمایندگی از مردم) با نظارت بر نهادهای اجرایی از بیت‌المال(یعنی بودجه عمومی) که حق مردم است محافظت کند، همچنین می‌تواند با پیگیریهای خود باعث سرعت بخشیدن به روند خدمت رسانی به مردم و اهتمام دولت به تکمیل طرح های در حال اجرا باشد.

 

2/ مجلس شورا میتواند (به نمایندگی از مردم) با صیانت از اهداف انقلاب اسلامی ایران حامی رهبر باشد

 

3/ بر اساس بند 2 من بعنوان یک شهروند (اگر خودم نمیتوانم نماینده بشوم) مسئولیت دارم افراد توانمند و متعهد به جامعه را پیدا کنم و تلاش کنم آنها به مجلس شورا بروند.

الف-این نگاه را قبول دارم

ب-قبول ندارم

اگر مایل هستید درباره بند یک کمی توضیح دهید.


سال 1313 ش از آیت‌الله حائری موسس حوزه علمیه قم درباره «رجعت» سوال شد، جواب ایشان جالب بود:

احقر به واسطه کثرت اخبار، اعتقاد به رجعت دارم، به نحو اجمال، ولی این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است که اگر فرضا کسی معتقد به آن نباشد، خارج از دین یا مذهب شمرده شود و نه از مسائل علمیه(عملیه) است که بر افراد مکلفین لازم باشد اجتهادا یا تقلیدا به دست آورند و در مثل این زمان بیان این نحو از  مطالب به جز تفرقه مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آنها فایده ندارد.

جریانها و سازمانهای مذهبی ی ایران رسول جعفریان نشر علم 1390 چاپ اول ص1017


پدر تو و فاروقِ وى (عُمر) نخستین کسانى بودند که حقّ علی را ربودند و با او به مخالفت برخاستند و هر دو در این امر هم دست شدند. سپس او را به سوى خود فرا خواندند؛ ولی وى در بیعت با آنان درنگ ورزید و از این کار طفره رفت. سپس آن دو- ابوبکر و عمر- به رنجش افکندند و او را به سختى دچار ساختند تا اینکه وى نیز بیعت کرد و تسلیم ایشان شد. [نامه معاویه به پسر ابوبکر]

 

 

http://fiish.blog.ir/post/1097


افلاطون میگه مثلا زیبایی(یا هر فضیلت دیگری) که ما در جهان محسوس می‌بینیم اصلش در جهان عقل یا ذهن یا عالم مُثُل وجود دارد و اینی که ما داریم می‌بینیم سایه‌ی اون هست. درباره عشق هم میشه اینو گفت که

 

مثلا هر چند

شما الان از نعمت سایه برخوردار نیستی

ولی به اون اصلش در جهان ایده دسترسی داری

یعنی در واقع همه عشق رو دارن

که دنبال سایه شَن.

مطلب مرتبط:شعر بی‌معشوق


20 سال پیش را به یاد بیاورید؛ دسترسی مردم به اینترنت با محدودیت‌هایی همراه بود و در آن روز‌ها قطعا باورمان نمی‌شد که بدون پول از خانه بیرون برویم و از فروشگاه‌های اینترنتی خرید‌های روزمره‌ را انجام دهیم و با تاکسی‌های اینترنتی جابه‌جا شویم.

 


 

 

در دنیای امروز احتمال دارد با پیشرفت روزافزون فناوری، بسیاری از مشاغل یدی یا خدماتی به پردازنده ها و کامپیوترها سپرده شود.

 

به‌عنوان مثال ظهور ابزارآلات کشاورزی اگرچه زمین‌های کشاورزی را خلوت‌تر کرد اما این کارگاه‌های ساخت و تعمیر ابزارآلات کشاورزی بود که مشاغل جدیدی را فراهم آورد.

 

در دهه‌های آتی نسل نوینی از مشاغل مبتنی‌بر «مهارت» به وجود خواهد آمد که دولت‌ها مجبورند ترکیب اشتغال، فعالیت‌های آموزشی و مهارتی را در دستورکار قرار دهند.

 

برای مثال پیش‌بینی می‌شود تعداد شاغلان با ورود ربات‌ها به‌طور قابل‌توجهی کاهش یابد، بر همین اساس ممکن است در آینده نه‌چندان دور، تعطیلات پایان هفته در بسیاری از کشورهای جهان به سه روز افزایش یابد و با توسعه تکنولوژی حمل‌ونقل سریع‌السیر، گردشگری توسعه چشمگیری خواهد داشت و بخش قابل‌توجهی از شاغلان بخش خدمات در این بخش مشغول به فعالیت خواهند شد.

 

مشاغلی که در ایران رو به کاهش هستند

 

وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در مطالعه‌ای به شناسایی 18 عنوان شغلی رو به کاهش در کشور پرداخته است. طبق جدول استخراج‌شده، قالی‌بافان، گلیم‌بافان و زیلوبافان، زراعتکاران، سبزیکاران و باغـداران، کارکنان امور حسابداری و آمار چهار عنوان شغلی در ایران هستند که طی یک دهه اخیر تعداد شاغلان این بخش‌ها بیشترین کاهش را تجربه کرده است.

 

100 شغل جدید کدام‌ است؟

 

دانشگاه دیکین و گریفث استرالیا در پژوهشی با عنوان «100 شغل آینده» که به سفارش شرکت فورد‌موتور انجام شده، از 100 شغلی نام می‌برند که در دو دهه آتی بازار کار با ورود آنها غافلگیر می‌شود: مشاغل حوزه فناوری، حوزه اجتماعی، تجاری و حقوقی، حوزه سلامت، شهری، حوزه داده، حوزه کشاورزی، کارآموزی، فضایی و حوزه اقلیم

 

به ‌عنوان مثال در حوزه مشاغل اجتماعی؛ زیبایی‌شناس، پرستار سالمندان و مربی هوش مصنوعی جزء مشاغل جذاب هستند. در بخش تجاری و حقوقی نیز معامله‌گر مالکیت معنوی هوش مصنوعی، تحلیلگر بلاک‌چین و کارگزار مالی زراعت را می‌توان نام برد.

 

از مشاغل جالب‌توجه حوزه شهری نیز مهندس راه‌حل‌های امنیت بیومتریک، بازساز عادات انسانی برای خودرو و استراتژیست سیستم‌های یکپارچه انرژی هستند.

 

مفسر الگوریتم، تحلیلگر پیش‌بینی رفتار، کارگزار داده‌کالاها (دیتاکالاها) از مشاغل جذاب در حوزه داده هستند.

 

در حوزه کشاورزی نیاز به شکارچی زیستی، بوم‌شناس کشاورزی و مشاور ایمنی مزارع پیش‌بینی شده است.

 

مشاغل حوزه کارآموزی شامل؛ رابط دانش تغذیه، طراح فناوری لمسی، ویرایشگر رسانه‌ای می‌شود.

 

براساس این تفاسیر و با توجه به جایگاه متزل بسیاری از مشاغل در سیر تحول فناوری، لازم است به آن‌دسته از مشاغلی که ماهیت فکری و مهارت‌آموزی بیشتری دارند اهمیت داده شود، چراکه با مهارت‌آموزی، فرصت بیشتری برای اشتغال ایجاد می‌شود.

 

رومه فرهیختگان شماره ۲۹۶۸ یکشنبه ۰۶ بهمن ۱۳۹۸


مورخ ۰۶ بهمن ۱۳۹۸ در جلسه 91 «درآمدی بر نهج البلاغه» آقای حجت‌الاسلام کاشانی با موضوع « آخر امان و راه نجات در آن ـ با محوریت خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه» مطالبی درباره آثار و پیامدهای گوش سپردن به منبرها و قلم‌های آلوده از منظر نهج‌البلاغه مطرح شد که دوست داشتم شنیدنش را به دوستان فیشنگار پیشنهاد بدهم.

 

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

پ.ن:گفت‌وگوی دیشب حبیب و دردانه


خیلی‌ها فکر می‌کنند ما افغانی یا پاکستانی هستیم. یکی از توییت‌های من هم همین است که وقتی با لباس محلی‌مان وارد شهرهای دیگر بشویم، فکر می‌کنند تبعه افغانستان یا پاکستان هستیم اما باید بگویم هموطن، ما ایرانی هستیم؛ در واقع انگار کسی خبر ندارد که قومی در ایران به اسم قوم بلوچ وجود دارد. حتی یکی از دوستان من تعریف می‌کند که یک روز همراه با خانواده‌اش و با لباس محلی سیستان و بلوچستان وارد یکی از رستوران‌های بزرگ در شهر دیگری شده و صاحب رستوران تا آنها را دیده فکر کرده که داعش حمله کرده است. این یعنی مردم ما از این منطقه چیزی نمی‌دانند و نیاز به یک روشنگری کامل و جامع دارند.

 

پ.ن: با این توصیف، یعنی وقتی بروی زاهدان فکرمیکنی رفتی پاکستان


یادتونه قبلا از ماجراهای شاهنامه گفته بودم؟
امروز پیشنهاد می‌کنم ماجرای آشنایی رستم با اسب معروف خود که به رخش معروف است را بخوانید:

 

 

خشکسالی و قحطی باعث مرگ سربازان شده بود و به همین خاطر گرشاسپ پادشاه ایران جنگ را پایان داد و زال سردار متفکر ایرانی نیز در زابل اقامت کرد. بعد از مرگ گرشاسب، افراسیاب دوباره به فکر افتاد به ایران حمله کند. زال به پسرش رستم گفت: جنگی در پیش است می‌دانم که تو هنوز جوانی و می‌خواهی جوانی کنی اما چه باید کرد که دشمن درراه است. آیا حاضری بروی؟

 

رستم اعلام آمادگی کرد و اسبی خواست که بتواند او و گرزش را که از سام به ارث برده حمل کند. زال هرچه گله اسب در زابلستان بود حاضر کرد اما هیچ‌کدام تاب تحمل دست رستم را هم نداشت تا اینکه اسبانی از کابل آوردند و در آن میان مادیانی بود با سینه‌ای چون شیر و پاهایی کوتاه و گوش‌هایی چون خنجر آبدار و با یال فراوان.

 

 

او کُره‌ای زاییده بود با چشمانی سیاه و سُمی پولادین،تنی پُرنگار و با نیروی فیل و به اندام هیون با جرات شیر و استوار چون کوه بیستون.

 

رستم وقتی او را دید پسندید. از چوپان پرسید این اسب کیست؟ چوپان گفت صاحب آن را نمی‌شناسم اما اگر مادرش کمند[:افسار] و سوار ببیند مانند شیر به کمک فرزندش می‌آید پس به فکر چنین اژدهایی مباش! اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد.

 

مادرش غران به‌طرف صورت رستم آمد و می‌خواست سرش را بکَند اما رستم غرید و مشتی بر سرش کوفت که مادیان برگشت.

 

رستم اسب را گرفت و به چوپان گفت: این اسب چند است؟ او گفت: اگر تو رستم هستی بهایش راست کردن مرزوبوم ایران است.

 

شاهنامه فردوسی:

ز چوپان بپرسید کاین اژدها 

بچندست و این را که خواهد بها

♦یعنی پولش رو باید به کی بدم؟

 

چنین داد پاسخ که گر رستمى

برو راست کن روى ایران زمى‏ن

 

مر این را برو بوم ایران بهاست

بدین بر تو خواهى جهان کرد راست‏.

 

نکته اخلاقی: ارادت مردم نسبت به قهرمانان وطن.

با تشکر از برنامه داستانهای شاهنامه18 شبکه چهار سیما


«استقلال» نباید به معنی زندانی کردن ت و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود تعریف شود. استقلال به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر است.

 

«آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود. آزادی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است.

 

پ.ن: امروز بیانیه گام دوم که این روزها احتمالا بیشتر اسم آنرا می‌شنوید را بازنشر و پیشنهاد میکنم مرور بفرمایید. |link| و یک متن خلاصه چهار صفحه‌ای اختصاصی فیشنگار: |link| اگر میخواهید این خلاصه را پرینت بگیرید از گزینه booklet  استفاده کنید.

بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی ایران به زبان چینی |پیوست|


حضرت امام در واقعه ۲۵ شوال که عوامل رژیم پهلوی بعضی از طلاب را مجروح کردند و بعضی را به شهادت رساندند و بسیاری از آقایان ترسیدند و گفتند: وقت تقیّه است و ساکت شدند، امام فردای آن روز در اعلامیه ای خطاب به رژیم فرمودند: شما روی مُغول را سفید کردید!

 

حشٌ بشٌ بسّامٌ وَ هُوَ شُجاع وَ کَیفَ لا وَ هُوَ بِمُعزلِ عَنْ تَقیَّهِ المَوت. ابن سینا| الاشارات و التنبیهات|| مقامات العارفین

شاید براتون سوال بشه که چجوری میشه اینجوری شد و راهش چیه:

 

انسان وقتی امیال اش را اِماته کند، متحرّک بِالهَواء نباشد، متحرّک بِالهَوس نباشد، متحرّک بِالمِیل نباشد، بلکه متحرّک بِالولایه باشد، از مرگ هراسی ندارد. وقتی که از مرگ هراسی نداشت، چنین می شود. در انجام وظیفه آن چه که جلوی دیگران را می‌گرفت و می‌گیرد، همان ترس از مرگ است. [دوباره بخوانید]

 

منبع

پ.ن: فلسفه هنر در کلام آیت‌الله جوادی آملی

شجاعتِ دست به کار شدن


از وقتی مادر شدم، فکر می‌کنم تولد هر کسی رو باید به مادرش تبریک گفت و سال‌روز مادر شدنش رو جشن گرفت: مامان گلم ممنون که ۲۵ سال پیش، منو به دنیا آوردی، ممنون بابت همه‌ی زحمات بی منتت و ممنون بابت عشق بی حد و اندازه ات. امروز بیشتر از قبل میفهممت، بیشتر از قبل، دوستت دارم :) بازنشر از roozayerangi

پ.ن: با توجه به اینکه آقایون همیشه درمورد انتخاب هدیه ذهنشون قفل میکنه، هدیه روز زن پیشنهاد بدهید(از 100 تومن تا 3 م تومن به قدر وسع دوستان)

پ.ن: روز مادر مبارک


فیش‌نگار: قالبش که معمولیه، صرفا فقط چیزی رو انتخاب کرده که ساده باشه، صرفا فیش‌نگار تفکراتش مذهبیه، ولی خب آدم بسته‌ای نیست، صرفا به دنبال اینه که بتونه تفکراتش رو توی این مبحث رشد بده، از همین‌رو وبلاگش کامنت‌محوره، یعنی یک بحثی رو باز می‌کنه و اجازه می‌ده بقیه نظر بدن و اون نظرات رو به چالش می‌کشه، یعنی اگر بخوام تفکرات رو سه قسمت کنم، مذهبی، بی‌طرف، فلسفی، توی دسته‌ی مذهبی قرارش می‌دم، افرادی هم که مشارکت می‌کنن توی همون حیطه هستند، ارتباطشم به نسبت محوریتی که داره خوبه، عنوانشم به محتواش میاد، کسی که به دنبال شکار مطالب جدیده و اون‌هارو به نگارش درمیاره. مصاحبه کامل فابرکاستل یکی از بلاگرهای بیان را در این پست بخوانید.



* به نظرت لیست وحدت نیروهای انقلاب رای میاره؟

@ اگه امت حزب‌الله بر اساس فتوای خودشون لیست رو دستکاری نکنن آره

 

*آخه زور داره وقتی نمیشناسی رای بدی، مجبووورن به دستکاری

@باید کل صحنه رو تماشا کنی / مثلا اگه تو به یه نفر (اکبری تالارپشتی مثلا) رای ندی یعنی اجازه دادی یکی از رای آورترین نامزدهای اون سر طیف که شاید شما ازش متنفر باشی وارد مجلس بشه. حالا فکرشو بکن هر کس بخواد یه دستکاری توی این لیست طبق نظر خودش بکنه!

 

* هوم جالب بود حرفت باید کل صحنه رقابت رو تماشا کنیم.


پ.ن: بر عاقل واجب است که برود آگاهی پیدا کند به شرایط.

امروز این قضیه رو برای یکی از همکارام تعریف کردم اونم گفت: نکته مهم دیگه اینکه روزهای قبل که چندین لیست مطرح شده بود امت حزب‌الله گلایه میکردن که چرا لیست واحد نمیدهند؟ حالا که به لیست واحد رسیده اند اگر باز هر فرد یا گروهی لیست رو دستکاری کنند که همون وضعیت قبلی میشه

مادرم بسیار عجیب است!

 

بعد از 34 سال زندگی مشترک

هنوز هم عاشقانه باباجانمان را راهی سفر می‌کند.

چند روز پیش که بابا عازم سفر بود شنیدم که می‌گفت:

"کاش من چمدانت بودم!"

اگر معنای این جمله دوستت دارم نیست، پس چیست؟

|asooka|

دیشب سه و پنجاه دقیقه آرام بیدارم کرد و گفت:

"بابا که نیست، حس نمی‌کنی خانه گرگ شده و می‌خواهد ما را ببلعد؟"

 

من مطمئنم درون زنی که امروز چشم به راه است؛
شاعره ای زندگی می‌کند که شعرهایش چاپ نشده اند،

فقط همین!

شکست غربگرایان در انتخابات سومین دوره مجلس خبرگان (آبان ۱۳۷۷) که سعید حجاریان از آن به عنوان ریزش آراء جبهه دوم خرداد یاد کرد؛ منجر به بروز فتنه ۷۸ شد. همچنین شکست جریان غربگرا در انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز، پدید آور فتنه ۸۸ شد. تجربه دو دهه‌ی اخیر این واقعیت را رقم زده که هر گاه جریان شبکه همکار داخلی غرب در ایران شکست خورده؛ کشور دچار فتنه و آشوب گردیده است. DrRezaSeraj/2065


یکی از دوستان به من خبر از تاسیس مدرسه عالی علوم انسانی روزگار نو  داد که در زمینه پویایی علوم انسانی کار می‌کنند. سایت مدرسه را دیدم و معرفی آنها را خواندم که خلاصه اش این است:(شما با این مدرسه آشناییت! دارید؟)

 

مدرسه عالی علوم انسانی جایی است برای مواجهۀ متفکران ایرانی با مسائل بحرانیِ زمانۀ ما؛ مکانی برای بازاندیشی زندگی خوب در جهان معاصر؛ این بازاندیشی ملازم است با نوعی کل‌گرایی که نمی‌تواند در انضباط رشتگانی محصور باشد و باید میان‌رشته‌ای و یا فرارشته‌ای باشد؛ برای حرکت به سوی چنین غایتی، مدرسه عالی علوم انسانی، این مأموریت‌ها را برای خود تعریف کرده است:

  • الهام‌بخشی برای اهالی علوم انسانی و اجتماعی

پیروی نهادهای دانشگاهی از  صورت‌های رشتگانی دانش مانع از طرح اندیشه‌ها، حوزه‌های فکری، مطالعاتی و پژوهشی بدیع و آوانگارد می‌شود. مدرسه محیطی آکادمیک را مهیا می‌سازد، که پیشرو‌ترین اندیشه‌ها و بازاندیشی‌ها توسط برجسته‌ترین اساتید طرح شوند. بی‌تردید رقم زدن آینده علوم انسانی و اجتماعی، نیازمند الگویی برای تدریسِ آزاد باکیفیت با استانداردهای قوی آموزشی است که مدرسه به آن متعهد خواهد بود.

  • اندیشه‌ورزی فرارشته‌ای برای انطباق‌پذیری با مرزهای دانش و چالش‌های جدید

به واسطه پیشرفت‌های اخیر و دگرگونی جهان، مسائل متعارفی که مسئله علوم اجتماعی محسوب می‌شدند جای خود را به چالش‌های جدیدی در قرن 21 داده‌اند؛ ناتوانی در مواجهه و دیالوگ با پدیده کلان‌داده‌ها (Big Data) می‌تواند منجر به طرد و به حاشیه رفتن علوم انسانی و اجتماعی شود. بر این اساس دیالوگ با این چالش‌ها و دانش‌های نوظهور جزء مهمی از کار مدرسه خواهد بود.

  • پاسخگو ساختن علوم انسانی و اجتماعی نسبت به جامعه و ت

پیوند ما با شهر، جامعه  و ت جزئی جدایی‌ناپذیر از چیستی و کار ماست. یکی از پرسش‌های ما از علوم انسانی و اجتماعی، پرسش از سودمندی آن در نسبت با نیازهای اجتماعی در موقعیت‌های مختلف است. همچنین تلاش می‌شود علوم انسانی و اجتماعی در مسیر افزایش مشارکت در بهبود جامعه به لحاظ ی، اقتصادی و اجتماعی قرار گیرد.

  • نمایش ارزشمندی و کارآمدی علوم انسانی و اجتماعی

ما می‌کوشیم با قراردادن علوم انسانی و اجتماعی در معرض ارزیابی عمومی و ی، ارزش‌مندی، کارآمدی و مرتبط بودن آن با مسائل واقعیت اجتماعی را به نمایش گذاریم و می‌کوشیم جایگاه والای آن به رسمیت شناخته شود؛ و بدین سبب شرایط و میزان تأمینِ مالیِ آن‌ را بهبود بخشیم.

  • پیوند دانش و خط‌مشی: تدارک امکان مداخلات تی خردمندانه

ما به مباحث صرفاً نظری و پیوند دادن صرف آن‌ها به مسائل قانع نیستیم. ما می‌کوشیم شکاف میان خط‌مشی‌گذاری و دانش علوم انسانی و اجتماعی در ایران را پر کنیم. مدرسه علوم انسانی می‌کوشد محفلی باشد برای درگیر کردن و همفکری کردن اهالی علوم انسانی و اهالی ت درباره مسائل و خط‌مشی‌ها؛ و بدین واسطه میان نظام دانایی و قدرت هم‌سخنی ایجاد کند.

  • پرورش نسل بعدی پژوهشگران و اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی

ما دانشجویان را به بصیرت‌ها و مهارت‌هایی مجهز می‌کنیم که برای تبدیل شدن به متفکرین مستقل، محققینِ انتقادی و رهبرانِ فکری علوم انسانی-اجتماعی و ت در ایران آماده شوند. درک علوم انسانی-اجتماعی در میانه‌ی ت و حکمرانی، مزیت اصلی این دانش‌آموختگان و پژوهشگران هخواهد بود؛ فهم ساخت تاریخی علوم انسانی و اجتماعی ذیل ساخت تاریخی و جهانی ت و حکمرانی.

  • ارتقای بصیرت و ادراک عمومی

علوم انسانی برای گسترش دامنه تأثیرگذاری خود، باید بتواند دغدغه‌ها و ذهنیت‌های عموم و جامعه را هدف قرار دهد؛ پایش و به نمایش گذاشتنِ نوآورانه‌ترینِ پیشرفت‌های تحقیقاتِ روز برای عموم، سخنرانی‌های عمومی افراد برجسته و اظهار نظر درباره خط‌مشی‌های مختلف و وضعیت کلی ت و جامعه، یاداشت‌های رومه‌ای و تولید محصولات چندرسانه‌ای و پادکست‌ها، اصلی‌ترین سازوکارهای این درگیری و ارتباط گرفتن اهالی علوم انسانی با عموم هستند. در همین راستا، مدرسه می‌کوشد حضور مؤثری در شبکه‌های اجتماعی داشته باشد.

  • گردهم‌آوردن همه: میزبان اندیشه‌ورزان مختلف

ما اندیشه‌ورزان مختلف را با  نظرگاه‌های متفاوت گرد هم خواهیم آورد تا اطمینان پیدا کنیم مدرسه عالی علوم انسانی محفلی پرحرارت برای طرح اندیشه‌ها است؛ و رویکردهای مختلف از دل مباحثات جدی رشد خواهند یافت. از هر ایده‌ی نوعی از جانب هر اندیشه‌ورزی  استقبال می‌شود. ما میزبانی خواهیم بود برای کسانی که اندیشه‌ها، طرح‌های کلان ی، ایده‌هایی برای نوآوری اجتماعی، برای بهبود اوضاع و مواجهه با مسائل پیچیده و بغرنج و رقم‌زدن تغییر دارند. ما می‌کوشیم کانونی باشم برای شبکه‌سازی و همکاری اندیشمندان از سراسر کشور در فضای علوم اجتماعی و انسانی  و حتی الامکان پلی برای ارتباط و دیالوگ با علوم انسانی و اجتماعی جهانی.


حرصم میگیرد از آدمای خارج نشینِ همیشه نگران. وقتی میان ایران هی غرغر میکنن چرا خیابونا اینطوری شده، چرا شهرا اینطوری شدن، چرا خونه ها دیگه کاهگلی نیستن، چرا دیوارا دیگه آجری نیستن، چرا فاطی قلنبست، چرا آب تو تلنبست؟ عزیزِمن خودِ تو اونور مگه‌تو خونه ی گنبه ای زندگی میکنی که حالا توقع داری تمام‌شهرها شکل اصیل خودشون رو حفظ کرده باشن و مردم آب از جوب بیارن؟ نمیگم خوبه یا بد فقط میگم تویی که اونور تو شهرای مدرن و خونه های هوشمند زندگی میکنی و برای حفظ اصالتت یه پته هم چسبوندی به دیوار راه روی خونت معلومه دلت‌میخواد وقتی یه توک پا میای اینور همه چی بر وفق مرادت باشه و مردم با خر و اسب تردد کنن تا تو یاد روستای بابابزرگت بیوفتی و بگی آخی هنوز از اینا، بعدهم چمدونت رو با باری از سبزی قرمه سبزی و گل محمدی پر کنی بری سمت رفاه و زندگی راحتت. |manamman|


به نام خدا، در هفته های اخیر مباحثی مطرح شد که باعث شد بنده درخصوص انتخابات و مبانی کنش ی صحبتهایی را مطرح کنم. به هر حال این انتخابات هم برای ما تجربه شد. شما خاطره بامزه ای از دیروز دارید؟ خاطره ی من: پدری که دختر و پسر ده و دوازده ساله اش در پیدا کردن اسم برای لیست سی نفره کمکش میکردن.

عکس تزئینی است.


بخش دوم پست: جمعبندی مصاحبه و نظرات مخاطبان در مطلب شماره  1138 وبلاگ فیشنگار:
.
.
.

رای دادن حق است یا تکلیف؟؟

 

1/تکلیف:

اگه معتقد به جمهوری اسلامی باشیم پس تکلیف است.

بنابر فرمایش حضرت امام(ره)تکلیف ماس.

چون شرکت در انتخابات موجب تقویت نظام جمهوری اسلامی ایران میشه من به عنوان یک مسلمان و ایرانی تکلیف خودم میدونم در انتخابات شرکت نمایم.

 

2/حق:

اگرم معتقد به جمهوری اسلامی نباشیم حقمونه که شرکت کنیم!

تکلیف نیست، اما حقه. ولی خب یه جوریه که اگه خودت حقتو استفاده نکنی یه نفر دیگه به جات تصمیم میگیره. 

 

حقِ هرایرانیه که رأی بده و هر ایرانی ای هم میتونه از حقش بگذره.

3/حقی که موجب تکلیف می­شود:

حقمونه که بتونیم نمایندمون رو انتخاب کنیم درنتیجه تکلیف و وظیفمون هم میشه

قطعا حق شهروندانه و وقتی کسی حقی بر گردنشه یکسری تکالیف هم خود به خود براش به وجود میاد مردم باید خودشون انتخاب کنند و انتخاب درستی داشته باشند. درست مثل گلی که میکارید و در ابتدا  حق کاشتن یا نکاشتنش با خودتونه ولی بعدش ابیاری و نگهداری از اون وظیفه میشه

بنظرم این حقه که تکلیف رو مشخص میکنه!

 

4/اگر بناست هم حق باشه هم تکلیف آیا میشود از حق و تکلیف و اینکه چگونه تعیین می­شود در زمینه مشارکت ی اینطور حرف زد؟"

تکلیف اجتماعی در قبال وظیه افراد نسبت به جامعه تعریف میشه یعنی درصورتی که ما قبول کنیم در قبال ولی فقیه (بند2-2) یا سلامت جامعه مون (بند2-1) مسئولیتی داریم اینجا برامون تکلیف تعیین میشه در غیر این صورت نه 


بنابر این اگر معتقد به جمهوری اسلامی هم نباشیم بر اساس بند2 (مجلس شورا میتواند (به نمایندگی از مردم) با نظارت بر نهادهای اجرایی از بیت‌المال(یعنی بودجه عمومی) که حق مردم است محافظت کند، همچنین می‌تواند با پیگیریهای خود باعث سرعت بخشیدن به روند خدمت رسانی به مردم و اهتمام دولت به تکمیل طرح های در حال اجرا باشد.) باز تکلیفمونه که رای بدیم.

 

بنابر این اگر فردی بخواهد در اداره و مدیریت این ساختار مشارکت داشته باشد ولی به دلایلی نتواند (مثلا دیگران مانع شوند)، آنگاه قانون باید از حق این فرد حمایت کند.

5/بر چه اساسی این تکلیف در جمهوری اسلامی میتواند بر جامعه تاثیر گذار باشد؟

جمهوری اسلامی یه جنبش مردمی هست که بقاش به همین احساس مسئولیت مردم(یا مردم معتقد به نظام) هست✍️
اگر بپذیریم که اراده خداوند به زندگی جمعی است پس  باید پذیریم که مردم  به صورت فطری تمایل به زندگی اجتماعی دارند، بنابر این وقتی میخواهند زندگی اجتماعی داشته باشند ساختاری برای اداره اجتماع درست می کنند.(یعنی مجبورند این ساختار را درست کنند.

 


حالا اداره ی این ساختار و انتخاب مدیر هم به نوعی وظیفه ی کلی اون اجتماع انسانی هست. 

جمهوری اسلامی هم از این دایره خارج نیست با این تفاوت که بنای این ساختار بر اساس یک نظام الهی هستش که مردم در تقویت اون نقش محوری دارند یعنی یک جنبش مردمی با نیت الهی.

 

 

نکنه : وقتی مشارکت در انتخابات حق و تکلیف می­شود نمیتوان یک حد و قانونی برای رای دهنده ها ایجاد کرد اگرچه ایراداتی مانند زیر وارد باشد: 

بعضیا به خاطر یه پرس چلو کباب در ستاد انتخاباتی رای دادن 

 یا حمایت سلبریتی

 یا تحصیل کرده و پایبند باشند

 

و نمی­توان گفت اگر  اقتصاد دان ها، جامعه شناسان و ت دان ها در رای گیری استفاده شود قطعااا نتیجه بهتری دارد.

 

+ حتی اگر هیچیک از کاندیداها، انقلابی و مومنِ واقعی نیستند، نمیتواند تکلیف  رای دادن را از دوش افراد بردارد بلکه یه گروهی از افراد دغدغه مند بشینن از میان فعالین اجتماعی هر منطقه گزینه های مناسب برای نمایندگی مجلس رو پیدا کنند و ازشون دعوت کنند که کاندیدا بشوند.حقی که مردم در انتخابات  باید داشته باشند  این است که بتوانند میان گزینه های خوب انتخاب کنند نه اینکه وما عامه مردم در  انتخاب افراد تخصص داشته باشند یا تحصیلات خاصی داشته باشند.

 

نکته: ساختارهای اجتماعی را جامعه به وجود می آورد.


شب توی رختخواب دراز کشیدی گیج و منگ خواب.
یهو یه مطلب مهم یا یه نکته قشنگ به ذهنت میاد.

 

به زور خودت رو از رختخواب میکنی و توی همون تاریکی مدادو برمیداری و مطلبتو رو کاغذ میاری. صبح میری سراغ نوشته ات


می‌بینی ای دل غافل! مداد نوک نداشته و تنها ردی ازش رو کاغذ افتاده که اونم هرچه زیر نور بالا و پائین میکنی قابل فهم نیست!
اخلاص برا عمل، مثل نوکه برا مداد!!


اگه نباشه درسته زحمتتو کشیدی اما یا هیچ اثری ازش باقی نمیمونه یا با کمترین و کوچکترین اثرات همراه خواهد بود. | akhoda|


صرف نظر از اینکه ما با جهان بینی، ارزش ها، شیوه نگرش و نحوه عملکرد فردی و اجتماعی ت شیعه، موافق یا مخالف باشیم، نمی‌توانیم این نکته را به منزله یک واقعیت نادیده انگاریم که این قشر، اصیل‌ترین قشر اجتماعی به لحاظ قدمت و وجاهت اجتماعی است که در کشور ما ایران وجود دارد و یگانه قشری است که می‌تواند اصالت تاریخی، ریشه‌های تاریخی و پیوستگی تاریخی خود را با سند و مدرک مکتوب ارائه نماید.

 

بیژن عبدالکریمی، ما و جهان نیچه ای، ص۳۹،


چرا خیال می‌کنی همه مردم باید صد سال تنهایی را خوانده باشند؟ پدر من صد سال تنهایی را زیسته است و ما به ادبیات مردمی تری نیاز داریم، ادبیاتی که بشود آن را به قهوه‌خانه برد، ادبیاتی که بشود آن را توی خشاب گذاشت، ادبیاتی که عین عینک دودی باعث تخدیر چشم‌ها نشود، ادبیاتی که در غیبت مذهب هم دلشوره ابدیت را درما زنده نگه دارد، ادبیاتی که قناری قفسه‌ها نباشد، ادبیاتی که ما را به خاور دورِ خورشید ببرد، ادبیاتی که ما را به اعماق مینیاتورها پرتاب کند، ادبیاتی که بتوانیم در آن موهایمان را شانه بزنیم. یک لیوان شطح داغ

عشق مثل تهمت به سُراغ آدم می آیَد


وقتی خداوند از نیلوفر حَوا رویید، آدم برای نخستین بار به خاک اُفتادَن را تجربه کرد.

وقتی خُداوند از لبهای حَوا سُخن گُفت، گردش خون نیایِش در آدَم به جَریان اُفتاد.

⚽️⚽️⚽️

بریده هایی جذاب از کتاب یک لیوان شطح داغ:

پدر من صد سال تنهایی را زیسته است

یک لیوان شطح داغ


پارسال اواخر اسفند و اوایل فروردین روزهای سختی داشتم، روزهای نبرد با خودم، با خانوادم، با دلم، با عقلم! روزهایی که شب تا صبح گریه می‌کردم و آخرش تصمیمی گرفتم که هنوز به درست بودنش شک دارم.  اما بعد از اون تصمیم، یه پست تو یه کانالی خوندم که یه جمله ازش توی ذهنم پر رنگ شد و هنوز که هنوزه گاهی ناخودآگاه زیر لب تکرارش می‌کنم «خوشبختی، پشت کوه‌های پذیرش است». پذیرش واقعیت و اتفاقی که افتاده و پذیرش نقش تقدیر و پذیرش خودمون به همون شکلی که هستیم و شکل گرفتیم.

 

جمله ای که  شاید به خاطر کمال گرایی، کاملا نپذیرفتمش اما احتمالا اینجوری امکان تغییر و اصلاح اشتباه و ادامه زندگی راحت‌تره و در نهایت چاره‌ای جز این نیست چون اون بیرون جنگ خیلی وقته تموم شده و تو داری با خودت می‌جنگی و به خودت آسیب میزنی.1z1z1


وقتی ارزشهای شخصی و واقعی زندگی خود را مشخص کردید، باید در زندگی روزمره‌ی خود دقت کنید ببینید چه عادتهایی دارید که شما را از آن ارزشها دور می‌کند و شاید چه عادتهای جدیدی برای تحقق ارزشهای خود نیاز دارید. من با هدف مرور و نهادینه کردن عادتهایی که پس از این به آن نیاز داریم یک جدول تهیه کرده ام که کمی با آنچه کتاب اثر مرکب پیشنهاد می‌دهد متفاوت است.(در اثر مرکب 5 عادت مطرح میشود و بنا بر سختگیری در رعایت آن است؛ اما در جدول من باید 20 عادت نوشته شود و ملاک آن تداوم داشتن یک عادت یا کار به صورت روزانه است نه وما به طور کامل انجام شدن آن* تفاوت دیگر اینکه جدول برای یک ماه تنظیم شده ولی جدول کتاب برای یک هفته)


 

* فهرست ارزشهای خود را در جایی امن بنویسید‎ چون نیاز دارید گاهی به آنها رجوع کنید و از آنها انرژی بگیرید و برای خودتان یادآوری بشود که ارزشهایی که برای آن زندگی می‌کنید چیست.

* کسی که قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) در خانه کعبه و بیت الله الحرام متولد شد؛ امام ماست.


دیشب، خبر رسید که حسین شیخ الاسلام در اثر بیماری کرونا فوت کرده است. با آنکه در این حال و هوای درد آلود وغم انگیز، دل و دماغ نوشتن ندارم نتوانستم سکوت کنم و در حد خود حق دوستی چهل ساله با او را ادا نکنم.

 

حسین شیخ الاسلام را از سال های اول دهه شصت شناختم، وقتی که او معاون وزیر خارجه بود. کارت دعوت عروسی خودش را که در همان سالها برایم فرستاده بود هنوز در مجموعه کارت‌های دعوت عروسی حفظ کرده ام.

 

حسین با تجربه خوبی که در معاونت وزارت خارجه در خصوص کشورهای عربی کسب کرده بود سفیر ایران در سوریه شد، آن هم در یک دوران پر آشوب در لبنان و فلسطین و سوریه و این ماموریت را به خوبی به انجام رساند. سهم او را در پایه گذاری روابط راهبردی ایران و سوریه _ که هنوز هم باقی و برقرار است _ نباید فراموش کرد.

 

چند سال بعد از حسن اتفاق هر دو از تهران به مجلس هفتم رفتیم. در این فرصت چهار ساله او را بهتر و بیشتر شناختم. بسیار متدین و متعبد بود و بسیار با اخلاق و متین. در عمل به وظیفه بی‌پروا بود و از نام و مقام گریزان. به هیچ روی اهل باند بازی و بده بستان ی نبود، راه خود را که همان راه امام و رهبری بود خوب شناخته بود و از این صراط مستقیم عدول نمی کرد. همه به خیر او امیدوار بودند و کسی احتمال شری از جانب او نمی داد.

 

حسین تحصیل کرده دانشگاه برکلی آمریکا بود و مهندس بود و به دو زبان انگلیسی وعربی تسلط داشت، اما هیچ وقت درباره خودش حرفی نمی زد. مظهر اخلاص و تواضع بود. در مجلس هفتم از او خواستم مسئولیت دفتر حمایت از آرمان فلسطین را بپذیرد و پذیرفت و در این مسئولیت خدمت های بزرگ کرد. او را در سفر و حضر دیده و آزموده بودم.

 

در مجلس هفتم با هم به مصر رفتیم و بعد از آن در مجلس هشتم دو سفر هم به اندونزی و لبنان و سوریه داشتیم. حسین مورد اعتماد همه بود و همه، از جمله سید حسن نصرالله به او علاقه داشتند. او اهل نماز و دعا و نیایش و تهجد بود و عمر خود را در خدمت به اسلام و انقلاب و مردم سپری کرد. پاک بود و پاک زندگی کرد و پاک رفت. یادش گرامی باد و خدایش بیامرزاد.


با مرگ او ایران یکی از مردان نجیب و لایق و پاک طینت و خدمتگزار خود را از دست داد.

غلامعلی حداد عادل 
صبح جمعه شانزدهم اسفند نود و هشت

پ.ن: مصاحبه آقای شیخ الاسلام درباره اربعین |link|

 


سال 94 فاجعه منا باعث جان باختن 461 نفر از زائران ایرانی در روز عید قربان شد. نکته خیلی مهمی در مصاحبه اوحدی مسئول وقت سازمان حج و زیارت ایران دیدم که مایل بودم در اینجا به اشتراک بگذارم. ارزش مطالعه و بیشتر از آن تامل دارد.

 

 

سوء مدیریت و قصور سعودی ها در فاجعه منا غیر قابل انکار است. تا روز یکشنبه که هیئت ایرانی  با مسئولیت وزیر بهداشت و حضور قشقاوی، معاون وزارت خارجه  و ضیایی مدیر عامل سازمان هلال احمربه عربستان آمده بود ما 118 پیکر ایرانی را شناسایی کرده بودیم ولی عربستان آنها را تحویل نمی داد.

 

روز سه شنبه صبح وقتی بچه های تفحص به سردخانه عربستان رفتند مسئولان سردخانه برگه ای را برای امضا به بچه های تفحص دادند که در این برگه نوشته شده بود "موافقت خودمان را با دفن پیکرها اعلام می کنیم"

 

 

آقای شرافتی به مسئولان سردخانه اعلام می کنند که ما می خواهیم اجساد را به کشور خودمان بازگردانیم که مسئولان سردخانه از این حرف عصبانی می شوند و بچه های گروه تفحص از سردخانه باز می گردندند.

 

 

چهار شنبه ساعت 12 ظهر بعد از آمدن هیئت ایرانی اولین جلسه رسمی را با مقامات سعودی در جده برگزار کردیم؛ در این جلسه طرف سعودی چون می خواست بداخلاقی کند، وزیر بهداشت این کشور به جلسه نیامد، در حالی که طبق پروتکل ی با توجه به حضور وزیر بهداشت ما در جلسه باید وزیر بهداشت عربستان هم به جلسه می آمد.

 

 

در این جلسه از سوی سعودی ها دستیار ارشد امیر مکه، معاون وزیر حج و معاون وزیر بهداشت و 3 سرلشکر حضور داشتند که آقای هاشمی، وزیر بهداشت نکات خود را درباره این فاجعه عنوان کرد و ما نیز که در عمق فاجعه حضور داشتیم نکاتمان را عنوان کردیم.

 

 

همان لحظه، متن سخنان تاریخی مقام معظم رهبری به گوشی آقای قشقاوی که شماره همراه شان شماره ایرانی بود، پیامک شد. اقای قشقاوی بعد از خواندن متن پیام گوشی همراهشان را به من داد و بعد از خواندن پیام گوشی دست به دست به اعضای هیئت ایرانی فرستادیم تا همه اعضا این پیام را بخوانند و بعد از خواندن پیام همه مان از لحاظ فکری درگیر این مسئله بودیم که آیا منویات رهبری را در این جلسه بیان کنیم یا خیر و باید چه تی را در این جلسه پیش بگیریم برایمان مشخص نبود که آیا طرف سعودی هم از این نهیب تاریخی و طوفانی مقام معظم رهبری خبردار شده اند یا خیر؟ در همین درگیری ذهنی بودیم که درب اتاق جلسه باز شد و یکی از افراد سعودی به اتاق آمد و کاغذی را جلوی نماینده وزارت خارجه خودشان که در جلسه حضور داشت، گذاشت و وقتی نماینده وزارت خارجه عربستان کاغذ را خواند از تغییر چهره این فرد به آقای قشقاوی گفتم که نماینده وزارت خارجه عربستان پیام رهبری را خوانده است.

 

 

نماینده وزارت خارجه عربستان وقتی آن کاغذ را خواند از اتاق بیرون رفت و مدتی بعد برگشت و کاغذ کوچکی را جلوی دستیار ارشد امیر مکه گذاشت که وی هم بعد از خواندن این کاغذ انسجام صحبت هایش بهم ریخت ولی سعی می کردند که اصلا مسئله را بروز ندهند وقتی جلسه تمام شد و ما در حال بیرون رفتن از ساختمان بودیم دستیار ارشد امیر مکه خودش را به ما رساند و عنوان کرد که وزیر بهداشت عربستان از ریاض تماس گرفته و عنوان کرد که به خاطر احترام به هیئت ایرانی ساعت هشت همین امروز به جده می آید و در ساختمان وزارت بهداشت عربستان با وی جلسه خواهیم داشت.

 

 

وقتی ساعت 20 با وزیر بهداشت عربستان جلسه گذاشتیم فضای جلسه کاملا با فضای جلسه صبح متفاوت بود؛ چرا که در جلسه صبح عنوان می کردیم که 118 پیکر را شناسایی کرده ایم ولی آنها عنوان می کردند که حتی این تعداد تابوت هم ندارند که در اختیار ما بگذارند، ولی در جلسه عصر گفتند که اصلا در این زمینه مشکلی ندارند و تنها باید تشریفات قانونی عربستان را انجام دهیم تا بتوانیم پیکرها را منتقل کنیم.

 

 

ساعت 22 جلسه با وزیر بهداشت تمام شد و ما بعد از جلسه ای کوتاه در کنسولگری به سمت مکه حرکت کردیم، ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب به ورودی مکه رسیدیم که دستیار ارشد امیر مکه با ما تماس گرفت و عنوان کرد که 4 هواپیمای رایگان در اختیار ایران می گذارند تا همه اجساد را را منتقل کنیم و حتی تشریفات قانونی را هم برای زائران ایرانی استنثا قائل می شویم و تنها ما باید اسامی زائران و پاستورت ها را در اختیار آنها بگذاریم و همان شب عنوان کرد که هواپیماهای آنها ظرفیت حمل 115 پیکر را دارد که اولین گروه جانباختگان ما 104 یا 114 پیکر بودند که به ایران منتقل شدند و مشکلی نداریم.


دستگاه‌های تبلیغاتی و اطلاعاتی وابسته‌ به استکبار، میدان‌دارترین عناصر برای به آشوب کشیدن ملتها هستند؛ دستورالعمل‌هایشان برای گروه‌های غافل و نادانِ اغتشاشگر توی رسانه‌های خودشان به طور علنی دارد پخش میشود: اینجوری با پلیس درگیر بشوید؛ اینجوری علیه بسیج حرف بزنید؛ اینجوری توی خیابان اغتشاش ایجاد کنید؛ اینجوری تخریب کنید؛ اینجوری آتش بزنید!

 

 

هر کسی امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنی سوق بدهد، از نظر عامه‌‌ی ملت ایران انسان منفوری است؛ هر که میخواهد باشد. نخبگان بدانند هر حرفی، هر اقدامی، هر تحلیلی که به دشمن کمک بکند، این حرکت در مسیر خلاف ملت است. نخبگان سر جلسه‌ی امتحانند؛ امتحان عظیمی است. در این امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط این نیست که ما یک سال عقب بیفتیم؛ سقوط است.

۱۳۸۸/۰۴/۲۹


ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ ۲۵۰۰ سال پرچم‌هایمان در نسیم شمشیر تکان می‌خورد. مغول‌ها به کاشی‌های ما کردند. شرح نیستان سوخته ما یک مثنوی هفتاد من کاغذ است. آنها با هُلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما برگرد شهیدان خود سماع می‌کردیم، تیمور رویاهای ما را به آتش کشید. اسکندر ما را به کرانه کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور ِمعلول، حاصل محاصره نیشابور است.

 

* یک لیوان شطح داغ: داغترم میشه


امکانات تهران را نمی‌توانم انکار کنم. بهترین دکترها در این شهرند. تو برای خرید مایحتاج زندگی در تهران گستره‌ی وسیعی از انتخاب داری. می‌توانی در تهران به راحتی گم شوی و احساس امنیت داشته باشی. این شهر به طرز عجیبی با مهاجران از شهرستان آمده‌ی خود از نظر اقتصادی مهربان است. با مهاجران خارجی‌اش هم نسبت به سایر نقاط ایران مهربان‌تر است. همه چیز در تهران متمرکز شده است. آن قدر همه چیز در تهران است که عملا شهرهای دیگر سایه‌ای از شهرند. آن قدر همه چیز در تهران است که آدم‌های شهرهای دیگر ایران مطالبات چندانی نمی‌توانند داشته باشند. اگر چیزی بیشتر از آنی که دارند می‌خواهند راهش مطالبه‌گری نیست. راهش مهاجرت به تهران است.

 

 

صبح داشتم ویزاهای کانادا و استرالیا را برای اقامت موقت زیر و رو می‌کردم. این که در چه مشاغلی درخواست دارند و بر اساس نیازهایشان نمره‌دهی می‌کنند و مهاجر می‌پذیرند. نکته‌ی جالب برای من دادن امتیاز ویژه به جغرافیاهایی بود که محبوب نیستند. ایالت‌های سردسیر کانادا، سرزمین‌های روستایی و دور از دسترس غرب استرالیا و. این‌ها جغرافیاهایی بودند که در حالت عادی شاید کمتر کسی دوست‌شان داشته باشد. اما این کشورها سعی می‌کردند با دادن برخی امتیازها مهاجران را به آن سمت هدایت کنند. چرا؟ چرا سعی می‌کردند این سرزمین‌ها خالی از جمعیت نمانند؟ چرا برای پراکنده کردن جمعیت برنامه‌ریزی داشتند؟ sepehrdad


بگذار صادقانه بگویم؛ مسلمانی بی عشق خمینی برایم لذتی ندارد. خمینی کجایی؟ ای کاش یک بار، فقط یک بار تو را از نزدیک می‌دیدم، دستت را می‌بوسیدم و با این بوسه به ملاقات خدا می‌رفتم. خمینی! کجایی؟ ای کاش تنها یک بار تو را و تنها یک بار تو را بر آن صندلی که می‌نشستی و امتی را سیراب معرفت می‌نمودی زیارت می‌کردمaminabadi.blogfa.com

 

خمینی! یک عمر عاشقت بودم و تنها در خواب و رویا دیدمت و با دیدنت گریستم. خمینی! دیگران را نمی‌گویم ولی من اگر تو را نداشتم هیچ نداشتم، نه خدا را داشتم، نه اسلام را و نه هیچ چیز .هیچ بودم، مثل ذره ای در باد .

 

 

چقدر از این متن احمد عزیزی که در آن تو را ستوده خوشم می‌آید .

 

ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ ۲۵۰۰ سال پرچم‌هایمان در نسیم شمشیر تکان می‌خورد. مغول‌ها به کاشی‌های ما کردند. شرح نیستان سوخته ما یک مثنوی هفتاد من کاغذ است. آنها با هُلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما برگرد شهیدان خود سماع می‌کردیم، تیمور رویاهای ما را به آتش کشید. اسکندر ما را به کرانه کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور ِمعلول، حاصل محاصره نیشابور است.

 


هیچ پیامبری برای تعلیم شمشیر نیامد؛ پیامبران آمدند تا ذائقه بشر را با یاس آشنا کنند. پیامبران برای تکثیر تبسم و تداوم نسترن آمدند. پیامبران آمدند تا ما آبیاری اشراق را بیاموزیم و آبش آفتاب را یاد بگیریم. ذوالفقار، پاسبان حرمت گلها و خونهاست. ذوالفقار، شمشیر نیست، آیینه است. ذوالفقار اشکی است که الماسهای جهان بر ماتم انسان گریسته اند. ذوالفقار می‌خواهد شمشیر را مقطوع النسل کند. ذوالفقار گردنه گردنکشان تاریخ است. اگر ذوالفقار نباشد، زنجیرها توطئه می‏‌کنند؛ اگر ذوالفقار نباشد، ماجرای ملی شدن صنعت نفت تکرار خواهد شد. ذوالفقار بازوی اجرایی شبنم در نیمه شب پُرآذرخش نیایش است. ذوالفقار پرچم همه شمشیرزدگان و زخم خوردگان تاریخ است. ذوالفقار آمده است تا کودتای شبانه شمشیرها را بشکند.

 

 

خمینی آخرین تجلی ذوالفقار بود: مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را درهم می‌شکست؛ مردی که با لب‌هایش سماع می‌کرد. ابروان خمینی، ذوالفقار دوره غیبت بود. مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم. مردی که سلمان فارسی را به همه زبانها ترجمه  کرد. مردی که با اباذر برادر بود، اما با اباسیم میانه ای نداشت. مردی که با خون، شمشیر را به زانو درآورد. مردی که با بارانهای موسمی نیایش پایان خشکسالی تفسیر بود. مردی که در بازارها، تجلی فروخت و به خیابانهای ما پرچم هدیه داد. مردی که ما را به خودکفایی موجها رساند. مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد. مردی که ما را به اوایل آخرامان رساند. مردی که کاسه های ترک خورده نیت را از عرفان ناب کوهپایه های پرستش پرکرد و ما را به آب و هوای اهورایی عادت داد.

 

 

اکنون کودکان ما، بربام های نیایش، بادبانهای بلند زیارتنامه را تکان می‏دهند. اکنون ن ما، آبستن آفتابگردانند و مردان ما در زیرخروارها تاک- در معدن مِی- به استخراج ابدیت مشغولند. ما به جهان، خورشید و پرچم وسنجاقک و نیلوفر صادر می‏کنیم. اکنون پرتونگاران ما، پروانه‏ای اختراع کرده اند که همه رنگهای جهان را  نمایش می‏‌دهد و اکنون حواشناسان ما، کارخانه آدم سازی راه انداخته‌‏اند. ما تکلم بشری را بازسازی می‌‏کنیم. ما خشم خمینی را برای ببرهای منطقه می‌فرستیم تا از زخم غزالان زمین، برائت بجویند.

 

 

کپرنشینان حاشیه تصویر، تشنه یک جرعه آیینه اند. خمینی کجایی؟ خون تفسیر به جوش آمده است؛ زیارتنامه ها زاری می‌‏کنند؛ شبنم، بی گلبرگ است؛ شب بی ستاره از بیابان عبور می‏‌کند؛ شقایقها شیون می‌‏کنند: خمینی کجایی؟ قرار بود به هر کدام از ما یک شاخه گل سرخ هدیه بدهی؛ قرار بود برای ما، از مرز ملکوت، تجلی وارد کنی؛ قرار بود ما را به ملاقات خدا ببری، برای پابرهنگان فرهنگ ما، کفشهای مکاشفه بخری! نخلها خم شده‌‏اند. هر شب کاروانی از دیدگان دماوند می‌چکد. خروس‌ها منتظر اذان تواند. خمینی کجایی؟



ما را به بالاتر از ابر دعوت کن، به پایین‌تر از عرش؛ آنجا که برگهای درختان پرهای طاووسانند؛ آنجا که حور چشمان، آیینه تقسیم می‌‏کنند و لبخند می‌فروشند؛ آنجا که هر فرشته ای  گاهواره عیسایی را تکان می‏‌دهد. یک لیوان شطح داغ


قبلاً هر حادثه ای در جهان پیدا می‌شد، با استناد به خدا تعلیل می‌شد. مثلاً کسی تب می‌کرد و این پرسش به وجود می‌آمد که چرا تب کرده است؟ تب از کجا پیدا شد؟ جواب این بود که خدا تب را آورده. بعد علم آمد علّت آن را کشف کرد، دیدند تب را خدا نیاورده است بلکه فلان نوع میکرب موجب تب شده است. در اینجا خدا یک قدم عقب نشینی کرد. بعد خداشناس مجبور بود بگوید بحث را به میکروب منتقل می‌کنیم. میکرب را کی آورد؟ علم علّت میکرب را هم کشف کرد که در چه شرایطی میکرب به وجود می‌آید. باز در اینجا خدا قدمی عقب تر رفت.

 

 

و همچنین عقب نشینی خدا ادامه یافت تا آنجا که بالاخره علم توسعه یافت و علّت بسیاری از پدیده ها کشف شد و آن پدیده هایی هم که علّت آنها مجهول ماند، یقین حاصل شد که علّتی از نوع علّتهای شناخته شده دارد. اینجا بود که دیگر جایی و پُستی برای خداوند باقی نمانده بود.

 

 

پا گذاشتن داوکینز روی شانه های آگوست کنت

 

 

بر اساس این تفکر مسیحی، آته‌ایست‌ها در قرن بیستم می‌گویند: نام خدا پوشه ای بوده است که ذهن مردم در طی اعصار و قرون متمادی آن را ساخته است و تمام مسائلی که جوابی برای توجیه و تبیین آن نمی‌یافت را در آن جا می‌داد. ولی با پیشرفت علوم بشری، تعداد زیادی از این مسائل تبیین گردید و به همان میزان پوشه‌ی ذهنی بشر که نام خدا را بر آن گذارده بود، به مرور خالی تر می‌شد. تا اینکه داروین راه حلی ارائه داد که با آن همه ی مشکلات و مسائل بشر حل می‌شد. ما باید باور کنیم که تکامل با انتخاب طبیعی بهترین تبیین‌ها را برای پرسش‌های ابدی بشریت ارائه کرده است و هیچ نظریه ای در تبیین پیچیدگی‌های موجودات زنده با نظریه تکامل برابری نمی‌کند.

 

 

توضیحات مفید شهید مطهری در این خصوص

 

این گونه جستجو از خدا در عالم، شبیه این است که ساعت را به کسی نشان دهیم و بگوییم این ساعت سازنده ای دارد. او بخواهد ساعت ساز را در لابلای چرخهای ساعت و اجزای آن بیابد و پس از آنکه مدّتی در لابلای چرخها جستجو کرد و غیر از اجزای ساعت چیزی نیافت، بگوید من ساعت ساز را نیافتم، پس این دلیل این است که ساعت سازی وجود ندارد.

 

 

رویکرد خدا شناسی منفی تحت تأثیر کلام یهودی در جهان غرب گسترش یافت. بر اساس رویکرد خداشناسی منفی به هر اندازه مجهولات بشر در شناخت علل طبیعی اشیاء زیادتر باشد، دلایل توحیدشان بیشتر است و هر اندازه بر میزان معلومات بشر افزوده شود و علل برخی از امور کشف گردد، دلایل توحیدشان کاسته می‌شود.

 

 

الفبای خداشناسی این است که همه ی اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و اراده و مشیّت خداوند هستند. فرقی میان پدیده‌های معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهی باشند یا غیر متناهی، یعنی اعمّ از آنکه رشته ی زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانی و فضایی جهان نیز اعمّ از اینکه به جایی منتهی شود یا نشود و بالاخره دامنه ی موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهی باشد یا متناهی، متأخّر از ذات و هستی اوست و فیضی از فیضهای او به شمار می رود. خداوند بر زمان و مکان تقدّم دارد.

 

 

خداشناسی به این معنی است که تمام مجموعه‌ی طبیعت از اوّل تا به آخر، یک واحد کار است و همه مجموعاً کار خداست؛ نه اینکه جزئی از این کار را بگوییم آیا خدا کرده یا طبیعت، آنگاه اگر علّت آن را خوب نشناختیم، بگوییم خدا کرده و اگر علّت طبیعی آن را شناختیم، بگوییم مربوط به طبیعت است و دیگر ربطی به خدا ندارد.


بامبوها ویژگی های جالبی دارن.

طبق اقوال، این گیاه در ابتدای زندگیش تا 5 سال تقریبا رشدی نداره.

البته در این دوره باید بهش آب و مواد مورد نیازش برسه، وگرنه میمیره

 

پس از اون طی سه چهار ماه، حدود 30 تا 40 متر رشد میکنه

بعضی از گونه‌هاش هر یه ربع 1سانت رشد میکنه یعنی تقریبا روزی 1 متر!

 

و نکته جالب بعدی اینکه، این گیاه درخت نیست علفه!

این گیاه رو به اسم خِیزَران هم میشناسن.

پ.ن: رشد عجیب درخت بامبو ||Aparat||

بازنشر از |ruzmarregi|


دلم نیامد ناسپاسی و تیکه انداختن آن شیخ بادیه نشین به محضر مشهد مقدس را بی‌پاسخ بگذارم. قصد داشتم امروز مطلب مفصلی بنویسم که دو موضوع نظرم را عوض کرد. یکی اینکه امروز سالگرد «به پیامبری مبعوث شدن حضرت محمد مصطفی(ص)» هست و دو اینکه دیشب پاسخ جناب آقای حجت‌اسلام کاشانی به جملات غیر علمی آن شیخ را دیدم.|اینستاگرام| در انتها پیشنهاد می‌کنم دقیقه دو تا پنج این ویدیو را هم ببینید که این شخص وقتی حس میکند آخرین لحظه زندگیشه توهمات و مرزهایی به نام مذهب را نادیده می‌گیرد.|Aparat|


رییس جمهور ایران در پیام‌های جداگانه ای ضمن تبریک فرا رسیدن نوروز و آغاز سال ۱۳۹۹ هجری شمسی به سران کشورهای حوزه تمدن نوروز (افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، آذربایجان، ترکمنستان، ارمنستان، ترکیه، قزاقستان، قرقیزستان، عراق و ازبکستان) گفت:مناسب است با تجمیع امکانات دارویی و درمانی، همدیگر را یاری کنیم تا با غلبه بر این ویروس مهاجم، جشن نوروز را به مراسم تأمین سلامت و برکت ملت‌های خود تبدیل کنیم.

 

 

پ.ن: سال جدید را بهتر دریابید. ماههاش رو، هفته هاش رو، روزهاش رو؛ عیدتون مبارک خوانننده‌های دوست داشتنی‌ام.


هر بار که دلشکسته را می‌بینم با مشکلاتی که در مسیر عشق تو پیش می‌آید گریه می‌کنم.  گریه ام می‌گیرد؛ مخصوصا اگر تنها باشم. البته در دلم تو را تحسین می‌کنم که -نمی‌دانم با کدام خصلتت- نفس را عاشق خودت کردی و  حتی نمی‌دانم اول کدامتان دلباخته‌ی دیگری شد. 

 

در طول همه‌ی این مشکلات وقتی مادر باشخصیت و مهربانی را در کنارت می‌دیدم دلم آرام می‌شد. همینطور م و بزرگتری کردن‌های استاد رضوی دوست داشتنی امیدوارم می‌کرد که بالاخره راه حلی برای مشکلاتت پیدا می‌کنی.

 

 

اما وقتی بیچارگی و بی‌پناهی نفسِ جذاب و بامحبتت را می‌دیدم و می‌بینم با خودم می‌گویم خدایا به دل شکسته‌ی این دختر عاشق رحمی کن و اینها را به هم برسان.

 

آقای امیرعلی! واقعا مرد بودی وقتی که پای قولت به پدر دختر مورد علاقه ات ایستادی و خدا هم کمک کرد تا بالاخره بابای نفس راضی به وصلت شما شد. من فکر می‌کنم خدا به این صبر تو - در حالی که در اشتیاق عشق می‌سوختی- اجر قشنگی داد.

 

 

مسخره نمی‌کنم ولی به هر حال مسیر دنیا جوری طراحی شده که آخرش به کام «یابوسواران عاشق» خواهد بود اگر صداقت و صبر داشته باشند. ممنون که نامه‌ی مرا خواندی. امیدوارم تا سالهای سال زیر سایه مادرتون، حاج عیسی، استادتون و آقای شکیبایی (بابای نفس) به خوبی و خوشی زندگی کنید. من هنوز هر بار که دلشکسته را می‌بینم برای ازدواج شما دعا می‌کنم. خوش به حالت به خاطر داشته هایت: مادرت، دوستان پدرت، سردار، استاد رضوی و البته َنفَس جانت.

سپاس از مبدعان، ایده مندان، همراهان و دعوت کنندگان من به این چالش


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سلامت باشيد Patrice دل نوشته های من the seated queen چای بسیار سرد از شالیزارهای شناور شبانه فناوران Jerry تــاریخـــچۀ جـــهانــی